eitaa logo
ملکه‌حاجی🌱
28.1هزار دنبال‌کننده
574 عکس
267 ویدیو
0 فایل
خیال‌ میکردم عاشقت‌ نمیشم اگه نگات‌ کنم یکم:) . . . برای خریدن حق عضویتvip هزینه ۴۷ تومنه (رمان ۱۰۰۷پارت کامل شده) به خانم نیمچه مذهبی 👈 @bonyane_marsus پیام بدین. https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1 تبلیغات ملکه‌حاجی🧿
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 در اتاق عامر که باز شد سریع از جا بلند شدم و سمتش رفتم. میترسیدم سرم غر بزنه چرا نیومدی تو اتاق. پاتند کردم و رفتم تو آشپزخونه تا ظرف ها رو بشورم. سفره‌ی حاج خانم رو هم جمع کردم و نون ها رو توی پلاستیک گذاشتم. عامر کنار اپن وایستاده بود و کارهام رو نگاه میکرد. لبخند ریزی زدم و دوباره مشغول کارهام شدم. ظرف ها رو شستم و دستمو آب کشیدم. کنارم وایستاد و آب رو باز کرد ، انگار میخواست وضو بگیره. لب زدم: _من میرم بخوابم. سر تکون داد و گفت: _نمازمو بخونم میام پیشت جانمازش رو براش انداختم و خودم تو اتاق رفتم. در رو بستم و به تخت‌خواب زل زدم. احساس میکردم بین من و عامر، یه دیوار کشیده شده. با همدیگه راحت نبودیم، صمیمی و پر لبخند نبودیم. انگار حاج‌خانم داشت به مراد دلش میرسید. روی تخت خوابیدم و چشمامو بستم. چمد دقیقه بعد دستگیره تکون خورد و عامر اومد. کنارم دراز کشید. فکر کردم پشت بهم کنه اما دستاشو دور شونه‌هام حلقه کرد. شرمنده گفت: 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴