💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_دهم
با صداش بہ خودم اومدم:
_رسیدیم خانم محمدے...☺️
نزدیک قطعه ے شهدا نگہ داشت🚗
از ماشین پیاده شد اومد سمت من و در ماشینو باز کرد من انقد غرق در افکار خودم بودم کہ متوجہ نشدم.
صدام کرد🗣
بہ خودم اومدم و پیاده شدم🚶🏻♀
خم شد داخل ماشین و گوشے رو برداشت📱
گرفت سمت من و گفت:
_بفرمایید این هم از گوشیتون🙂
دستم پر بود با یہ دستم کیف و چادرم و نگہ داشتہ بودم با یہ دستمم گلارو.
گوشے تو دستش زنگ خورد.
تا اومد بده بہ من قطع شد و عکس نصفہ اے کہ از پلاک گرفتہ بودم اومد رو صفحہ.😱
از خجالت نمیدونستم چیکار کنم😶
سرمو انداختم پایین و بہ سمت مزار شهدا حرکت کردم🚶🏻♀
سجادے هم همونطور کہ گوشے دستش بود اومد دنبالم و هیچ چیزے نگفت.
همینطورے داشتم میرفتم قصد داشتم برم سر قبر شهید گمنامم اونم شونہ بہ شونہ من میومد انگار راه و بلد بود و میدونست کجا دارم میرم.
رسیدیم من نشستم گلهارو گذاشتم رو قبر💐
سجادے هم رفت کہ آب بیاره گوشیم هنوز دستش بود.
از فرصت استفاده کردم تا رفت شروع کردم بہ حرف زدن باشهیدم:
_سلام شهید جان میبینے این همون تحفہ ایہ ک سرے پیش بهت گفتم کلا زندگے مارو ریختہ بهم خیلے هم عجیب غریبہ😐
عادت داشتم باهاش بلند حرف بزنم.
یہ نفر از پشت اومد سمتم و گفت:
_من عجیب و غریبم؟!🤨
سجادے بود.
واااااااے دوباره گند زدے اسماء😟
از جام تکون نخوردم.
اصلا انگار اتفاقے نیوفتاده روی قبرو با آب شست و فاتحہ خوند.
سرمو انداختہ بودم پایین.
_خانم محمدے ایرادے نداره☺️
بهتره امروز دیگہ حرفامونو بزنیم.
تا نظر شما یکم راجب من عوض بشہ.
حرفشو تایید کردم👌🏻
_خوب علے سجادے هستم دانشجوے رشتہ ے برق تو یہ شرکت مخابراطے مشغول کار هستم و الحمدوللہ حقوقم هم خوبہ فکر میکنم بتونم...💶
حرفشو قطع کردم.
_ببخشید اما من منتظرم چیزهاے دیگہ اے بشنوم😊
با تعجب سرشو آورد بالا و نگام کرد:
_بلہ کاملا درست میفرمایید
دفعہ ے اول تو دانشگاه دیدمتون...👀
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب الزمان😊