💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هشتم
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...🙃
قرار شد سجادے ساعت ۱۰ بیاد دنبالم.
ساعت ۹:۳۰ بود🕤
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم👀
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت😂
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد رو باز و بستہ میکردم.😐
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمے با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم.
ساعت ۹:۵۵ دقیقہ شد🕘
۵ دقیقہ بعد سجادے میومد اما من هنوز مشغول درست کردن لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد😬
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم.
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد🔔
وااااااے اومد من هنوز روسریم درست نشده😟
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در🏃♀
تا منو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشینو برام باز کرد.
اولین بار بود کہ لبخندشو میدیدم😁
سرمو انداختم پایین و سلامے کردم و نشستم داخل ماشین🚗
تو ماشین هر دومون ساکت بودیم.
من مشغول ور رفتن با رو سریم بودم.
سجادے هم مشغول رانندگے.🚗
اصلا نمیدونستم کجا داره میره🤷🏻♀
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره.😂
با اخم نگاش کردم😠
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشین آویزون کرده بود.
اما نتونستم روشو بخونم.
بالاخره بہ حرف اومد:
_نمیپرسید کجا میریم🤨
_منتظر بودم خودتون بگید🙂
_بسیار خوب پس باز هم صبر کنید😁
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم.😬
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشین پیاده شد🚶🏻♂
از فرصت استفاده کردم.
پلاک رو گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم🙄
تا اومدم ازش عکس بگیرم📸
از گل فروشے اومد بیرون...🚶🏻♂
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...📱
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب الزمان😊