eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
@Donyadokhtarooneh ۱۵۰تایی شدنت مبارکه، همسایه‌ی قشنگم...:)🌸 بمونن برات🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[°🤍🌱°] هرچند‌که‌رسم‌است‌بگویند تبریڪ‌پسر‌را‌به‌پدرها میلادِ‌پدر‌بر‌تو‌مبـارڪ ای‌آمدنت‌ راسِ‌خبرها ولادت‌تون‌مبارڪ‌اقاجان✨🦋 😍🌸 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
قول میدی🤝 اگه خوندی؛🙂 تویکی ازگروه‌ها یــا کانالها که هستی کپی کنی؟🙂 اللهم!(: عجل!(: لولیک!(: الفرج!(: اگه پای قولت هستی کپی کن تا همه برا ظهور حضرت مهدی(ع)دعا کنن ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نماز نگو درس دارمبه‌درس‌بگونمازدارم✨💞 به نمازنگوکاردارمبه‌کاربگونمازدارم🌼🌸 همه درس و کار داریم ولی‌خدا دوست دارم الان باهات صحبت کند☺️🌹 •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
سلام بچه ها هرکی هرچقدر میتونه صلوات بفرسته یا ذکر بگه برای شفای بیماران هرچقدر میتونید دعا کنید براشون تا امام علی دستشون رو بگیره ممنون از شما دوستان عزیز🌹💔 @doktaranhoseyni
۱. سعی می‌کنم زودتر بذارم...🌿 ۲. سلام‌علیکم، ممنونم، نظرلطفتونه...🌿 ۳. خیلی ممنون...🌿 ۴. حمایت بفرمایید🌿: @AsheghReza ۵. حتما، نظرلطفتونه...🌿 ۶. حمایت بفرمایید🌿: @ya_abaabdelah_Hosseyn ۷. سلام‌علیکم، خیلی ممنون، نظرلطفتونه، سعی می‌کنم...🌿 👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مࢪاسم ودا؏ با نخسٺین بانوۍ شہیدھ:))🤍🥺 شہیدھ فاطمہ‌اسدۍ:))🤍🥺 هࢪگز ڪسایۍ ڪہ گفٺن دخٺرا شہید نمۍݜن ࢪو، حلاݪ نمۍڪنم:))🤍🥺 🙃🕊 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
۲۵۰ شدنمون مبارڪ...🤤🌸 انشاءاللّه عصࢪ ڪلۍ برنامہ داࢪیم:))🌿 Eitaa.com/Yassbanoo
•♡• •♡• شهداء دعاداشتند . . . ادعا نداشتند . . . 🌱 نیایش داشتند . . . نمایش نداشتند...🌱 حیا داشتند . . . ࢪیا نداشتند . . . 🌱 ࢪسم داشتند . . . اسم نداشتند . . .🌱 شادی‌روح‌شهداصلوات ♥‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
حرم امام حسن عسکری(؏)🌱✨ ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
بسم‌اللّہ‌الرحمن‌الرحیم
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ خندیدم و گفتم: _ان‌شاءالله که خیره یہ ماه از محرم شدنمون میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم.❣ علے خوابیده بود. کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم.👀 بہ این فکر میکردم چطور تونستم بہ همین سرعت عاشقش بشم. _واے کہ تو چقد خوبے علے. دستم رو گذاشتہ بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم.👀 یکم سر جاش تکون خورد و چشماشو باز کرد. و با لبخند و صداے خش دار گفت: _سلام خانم کے اومدے؟☺️ _سلام نیم ساعتہ. _اِ پس چرا بیدارم نکردے؟🙃 _آخہ دلم نیومد...😁 _آخ علے بہ فداے دلت😍 حالا دستمو بگیر بلندم کن ببینم. دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم. _علے نمیتونم خیلے سنگینے☹️ _اِ پس منم بیدار نمیشم.😑 _باشہ بیدار نشو منم الان میرم خونمون خدافظ.🖐🏻 دستم و گرفت و گفت: _کجا؟ دلت میاد برے؟🙁 سرمو بہ نشونہ ے تایید تکون دادم. _باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتن نزن بہ خدا قلبم میگیره.😢 دوتامون زدیم زیر خنده.😂 در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود: _داداش زنداداش مامان معصومہ میگہ بیاید پایین شام.☺️ علے دستش رو گذاشت رو شکمشو گفت: _آخ کہ چقد گشنمہ بریم. دستشو گرفتمو گفتم: _بدو پس😉 از پلہ ها اومدیم پایین. باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ. رفتم سمتش: _سلام بابا رضا خستہ نباشے☺️ پیشونیمو بوسید و گفت: _سلامت باشے دختر گلم. _با اجازتون من برم کمک مامان معصومہ.🚶🏻‍♀ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت: _کجااااا؟ من خودم همہ چیو آماده کردم شما بشین آقاتون فردا نگہ از خانومم کار کشیدید. دوتامون زدیم زیر خنده.🤣 علے انگشتش رو بہ نشونہ ے تهدید بہ سمت فاطمہ تکون داد و گفت: _باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ.🤨☝️🏻 فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ.🚶🏻‍♀ بابا رضا و علے و زدند زیر خنده. آروم زدم بہ پهلوے علے و گفتم: 😊☺️
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ آروم زدم بہ پهلوے علے و گفتم: _خبریہ؟🤨 _خانومم همینطورے گفتم. چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم: _حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟ باشہ علے آقا باشہ...☹️ _اِ اسماء بخدا شوخے کردم.😐 _باشہ حالا قسم نخور. _آخہ آدمو مجبور میکنے.😑 _خب ببخشید.☹️ _نمیبخشم.😌 _اِ علے☹️ _اِ اسماء😁 فاطمہ اومد پیشمون دستش و گذاشت رو کمرش و گفت: _دارید پشت سر من غیبت میکنید؟🤨 بسہ دیگہ بیاید سفره رو آماده کردم. آخر هفتہ عقد اردلان بود. نمیدونم بہ زهرا چے گفتہ بود کہ همون جلسہ اول قبول کرده بود.☺️ با علے دنبال کارهاے خودمون و مراسم اردلان بودیم. تولد امام رضا نزدیک بود و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونن و همونجا هم ثبتش کنیم.🤩 لحظہ شمارے میکردم براے اون روز.😍 حلقہ هامونو یہ شکل سفارش دادیم. علے انگشتر عقیق خیلے دوست داشت اما بخاطر من چیزے نگفت.🙃 مراسم اردلان تموم شد و از همون بعد عقد دنبال کارهاے عروسے بود. درس زهرا کہ تموم شده بود اردلان بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلے نداشتند. اما من و علے بخاطر درسمون مجبور بودیم عروسیمون رو عقب بندازیم.🤦🏻‍♀ بلیط قطار واسہ ۸ صبح بود.🕗 مشغول آماده کردن ساک لباسامون بودم.👜 علے یہ گوشہ نشستہ بود با لبخند نگاهم میکرد.☺️ _علے جان چیہ باز اونطورے نگاه میکنے؟😁 باز چہ نقشہ اے تو سرتہ ها؟🤨 از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده گفت: _هیچے یاد این شعره افتادم: "دوست دارم خنده ات را، چادرت را بیشتر هست زیبا سادگی از هرچه زیبا بیشتر ما دوتا_ماه عسل_مشهد_حرم ، صحن عتیق عشق میچسبد همیشه، پیش آقا بیشتر...!"😍 خندیدم و گفتم: _حالا بزار ما عقد کنیم ماه عسل پیشکش. بعدشم اخمے کردم و گفتم: _نکنہ میخواے این سفرو ماه عسل و یکے کنے؟ آره علے؟🤨 _خانومم ماه عسل جاے خود من از الان بہ اون روزها فکر میکنم.😁 لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم. _اسماء _جانم علے؟ _ینے فردا میشے مال خود خودم؟😁 _من الانم مال خود خودتم. حالا هم برو استراحت کن از سرکار اومدے خستہ اے. _کمک نمیخواے؟🤔 _دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم. کارهامو تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم، بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره ولے اے کاش نمیگذشت. وقتے پیشش بودم دلم میخواست زمان متوقف بشہ و زمین از حرکت بایستہ.❣ هییییے...😪 😊☺️
ترڪیب فصݪ پاییز و زمسٺان:/😍🌨 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
هرڪجاباݜید . . .🚶🏻‍♀🙃 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
هدایت شده از گــــاندۅ😎
نگاه گذرایی به زندگی شهیده فاطمه اسدی🍃 فاطمه اسدی ۱۱ مرداد سال ۱۳۳۹ در روستای باقر آباد از توابع شهر دیواندره دیده به جهان گشود... از کودکی به دلیل تنگ دستی کار می کرد... به همین دلیل از نعمت اموختن محروم شد..🍂 در سن جوانی ازدواج کرد... ثمره ازدواج او یک دختر است. پاکی، دینداری و پارسایی از شاخصه های مهم این بانو بود.. بعد از پیروزی انقلاب با همسرشان به مبارزه علیه ضد انقلاب ها می پرداختند. انها همکاری خود را با سپاه و پیشمرگان مسلمان آغاز کردند که زمانی که از فعالیت های همسرش مطلع شدند ایشان را دستگیر کردند ... با این اتفاق هیچ ضربه ای به مبارزه این بانو وارد نشد... هیچگاه برای ازادی همسرش التماس نکرد. فاطمه اسدی ۷ شهریور سال ۱۳۶۱ وقتی برای ملاقات همسرش به روستای نرگسله رفت با جسم نحیف و زخمی همسرش رو به رو شد که آثار شکنجه در جای جای بدنش نمایان بود... بنابراین با فریادی لب به اعتراض گشود و با اقتدارش هیبت انهارا شکست. دشمنان مزدور زمانی که دیدند حیثیت نداشته شان به باد رفته دستور تیرباران کردن ایشان را صادر کردند.. بعد از شهادت فاطمه اسدی پسر کوچکش در گهواره از دنیا رفت و همسرش هم بعد سه سال از زندان آزاد شد... روحشان شاد و یادشان گرامی🤲💔 @RRR138
هدایت شده از ایــهآم ؛
همسایه ها ..✦→ ³تا فرشته میفرستید اینور😉❤️😍 @Donyadokhtarooneh
پاییز قشنگھ ، چرا میگید دلگیرھ ؟ فکرکن پاییز باشھ؛ اَنارباشھ بارون باشھ نارنگـے بـٰاشھ ، بوۍِ خاڪِ بارون خوردھ باشھ برگاۍ زرد باشـن ، قـدم زدن باشھ و ، تو باشـے . . اصلا ببین ‌، تو کھ باشـے دلبر ، جهنمم قشنگھ😂! اینکھ دیگھ پاییزه نارنجیھ خودمونھ ^^ •|🤍∞🦋|• ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نماز نگو درس دارمبه‌درس‌بگونمازدارم✨💞 به نمازنگوکاردارمبه‌کاربگونمازدارم🌼🌸 همه درس و کار داریم ولی‌خدا دوست دارم الان باهات صحبت کند☺️🌹 •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
〖 🌿🦋'! 〗 | 🕊| ────── یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️»😑 میگفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌ هستیم‌ومشغولیم؟!»🤦🏻‍♂° .میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو :)»📿 وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغداد زدنش😔 ‌تۅ ماشینش‌کتاب‌دعاوقرآنش‌بود ..🎈🖇 . ☁️⃟🍁¦⇢
💙°° سعےکن‌هرروز‌ت‌به‌نیت‌یه‌شـہـیـد‌باشہ دیگه‌اینجورۍوقتےمیخاۍ گناه‌کنی‌،شرم‌میکنے‍💔..' 『 () 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیده زینب( میترا) کمایی لطفا کلیپ راتنها ببینید وبچه ها نبینند. بخاطر صحنه شهادت که مناسب سن آنها نیست امااین شهیده الگو بسیار مناسبی برای خانم هاست. 🙃🕊 ☺️🌙 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹