eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
2.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
الو.........📞 صدامونو میشنوید!؟؟؟... قرارمون این نبود....😔 قرارمون بی_حجابی نبود... بی_غیرتی نبود.... قرار شد بعد از ماها « راهمون » رو ادامه بدید... اما دارید « راحت » ادامه میدید... چفیه هامون خونی شد تا چادرتون خاکی نشه... عکس ماها رو میبینید... ولی❌عکس ما عمل میکنید... ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه... ما شهید شدیم که بی_حیایی ارزون نشه... حرف آخر : این رسمش نبود..
نہ‌پاسپورت‌دارم . . :)💔 نہ‌واکسن‌زدم . .🥀 نہ‌اجازه‌پدر‌مادرمو . . . . ! هزینہ‌ۍ‌بلیط‌هواپیماهم‌ندارم . . تنہا‌داراییم . .✨ یہ‌قلبہ‌کہ‌واسہ‌کربلات‌میتپہ♥️ -کافیہ‌مگہ‌نہ!؟:)🥺 ¦🐚🔗¦
هدایت شده از دخترانِ‌ پرواツ
بسم الله الرحمن الرحیم♥️ ‼️ رفقای جان سلام و عرض ادب🖐 با توجه به اینکه فعالیت کانال خیلی محدود و بی معنا شده، تصمیم گرفتیم راه حل پیدا کنیم برا مشکلمون😕 همه ادمینا محصلن👀 مدیر گرامتون که تحصیلش حضوریه😌 ادمینا هم فعلا مجازی که ان شاءالله از ماه های آینده حضوری بشه🚶🏿‍♀ خواستم بگم یه هفته بهمون زمان بدید جانا🙃♥️ بزارید تو این یک هفته خودمونو پیدا کنیم، شرایط جدید زندگیمونو تطبیق بدیم باهم👀 کانال یک هفته تعطیله! تو این یک هفته حتما یه برنامه اساسی میریزم و سعی میکنم تعادل ایجاد کنم بین برنامه ها✅ فقط صبر شما رو میخوام، و اینکه لفت ندید🙃♥️ قول شرف میدم پر انرژی بر میگردیم😁🤪 هوامونو داشته باشید🚶🏿‍♀ از شنبه ی آینده درخدمتیم التماس دعا، یاعلی مدد🖐 🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
آنچہ دࢪ ڪاناݪ ♡..دخــٺـࢪاݩ مہدۆے :) گذݜٺ...♥️🖇 دمٺون حیدࢪے🌙💛 ݜبٺون فاطمے🌿💚 یا حق🌹❤️
هواݪسٺار👀🌸
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
⭕️⭕️⭕️⭕️ انا لله و انا الیه راجعون😭 استاد بزرگوار ، علامه حسن زاده آملی ، ساعتی پیش دعوت حق را لبیک گفتند😭😭😭 تسلیت به حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداه و بعد به رهبر عزیزمون😭 خدایا به دنیای ما بعداز این عزیزان رحم کن😭 بارالها به حق غم حضرت حجت ، ظهورشون رو نزدیک تر بگردان😭 🆔@clad_girls
هدایت شده از معزالمومنین (ع)
سوگنامه اباعبدالله‌الحسين اربـعـيـن ١٤٤٣ ۴ @poyanfar
رفقاۍ جان سلام علیڪم🖐🏻🌸 با ٺوجہ به ڪم و بی‌معنۍ شدن فعالیٺ ڪانال؛ تصمیم گࢪفٺم راھ‌حلۍ پیدا ڪنم😕 من خودم محصݪم و گاهۍ تحصیلم حضوریہ؛ ادمین هم نداریم!🙁👀 اگه ممڪنہ یڪ‌هفتہ‌اۍ فرصټ بدید عزیزان☺️♥️ توۍ این یڪ‌هفته سعی می‌کنم یه برنامه ی اساسی درست کنم تا تعادلی بینِ پست ها باشه🙃 فقط ازتون صبر میخوام؛ و قول بدید همراهی کنید و لف ندید😉🖐🏻 قول میدم پرانرژی تر از همیشه برمیگردیم🌸😌 ادمین نیاز داریم🙂 هرکس ادمین میشه پیوی حضور پیدا کنه😉🦋 بدونِ حقوق کار کنه و پست های معنوی بذاره💌 @Biineshan_87 اجرش با خانوم فاطمه ی زهراۜ🌻 یاعلی‌مدد🖐🏻🕊
لطفا پیام سنجاق شده رو حتما مطالعه کنین
فردا اربعینِ؛ و ما امسال هم از قافله جاموندیم😭 به تو از دور سلام ارباب جان🖐🏻🙂
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ هل شدم و گوشے از دستم افتاد و رفت زیر صندلے🤦🏻‍♀ داشت میرسید بہ ماشین از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے رو بردارم😐 در ماشین رو باز کرد سرشو آورد تو و گفت: _مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید؟🤔 لبخندے زدم و گفتم: _نہ چہ مشکلے؟ فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے😕 خندید و گفت: _بسیار خوب چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.💐 با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم🤤 و گفتم: _من عاشق گل یاسم😍 اصلا دست خودم نبود این رفتار🤦🏻‍♀ خندید و گفت‌: _میدونم خودمو جمع و جور کردم ‌و گفتم: _بلہ؟از کجا میدونید؟!🤨 جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم😬 اصلا ازش نپرسیدم براے چے گل خریده. حتے نمیدونستم کجا داریم میریم.😑 مثل این کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جون آدمو بہ لبش میرسونہ. ضبط رو روشن کرد🎼 صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد بہ خوندن من از ترس از جام پریدم😰 سریع ضبط و خاموش کرد : _ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید؟😟 دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم: _با اجازتون _اے واے بازم ببخشید شرمنده _خواهش میکنم. گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد. بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم.🤦🏻‍♀ سجادے گفت: _خانم محمدے رسیدیم براتون درش میارم از زیر صندلے. بہ صندلے تکیه دادم. نگاهم افتاد بہ آینہ اون پلاک داشت تاب میخورد منم کہ کنجکاو... همینطورے کہ محو تاب خوردن پلاک بودم بہ آینہ نگاه کردم👀 اے واے روسریم باز خراب شده☹️ فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم.😢 سجادے فهمید. رو کرد بہ من و گفت: _دیگہ داریم میرسیم🙂 دیگہ طاقت نیوردم و گفتم: _میشہ بگید کجا داریم میرسیم؟!😁 احساس میکنم کہ از شهر داریم خارج میشیم. دستے بہ موهاش کشید و گفت: _بهشت زهرا...🥀 پس واسہ همین دیروز بهم گفت نرم. حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول کہ من و نمیبره بهشت زهرا... با خودم گفتم اسماء باور کن تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد🤷🏻‍♀ با صداش بہ خودم اومدم: الزمان😊
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ با صداش بہ خودم اومدم: _رسیدیم خانم محمدے...☺️ نزدیک قطعه ے شهدا  نگہ داشت🚗 از ماشین پیاده شد اومد سمت من و در ماشینو باز کرد من انقد غرق در افکار خودم بودم کہ متوجہ نشدم. صدام کرد🗣 بہ خودم اومدم و پیاده شدم🚶🏻‍♀ خم شد داخل ماشین و گوشے رو برداشت📱 گرفت سمت من و گفت: _بفرمایید این هم از گوشیتون🙂 دستم پر بود با یہ دستم کیف و چادرم و نگہ داشتہ بودم با یہ دستمم گلارو. گوشے تو دستش زنگ خورد. تا اومد بده بہ من قطع شد و عکس نصفہ اے کہ از پلاک گرفتہ بودم اومد رو صفحہ.😱 از خجالت نمیدونستم چیکار کنم😶 سرمو انداختم پایین و بہ سمت مزار شهدا حرکت کردم🚶🏻‍♀ سجادے هم همونطور کہ گوشے دستش بود اومد دنبالم و هیچ چیزے نگفت. همینطورے داشتم میرفتم قصد داشتم برم سر قبر شهید گمنامم اونم شونہ بہ شونہ من میومد انگار راه و بلد بود و میدونست کجا دارم میرم. رسیدیم من نشستم گلهارو گذاشتم رو قبر💐 سجادے هم رفت کہ آب بیاره گوشیم هنوز دستش بود. از فرصت استفاده کردم تا رفت شروع کردم بہ حرف زدن باشهیدم: _سلام شهید جان میبینے این همون تحفہ ایہ ک سرے پیش بهت گفتم کلا زندگے مارو ریختہ بهم خیلے هم عجیب غریبہ😐 عادت داشتم باهاش بلند حرف بزنم. یہ نفر از پشت اومد سمتم و گفت: _من عجیب و غریبم؟!🤨 سجادے بود. واااااااے دوباره گند زدے اسماء😟 از جام تکون نخوردم. اصلا انگار اتفاقے نیوفتاده روی قبرو با آب شست و فاتحہ خوند. سرمو انداختہ بودم پایین. _خانم محمدے ایرادے نداره☺️ بهتره امروز دیگہ حرفامونو بزنیم. تا نظر شما یکم راجب من عوض بشہ. حرفشو تایید کردم👌🏻 _خوب علے سجادے هستم دانشجوے رشتہ ے برق تو یہ شرکت مخابراطے مشغول کار هستم و الحمدوللہ حقوقم هم خوبہ فکر میکنم بتونم...💶 حرفشو قطع کردم. _ببخشید اما من منتظرم چیزهاے دیگہ اے بشنوم😊 با تعجب سرشو آورد بالا و نگام کرد: _بلہ کاملا درست میفرمایید دفعہ ے اول تو دانشگاه دیدمتون‌...👀 الزمان😊