eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹🤍🌼›› دنیا انقدر جذابیت های رنگارنگ دارد که تا اخر عمر هم بدوی چیزهای جدیدی هست که هنوز میتوانی حسرتشان را بخوری پس یه جاهایی در زندگی ترمز دستی ات را بکش و بایست و زندگی کن...🌱 @Harf_Akhaar
⟨🤍🌼⟩ واقعا تا به ڪی ...؟ قضاوت، غیبت، تهمت چرا نمیفهمیم این ها تاوان دارد... دل شڪستن دارد ... چرا متوجه نیستیم این ها به ما مربوط نیست فلانی دزده ... فلانی زشته ... فلانی خیانت ڪرده و ... چرا ڪسی متوجه زندگی شخصی خودش نیس همه خدا شدند ... همه قاضی شدند ... همه گناهڪارند جز خودمان ... ای ڪاش این را بدانیم در هر قبری فقط یک نفر دفن میشود ... پس فڪر اعمال و افڪار خودتان باشید ... فقط ڪافیست پاهایتان را ڪمی از زندگی بقیه بیرون بڪشید ... باور ڪنید خودتان هم آرام میشوید ... 🌱 @Harf_Akhaar
الهی در اين شب زیبایت به حقِ تمامی اسماء و صفات بی انتهای خويش ... 🤍🌼 آرزوي همـه را به هدف اجابت بنشان آمين یا رَبَّ ... 🤍🌼 شبتون پر از معجزه الهی...🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد بـه خـدا ایمان دارم ... حتی اگر سکوت کرده باشد تـا خــدا هست ... جایی برای نـا امیدی نیست🌱 لطف پروردگار همیشه شامل حالتان🤍 سلام صبحتون بخیر 🤍🌼 @Harf_Akhaar
و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده می‌کند...! همین قدر قشنگ...🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترانه عشق بهانه‌ی عشق ... تومیراث جاودانه عشق ... تو تنها دلیل زنده ماندن منی آقا جان :)))🌱 @Harf_Akhaar
همه چیز در زندگی تکراری می شود بـه جز مـهربـانی ... 🌱 نحوه تکلم انسانها بیانگر نحوه تفکر آنهاست مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم تا انرژی مثبت خـود را بـه دیگران منتقل کنیـم....🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱🤍🌼🌱🤍🌼🌱🤍🌼 🤍🌼🌱🤍🌼🌱🤍🌼 🌼🌱🤍🌼🌱🤍🌼 🌱🤍🌼🌱🤍🌼 🤍🌼🌱🤍🌼 🌼🌱🤍🌼 🌱🤍🌼 🤍🌼 🌼 « کنیز زیباروی و امام موسی کاظم » مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸ ‌ @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹‹🤍🌼›› و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست. مرگ وارونه یک زنجره نیست. مرگ در ذهن اقاقی جاری است. مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد. مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید. مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان. مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. مرگ گاهی ریحان می‌چیند. مرگ گاهي ودكا مي نوشد. گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد. و همه می‌دانیم. ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است...🌱 @Harf_Akhaar
🌱پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند. 🌱هر وقت پسرک از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌کردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس می‌گفت : نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. 🌱تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت : خسته‌ام و خوابم مياد. برادرش گفت : الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌کنم، كه پسرک آرام و محكم گفت : 🌱خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم. اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبسته‌ایم. 🌱پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرک و عنوان آكادمیک و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بسته‌اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند. ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
گذشته مهم نیست من زندگیمو با رنگبندی خودم نقاشی میکنم ... 🤍🌼 ‌ @Harf_Akhaar
هر 60 ثانیه‌ای را كه با عصبانیت و ناراحتی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است كه دیگر به تو باز نمی‌گردد؛ زندگی كوتاه است، قواعد را بشكن، سریع فراموش كن و شاد باش.. @hosen_panahiy
🌱:||| مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا قصد طلاق دادن زنش رو داشت . دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه. منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف ! دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه ميگي چيز بدي نيستند !!!! مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس ميكنم كه ديگه اين زن در شان من نيست... حواستون باشه خوبی هاتون رو خرج چه کسی میکنید ... ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🌱همیشه مثل نمک منحصربفرد باشید. که وقتی هست وجودش احساش نمیشه... اما وقتی نیست همه چی "بیمزه" میشه.🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولانا شمس را گفت: چه شد به آرامش رسیدی؟! شمس پاسخ داد: وعده بر این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را، امّا معجزه شد و جهان اطراف نیز آرام گشت...🤍🌼 @Harf_Akhaar
درسهای مهم زندگی : 🌼چیزی که سرنوشت انسان را میسازد “استعدادهایش” نیست ، “انتخابهایش” است … 🌼 برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی میکنیم ... 🌼هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی‌فهمد خودت را برای توجیه او خسته نکن! 🌼بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، و آنچه ریخت... حسرت نخور... در زندگی اگر تلخی نبود، شیرینی معنایی نداشت. 🌼موانع آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشممان را از روی هدف بر می‌داریم به نظرمان میرسند... @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگ ترین عشق❤ 🌼نگاه خداوند 🌼بر بندگان است 🌼در این عصر معنوی 🌼هر کجا هستی 🌼 به همان نگاه می سپارمت 🌼عصرتون 🌼 پر از عشق و مهربانی🤍 @Harf_Akhaar
ماه صفر برفت و عزای مصطفی شد مسموم زهر کینه امام مجتبی شد مدینه شور و شین است خونین دلِ حسین است گرم عزا ملائک در سوگ مصطفایند ارض و سما به گریه از داغ مجتبایند (ص)🖤 (ع)🖤 🏴 @Harf_Akhaar
دوست كسي است كه : همه چيز را درباره‌ي شما مي‌داند ، و باز هم دوستتان دارد ... 🤍🌼  @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 ضرب المثل ازاین ستون به اون ستون فرجیه‌: در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور می کرد.  چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمی شناخت، شب را در خرابه ای اتراق کرد. از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل می رسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر می برند. مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد. در روز اجرای حکم مرد را به ستونی می بندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش می خواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد. جلاد با کمی تردید قبول می کند. اما وقتی که می خواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه می رسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ می گریزد. مرد مسافر سجده شکر به جا می آورد و می گوید :اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است.از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند نا امید نشوند. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی ز آئینه می ترسم! سلام رادوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم پس هستم اینچنین می گذرد روز و روزگارمن! من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم! "حسین پناهی" ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🌱 اگه حوصله نداشتی، نت گوشیت رو خاموش کن. اگه شخصیتت مثل همه نیست، به خودت اعتماد کن. اگه کسی بهت حس بدی میده، جواب پیامش رونده. اگه بودن تو جمعی آزارت میده، اونجا رو ترک کن. حتی اگه لازمه گریه کن، نیازی نیست همیشه قوی باشی. تو حق اینو داری که هر وقت دلت خواست وارد فضای امنت بشی و با یه انرژی مضاعف به زندگی عادی بگردی! .... پس زیاد به خودت سخت نگیر رفیق! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بعد از اینکه رئیس جمهور شدم، از محافظانم خواستم در شهر قدم بزنیم. بعد از پیاده‌روی برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. در یکی از رستوران‌های مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبروی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد، مرد بلند شد و بشقابش را برداشت و کنارم نشست. در حین غذا خوردن دست‌هایش مدام می‌لرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمی‌کرد. وقتی کارمان تمام شد بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! یکی از محافظانم گفت: مادیبا، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش در حین غذا خوردن مدام می‌لرزید. به او گفتم: - اصلا. علت لرزش او متفاوت است. آنها با تعجب به من نگاه کردند، «این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجه‌هایی که به من می‌شد، فریاد می‌زدم و آب می‌خواستم و او می‌آمد تا مرا تحقیر کند، به من می‌خندید و به جای آب دادن، روی سرم ادرار می‌کرد.- بیمار نبود، ترسیده بود و می‌لرزید، شاید می‌ترسید که حالا که رئیس جمهور آفریقای جنوبی هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من کرد انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزء شخصیت و اخلاق من نیست. ‹‹🤍🌼›› ‌ @Harf_Akhaar