eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر سلام بر آن مظلومِ بى یاور😭❤️‍🔥 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙◖ «هرکس هم وزن ذره ای کار خیر انجام دهد، آن را می بیند!✨» -سـوره زلـزلـة،آیـه 7و 8🦋 🎧 - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 23- طلب ناحق انسان گاهی در اموری همانند مقام، مال، عنوان، در صورتی که حق او نیست برای به دست آوردنش اهتمام می‌ورزد در این زمینه مجبور به پایمال کردن حقوق دیگران می‌شود و این گاری است که آیات و روایات از آن نهی کرده‌آندو آن را عملی حرام و گاهی خیانت به خدا و رسول و مومنین دانسته اند.🪴 اگر انسان از ابتدای زندگی جلوی طمع ورزی خود را بگیرد، به این آفت دچار نمی‌شود.🌿 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| 🍏 |•⊰ سلام و نور✨ ان شاءالله که حالتون عالی باشه💚 امروز ، طبیب از سرزمینِ نوشیدنی های سالم در خدمت شماست!👀 شیر ، از جمله نوشیدنی های مفید و خوش طعمیه که هزار تا خاصیت ریز و درشت داره.حضرت علی علیه‌السلام هم در مورد شیر فرموند: نوشیدن شیر ، شفایی برای هر درد است مگر مرگ. منبعش هم با یه لیوان شیر ، تقدیم به‌شما!🥛✨ خصال ، صفحه ی۶۳۶ این دریایِ فواید ، نه تنها به دلیلِ وجود کلسیم سرشار برای حفظ استخوان هامون مفیده ؛ بلکه حتی در حفظ و سلامت موها و کاهش خطرات بیماریِ قلبی هم نقش برجسته ای داره!🌿 اینم از دیگر فوایدِ مهم جنابِ شیر:🥛 ۱-جلوگیری از دیابت ۲-کاهش استرس و افسردگی ۳-کاهش وزن تا یه طبیب و یه نسخه ی سلامتیِ دیگه ، خدانگهدار! شیر رو فراموش نکنیدا!😉 یڪ قدم تا سلامتے😉👇 🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• ارباب انتظار سختہ... السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
سید رضا نریمانی_هفتگی 9 دی 95_شور_ یه روز از این سرگذشت-1484556737(1).mp3
12.96M
|••| 🎼 |•• تقدیم بہ این شیرزنِ پاک کہ شامِ اربعین بہ زیارت مولا رفتند 💔🥀 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذٰلِکَ مِنْکَ یَا عَظِیمُ فَصَلِّ عَلَیْهِ وَعَلَىٰ آلِهِ الْمُنْتَجَبِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنَّا، فَإِلَیْکَ عَجَّتِ الْأَصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّٰهُمَّ فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ بَیْنَ عِبادِکَ، وَنُورٍ تَهْدِى بِهِ، وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها، وَبَرَکَةٍ تُنْزِلُها، وَعافِیَةٍ تُجَلِّلُها، وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛ خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، آن‌چنان‌که محمّد از جانب تو شایسته آن است،‌ای بزرگ، بر او و بر همه خاندان نجیب و پاک و پاکیزه‌اش درود فرست و ما را به گذشتت از ما (به رحمتت) بپوشان‌که صدا‌ها با انواع لغات به جانب تو بلند است، خدایا در این شب برای ما این امور را قرار ده: از هر خیری نصیبی که میان بندگانت تقسیم می‌کنی و نوری که با آن هدایت می‌نمایی و رحمتی که می‌گسترانی و برکتی که فرو می‌فرستی و تندرستی و عافیتی که بر اندام حیات بندگان می‌پوشانی و رزقی که می‌گسترانی،‌ای مهربان‌ترین مهربانان؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
⚘️ ⟯ . ‌از اتلاف وقت خیلی بدش میومد، همیشه داشت‌ یه کار مفید انجام‌ میداد. یادمه یکبار رفتیم یِ جلسه خونگی ، صاحبخونه برای مهمونا ساندویچ و چـای و کیک درست کرده بود ! بنت‌الهدیٰ بعد از تشکر با یه لحن مهربون بهش گفت:کاش به‌جای این همه زحمت که کشیدی فقط شربت‌وشکلات تهیه میکردی وبقیه وقت با ارزشت‌رو برای‌آماده کردن یه مطلب مفید میذاشتی و اون رو تو جلسه می‌گفتی تا از خونه‌ات با دست پر بیرون بریم . ! - شهیدھ بنت‌الهدیٰ صدر -🌱 . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوششم! › _دقیقاً ... این رفاق
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهفتم! › از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تأخیر به زمین نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره‌ی خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ... پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور ، چشمم بینشون می‌دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر داشت می‌اومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه‌ی ریزه میزه‌ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ... شاید تا نزدیک قفسه‌ی سینه‌ی من می رسید مادر، من رو دید و پهنای صورتش لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ... آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ... برای استقبال کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره‌ی خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش. - الهام خانم داداش ... خوش اومدی چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ... سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ... حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ... - دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ... اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه‌ی جدید ازمون خواست بریم مدرسه‌ی الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می‌شناختم دیگه مغزم کارنمی کرد ... - خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ... بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، رأس شیش و نیم از جام بلند شدم ... از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ... - هنوز خوابه؟ ... - هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ... رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ... رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ... - من نمی خوام برم مدرسه با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم - کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم ... زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش _برو بیرون حوصله ات رو ندارم ... اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ... - پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ... پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ... - گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ... این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ... لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ... - الهی به امید تو ... همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید🥲💚 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
{ 🌻' ‌} . . . خودمونو وقف انقلاب کنیم ، وقف آقا کنیم ، وقف این مردم کنیم ، وقف این نظام کنیم که ان‌شاءالله وقتی صدای «أنا بقیةالله» بلند شد ، وقتی بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد ، آقا تو رو هم بخره ، آقا تو رو هم به جِیش و لشکر و خیمه‌ی خودش ببره...🌱 🖊 حاج حسین یکتا - بیاین رو خودمون کار کنیم رفقا... بیاین خودمونو وقف مطلق کنیم... بیاین هر کدوممون به‌قدر وسعمون کارو دست بگیریم تا خریدنی بشیم :)💚 . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 24- از روی نادانی سخن گفتن آنچه که انسان به آن علم ندارد، وقتی درباره آن وارد سخن می‌گردد، منتهی به تهمت، گمراهی دیگران، آشوب در یک خانواده يا اجتماع، از بین رفتن مال یا آبروی یک انسان بی گناه و یا رد حق یا استقرار باطل می‌گردد که گناه هر کدام این‌ها د پيشگاه خداوند گاهی از کوه‌ها سنگین‌تر است.😱💔 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا
🍃🌼 •. ✋🏻مولای مهربان غزل های من سلام 😭سمت زلال اشک من،آقای من سلام 🌱 نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز 💙آبی ترین بهانه دنیای من سلام ❣|الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج|❣ . . همهـ‌جا مےبینم رخ زیباے تـو را .. .•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• نیومدم بازی کنم... من اومدم نوکری :) السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5812065777783672577.mp3
10.3M
|••| 🎼 |•• ازم سیری 🥺 داری از دست من میری💔😭 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ أَقْلِبْنا فِى هٰذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلَا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلَا تَحْرِمْنا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلَا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلَا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلَا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَ لِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنَّا عَلَىٰ مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنَّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ خدایا ما را در این وقت از پیشگاه رحمتت پیروز و رستگار و پذیرفته و بهره‌مند بازگردان و ما را از ناامیدان قرار مده و از رحمتت با دست تهی و خالی مگذار و از آنچه از احسانت امیدواریم مبتلای به حرمان مکن و از رحمتت محروممان منما و از افزونی آنچه از عطایت آرزو داریم ناامید مساز و ناکام باز مگردان و از درگاهت مران، ای بخشنده‌ترین بخشندگان و کریم‌ترین کریمان، یقین‌کنان به درگاهت رو نمودیم و آهنگ‌کنان و روی‌کنان به زیارت خانه‌ات آمده‌ایم، بر ادای مناسک حج یاری‌مان ده و حجّمان را کامل کن و از ما درگذر و به ما سلامت کامل بده، چراکه دست‌های خود را به جانب تو دراز کرده‌ایم و آن دست‌ها به خواری اعتراف علامت‌دار است؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
⚘️ ⟯ اگر‌ از ‌دست ‌کسی ناراحت ‌هستید دو رکعت ‌نماز ‌بخوانید🧎‍♂ ‌و بگویید: خدایا. . !🌱 این‌ بنده‌ی ‌تو حواسش‌ نبود من‌ از ‌او‌ گذشتم‌..تو هم ‌بگذر..(:♥ . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهفتم! › از نیم ساعت قبل فرو
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهشتم! › صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بذار زمین ...اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد ... منم بلند و با خنده گفتم ... _امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده ... یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ... سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ... سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ... - من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ... آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ... جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ... خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... باعصبانیت داد زد ... - مهران ... و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ... سومی رو در حالی که همچنان جیغ می‌کشید ... جاخالی داد ... سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ... - دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ... گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره _مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ... الهام تا دید حواسم به سعید پرته ... دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ... بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ... تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ... جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ... تا اینکه بالأخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ... از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه مأموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش ... دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود ... اما نیم ساعت بعد از ورود سعید ... صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود ... حتی برف های روی درخت و در رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ... طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ... وقتی رفتیم تو ... دست و پای همه مون سرخ سرخ بود ... و مثل موش آب کشیده،خیس شده بودیم ... مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو خشک کردیم ... بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم ... چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ... من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ... اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید می تونست بیاد ... چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند ... اوایل زیاد راه نمی رفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی ... مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش خیلی زود انرژیش رو از بین می برد ... اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد ... هر جا حس می کردم داره کم میاره ... دستش رو محکم می گرفتم ... - نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • امام عـلـی(عـلیـه السلام)می فرمایند:  «و هنگامى كه مردم خوابند نماز شب بخوانيد تا با آسودگی وارد بهشت شويد!🦋» ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•{ 🦋}• از نشانه های قدرتِ خالقِ مقتدر: «نه برای خورشید این توان هست که به مـاه برسد و نه شب از روز پیشی می گیرد و هرکدام در مداری شناورند!» -سـوره یـاسـیـن،آیـه 40 🌧🌚 •-------------------------------------------------• - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' ‌} . . . بیا خیلی یهویی با خودت یه دو دو تا ، چهار تا بکن! 🧮 ببین در طول روز چه‌قدر واسه خدا ، اهل بیت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وقت می‌ذاری ، به یادشونی و براشون کار می‌کنی 🔍 ان‌شاءالله که جوابت «خیلی کم» و از این‌‌جور جوابا نباشه! :) . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| 🍃 چیزي که واقعاً اکثر مردها می‌خواهند این است که ⬇️ زنها آنها را بپذیرند و به آنها اطمینان داشته باشند،🥰👌 پس شما این نکته حیاتی را فراموش نکنید.🤗✅ . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• تو همونی که من از ته قلبم میخوامش(: السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• 🔰(۱) 💠 اگر بخواهیم در تربیت یک حرکت خوب و روان و ثمربخشی داشته باشیم؛ 🔆باید چیزهایی که به عنوان مان تربیتی هست را از مسیر برداریم. 🔻موانعی که ناخودآگاه، بدون اینکه متوجه آن‌ها باشیم. 🤔 گاهی فکر می‌کنیم کمک‌کار هستند داریم استفاده می‌کنیم، ⚠️ حال آنکه آن‌ها مانع هستند و فرزندان ما را از دسترس تربیتی مان خارج می‌کند. ✅ اگر بخواهیم کار تربیت را پیش ببریم باید بچه‌ها در اختیار ما باشند، ⁉️وقتی می‌گوییم فرزند از دسترس تربیتی خارج می‌شود، منظور چیست؟! 1⃣ ما را قبول ندارند. 2⃣ فکر و ذهن او سمت و سوی دیگر است؛ ▫️گاهی اوقات بچه‌ها در خانه هستند، اما ذهنش در کوچه است ▪️نزد دوستش است، ▫️ذهنش پیش آن است که چطور یک دوچرخه یا موتوری بخرد. ▪️گاهی مادر خیلی انرژی صرف می‌کند اما عملا بچه گویا هیچ حرف‌شنوی ندارد. 3⃣ جسم آن‌ها در اختیار ما نیست؛ چه رسد به فکر آن‌ها. 🌀مثلاً بچه صبح می‌رود بیرون و شب می‌آید، ❌ ولی مادر دائم سرگرم آشپزخانه و تمیز کردن خانه است. گویا بچه در دید و تررس نگاه او نیست. 📝 «استاد تراشیون» 🚨 ادامه دارد ... . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ فَأَعْطِنا فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ مَا سَأَلْناکَ، وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ، فَلا کافِىَ لَنا سِواکَ، وَلَا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ، نافِذٌ فِینا حُکْمُکَ، مُحِیطٌ بِنا عِلْمُکَ، عَدْلٌ فِینا قَضاؤُکَ، اقْضِ لَنَا الْخَیْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَیْرِ. خدایا آنچه را در این شب از تو خواستیم به ما عطا کن و کفایت آنچه را از تو خواستیم عهده‌دار باش که ما را کفایت‌کننده‌ای جز تو نیست و برای ما پروردگاری جز تو نمی‌باشد، قانونت بر ما نافذ است، دانشت ما را فراگیر است، داوری‌ات درباره ما عادلانه است، خیر را برای ما حکم کن و ما را اهل خیر قرار بده. . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهشتم! › صدای جیغش بلند شده
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادونهم! › کوه بردن های الهام ... و راه و چاه بلد شدن خودم ... از حکمت های دیگه‌ی اون استخاره ها بود ... حکمتی که توی چهره‌ی الهام، به وضوح دیده می شد ... چهره‌ی گرفته، سرد و بی روحی که ... کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید ... و اوج این روح و زندگی رو ... زمانی توی صورت الهام دیدم ... که بین زمین و آسمان، معلق ... داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم ... با یه لیوان چای اومد سمتم ... - خسته نباشی ... بیا پایین ... برات چایی آوردم ... نه عین روزهای اول ... و قبل از جدا شدن از ما ... اما صداش، رنگ زندگی گرفته بود ... عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد خیلی تعجب کرد ... خوب نشده بود ... اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود ... هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت ... که توکل بر خدا ... اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم ... اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود ... - اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم ... با خودت چی کار کردی پسر؟ ... و من فقط خندیدم ... روزگار، استاد سخت گیری بود ... هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت ... از دانشگاه برمی گشتم که تلفنم زنگ زد ... صدای کامل مردی بود، ناآشنا ... خودش رو معرفی کرده ... - شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن ... گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید... و شخصیت‌شناسی‌تون خیلی خوبه ... ما بر حسب توانایی علمی و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم ... می خواستیم اگر برای شما مقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم ... از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم ... محکم ... و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق ... - آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن ... ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره ... شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حدأقل ... به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده ... یه سر برم اونجا ... تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم ... مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من ... برای اونها درست کرده ... - هیچی ... چیز خاصی نگفتم ... فقط اون دفعه که باهام اومدی سرکارم ... فقط همون ماجرا رو براشون گفتم ... جا خوردم ... تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی اومد ... _ ای بابا ... همون دفعه که بچه های گروه رو دیدی ... بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون ... اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه شون می افتن به جون هم ... ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می خوری ... دقیقاً پیش بینی هایی که در مورد تک‌تک‌شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد ... من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم ... دو دل شدم ... موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم ... به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود ... چیز چندان خاصی نبود ... و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود ... - این چیزها چیه گفتی پسر؟ ... نگفتی میرم ... خودم و خودت ضایع میشیم؟ ... پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته؟ ... تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باد ، آباد ... حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی گذاشت ... و اینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می گرفتم ... هر چند برای اونها عضو مفیدی نبودم ... اما دیدن شیوه کار و فرصت یادگرفتن از افراد با تجربه ... می تونست تجربه‌ی فوق العاده ای باشه ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • "نگاهِ پرمحبت فرشتگانِ خدا را احساس میکنی، تو را تحسین میکنند که در تاریکی شب با خدای خود راز و نیاز میکنی!💚" ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد💔 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
💙┋ «ای اهل ایمان! مراقبِ (ایمان و ارزش های معنویِ) خود باشید؛ اگر شما هدایت یافتید، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست!✨» ••﴿سـوره مائـده،آیه 105﴾•• ----------------<😇🦋> ------------------- - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| •🧩|• بیاید بیشتر حواسمون باشه که همیشه خدا ناظر کارهامون هست و همیشه باید به خدا پناه ببریم که بهترین ملجا بنده هاست☺ امام رضا (ع) می فرماید: « أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ». پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.( الکافی ، ج2 ، ص428 ) . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi