eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣8⃣ چرا معاویــه خوشحــال نباشد وق
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت9⃣8⃣ معاویـــه محاسن بلندش را به دست مےگیرد، سرش را مےجنباند و مےگوید: با طـــرح تو موافقــم عمــروعــاص، اما فرماندهے لشگر را به تــو و مےسپــارم. نخست بیندیش و اطراف محمد بن ابوبڪر را از افــرادش خالے ڪن. او اســت و ڪم تجربــه، مےتوان با ڪمتریــن تلفــات او را از بیــن برد و مصـــر را به چنـگ آورد. ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ ما در مصــر یــاران وفــادار زیــادے داریم؛ به ویــژه یـــاران تو ڪه خود روزگارے نه چندان دور فرماندار مصر بودے. به آن ها نامه ها بنویـــس تا در سرنگونــے محمد بن ابوبڪر یاریمـــان ڪنند. و چنیــن مےشود ڪه مصـــر در معــرض خطـــــر قرار مےگیرد. محمــد بن ابوبڪر فرزنــد خلیفه ے اول و بــرادر همســر پیامبــر، جوانے است ڪه علــے او را فرزنــد خوانده ے خود مےخواند و به غایــت دوستش مےدارد. اما خبــرهاے ناخوشایند زیادے از مصــر و شــام به گوش علــے مےرسد؛ معاویـــه آماده ے حملــه به مصر است و اوضــاع آنجا نیز بر وفـــق مراد نیست و مخالفان سر به شورش برداشته اند و ناآرامے ها در حال اوج گرفتن است. علـــے در فڪر چــاره است. چه بایــد مےڪـرد تا مصــر به دست نیفتد و این سرزمین بزرگ، به تملڪ معاویــه در نیایـــد؟ چاره را در این مےبیند ڪه محمد بن ابوبڪر را عـــزل ڪند و شخصـــے قدرتمند و ڪار ڪشته و با تجربــه به جاے او بفرستد. مالڪ اشتـــر، یــار باوفــا و قدرتمنــد خود را فرا مےخواند و به او گوید: اے مالــڪ! تو از ڪسانــے هستــے ڪه براے بر پا داشتن دین، از آنــان یـارے مےجویـم و سرڪشان و گناهڪاران را به وسیله ے آنان مےڪوبم و شڪاف هاے هولناڪ را مسدود مےڪنم. محمــد بن ابوبڪـر را فرمانــدار چون جوان امیــن و خوش فڪـرے است. اما مخالفــان عليـــه او قیـــام ڪرده اند و معاویــه نیز قصــد لشڪرڪشــے به آن جا را دارد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣@chaharrah_majazi رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣4⃣1⃣ طلحه گفت: هر کس می خواهی ب
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 3⃣4⃣1⃣ عبدالله جسد فرزندش را به نزد على آورد و گفت: آیا باز هم باید و از خود نشان دهیم؟! به خدا سوگند اگر هدف اتمام باشد، تو حجت را بر آنان کردی. سخنان او باعث شد که علی آماده نبرد شود. سپاه چشمگیر و منظم على، دشمنان را به تکاپو انداخت و آن ها شتر عایشه را که حامل كجاوه ی او بود، به میدان نبرد آوردند. عبدالله پسر زبیر پیش روی عایشه و مروان بن حکم در سمت راست او قرار داشتند. 🎀🎀🎀🎀 @Heiyat_majazi مدیریت سپاه با زبیر بود و طلحه فرمانده ی سواره نظام و پسرش محمد نیز فرماندهی پیاده نظام بودند. امام آن روز پرچم نبرد را به دست فرزندش محمد حنفیه سپرد و خطاب به او گفت: اگر کوه ها از جای خود کنده شدند، تو بر جای خود باش! دندان ها را به هم بفشار! کاسه ی سرت را به خدا عاریت ده! گام های خود را بر زمین میخکوب کن و پیوسته به آخر لشکر بنگر و بدان که از جانب خدای سبحان است! محمد از این که پرچمدار سپاه گشته، خوشحال بود. وقتی از او پرسیدند که چرا امام تو را پرچمدار سپاه خود نمود و حسن و حسین و فرزندان دیگرش را از این کار باز داشت، در پاسخ گفت: من پدرم هستم و آنان او؛ او با دستش از چشمانش دفاع می کند. جنگ آغاز شد. دو سپاه در هم پیچیدند. بر شتری نشسته بود که در میان لشگریانش قداستی یافته بود بسیاری در از شتر و عایشه کشته شدند تا این که شتر بر اثر تیری که به او اصابت کرد، بر زمین افتاد و سرنگون شد. در این هنگام فریاد عایشه بلند شد. 🍃 بھ قلـم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمـــان فوق العاده👏☝️ هرشب ساعت 🕘 از ایــن ڪانال😍👇 📚 @Heiyat_majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [221] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃 💐من همچنان دلم می خواد بگم‌ ✨ عیدمون مبارک✨ ✨بہ نام خــــدای علے✨ 😎 سؤال اوّل: 😟 استاد؟ می خواین امتحان بگیرین؟؟ 😎 بله. بنویسین!! ماجرای و چگونگی به رسیدن (ع) ‌را بنویسید. 😟 استاد همین یه سؤال خیلیه! 😎 فعلا همین رو جواب بدین. 🙂 همانا شما را از کار عثمان چنان دهم که شنیدن آن مانند دیدن باشد! 😉 شما این آگاهی رو میدین؟؟ 🙂 من از زبان بزرگمرد تاریخ! 😎 صحبت نباشه. امتحانه😒 🙂 مردم بر عثمان گرفتن و من تنها کسی از بودم که او را به جلب مردم واداشته و کمتر به او پرداختم. 🙂 اما و ، آسان ترین کارشان این بود که بر او بردند و او را رنجاندند. نیز ناگهان بر او ‌گرفت. 🙂 عده ای به تنگ آمده و او را کشتند آنگاه مردم بدون و با من کردند. 📚|• . نامه ۱ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
[• (ع)☀️ •] 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــداے علے✨ ✋|• وایستا! وایستا! ببینم . ترمز کن باهم بریم . ✋|• همون طوری که گفتی دیروز ما با هم ، هم دوست بودیم و هم خویشاوند اما چیزی که بین‌ ما و شما فاصله انداخت این بود که ما آوردیم و شما باقی موندین. ✋|• امروز هم همونه! ما بر سر موندیم و شما هم شدین و قدیمی‌تر های شما با نارضایتی اسلام رو پذیرفتن. آن هم روزی که بزرگان به پیامبر ایمان آوردن. ✋|• نوشتی که و رو کشته و رو تبعید کردم این امور به تو ربطی نداره تا من از تو عذرخواهی کنم. ✋|• تهدید کردی که با گروهی از و برای نبر با من میای. هجرت روزی که برادرت در فتح مکه اسیر شد تموم شد . ✋|• و اگه برای روبه رویی با من عجله داری صبر کن که من برای رو در رویی تو شایسته‌ترم چون من رو فرستاده تا از تو بگیرم 📚|• . نامه ۶۴ مطابق با ترجمه ⛔️ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•✍•] @heiyat_majazi