eitaa logo
پژوهش های اصولی
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
736 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
13991119_40554_128k.mp3
9.14M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات فرمانده کل قوا در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش. ۹۹/۱۱/۱۹ 💻 @Khamenei_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 113) #فصل_دهم (فرش پوسیده 6) #فرشی_ارزان_تر_از_گلیم(بخش دوم) وقتی قالی ها
(خون دلی که لعل شد 114) (فرش پوسیده 7) (بخش سوم) جالب اینکه من در دوران تصدی ریاست جمهوری، در منزل کوچکی پشت مجلس شورای اسلامی سکونت دارم و آن دو قالی در آن خانه بود. یکی از دوستان که آمد و آنها را دید، از بچه ها پرسید: چرا قالی را پشت و رو انداخته اید؟! بچه ها خندیدند و گفتند: این پشت قالی نیست روی آن است! آنقدر پشم پود قالی رفته بود و نخ آن بیرون مانده بود که او روی قالی را پشت قالی تصور کرده بود! چنانکه گفتم، چیزهایی مربوط به خانه ماست که من دوست ندارم بیان کنم. و تکرار میکنم که اینها به برکت لطف خدای تعالی به ما و نیز به برکت وجود این همسر صالحه است. نوع نگاه ایشان به زخارف دنیوی و زوائد زندگی، مستلزم یک روح بزرگ است، و خدای متعال چنین روحی به این زن عنایت فرموده؛ و البته ما هم مشمول این عنایت هستیم. در تمام شرایط دشواری که با آن روبرو شدم -اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور- در چهره همسرم نشان اندوه و در هم شکستگی ندیدم بلکه از عزم و اراده او، برای ادامه راه، مایه و الهام میگرفتم. حتی مادرم(رحمه الله علیها) با همه شکیبایی و بصیرت و صلابت خود، تا این درجه طاقت و استقامت نداشت. مادرم شجاع و با شهامت بود و مرا به ادامه مبارزه تشویق میکرد؛ حتی پس از آنکه از نخستین زندان خود بیرون آمدم، به من گفت: پسرم! من به تو افتخار میکنم و توفیق تو را در این راه از خدا خواهانم. اما با مکرر شدن زندان و بازداشت، دلش سوخت و از اینکه من دوران جوانی را در زندانها و بازداتشگاه ها میگذرانم، با لحن گلایه آمیز با من سخن میگفت. لیکن هیچگاه از همسرم ضعف و بی تابی و ملامت مشاهده نشد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 114) #فصل_دهم (فرش پوسیده 7) #فرشی_ارزان_تر_از_گلیم(بخش سوم) جالب اینکه من
(خون دلی که لعل شد 115) (فرش پوسیده 8) (علیه السلام) (بخش اول) برمیگردم به شرح بازگشتم از خانه پدر به خانه ی خود. همسرم فورا شروع کرد به کمک کردن به من، تا برای رفتن به زندان آماده شوم. وقتی احتمال بازداشتم قوت میگرفت، با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری، خود را برای رفتن به زندان آماده میکردم. لباسهایم را عوض میکردم، ناخنهایم را میگرفتم، موهای بلند صورت را کوتاه تر میکردم. لذا همه ی این کارهارا کردم. چیزی که در آن هنگام خاطرم را مشغول میداشت، کامل نشدن ترجمه کتاب صلح الحسن بود. من سرگرم ترجمه این کتاب بودم. ناشر هم بسیار علاقه داشت که زود تر به چاپ برسد. مقداری از کتاب را که ترجمه کرده بودم، از من گرفت و به چاپخانه داد و نمونه های چاپی را برای تصحیح برایم فرستاد. لذا قسمتی از کتاب به چاپ رسیده بود، قسمتی ترجمه شده بود و نیاز به بازنگری بود، و قسمتی نیز هنوز ترجمه نشده بود. سرگرم تنظیم، تفکیک و مرتب کردن جزوه ها شدم، تا وقتی به زندان رفتم، بتوانم هرقسمت مورد نظر آن را طلب کنم؛ چون گفتم شاید به من اجازه ی تکمیل کارم را در زندان بدهند. بعد ناهار خوردیم، نماز ظهر و عصر را هم خواندیم و به انتظار آمدن ماموران ساواک نشستیم. خواب بر همسرم غالب شد و به خوابی عمیق رفت. وارد کتابخانه شدم تا برخی کتابها را که ممکن بود در زندان اجازه ی مطالعه ی آنها را بدهند، جدا کنم. در آنجا فکری به ذهنم خطور کرد: چرا از انظار مخفی نشوم و در جای امنی خود را پنهان نسازم تا کتاب را تکمیل کنم؟ بعد هم هرچه میشود، بشود. چند بار با قرآن کریم استخاره کردم، همه ی آیات کریمه مشوق مخفی شدن بود؛ از جمله این آیه کریمه:«فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّي حَتَّي تَوارَتْ بِالْحِجابِ» 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
الفائق۲۵.mp3
23.76M
۱ 💠 طریق ۱: عدم وصول. ✅ تقریب ۲ استدلال. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
talash-baraye-akherat.ziaabadi.mp3
2.26M
💠 تلاش برای آخرت ✅ مرحوم آیت الله ضیاءآبادی (رضوان الله تعالی علیه) 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 115) #فصل_دهم (فرش پوسیده 8) #کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش اول) برم
(خون دلی که لعل شد 116) (فرش پوسیده 9) (علیه السلام) (بخش دوم) به بسته بندی جزوه ها پرداختم. همسرم را بیدار کردم و او را از تصمیم خود آگاه ساختم. خوشحال شد و گفت: کجا پنهان میشوی؟ گفتم: نمیدانم. اما میخواهم کتاب را تمام کنم. برای سلامتی ام دعا کرد. با او خداحافظی کردم. با احتمال اینکه منزل تحت نظر است، از خانه خارج شدم، اما کسی را ندیدم. راهی خانه دوست شاعرم مرحوم غلامرضا قدسی شدم. وقتی دید در این گرمای ظهر در خانه اش را میزنم، متعجب شد. ماجرا را برایش تعریف کردم. خوشامد گفت و از دیدن من بسیار خوشحال شد؛ زیرا او نیز همچو من غم اسلام را میخورد. به من اصرار کرد در خانه ی او بمانم و کارم را در آنجا به انجام برسانم، ولی قبول نکردم و گفتم: من تحمل ماندن در میان چهار دیواری را ندارم و میخواهم به جایی بروم که بتوانم تحرک داشته باشم. از او خواستم دوستم «آقا جعفر قمی » را دعوت کند که بیاید تا باهم در مورد تعیین جایی برای اقامت مخفیانه من مشورت کنیم. این دوست هم از کسانی بود که دغدغه ی نهضت اسلامی را داشت و سالها در به دری کشیده بود. آقا جعفر به خانه قدسی آمد. بعد از مشورت و همفکری، رای ما بر اقامت در روستای اخلمد -که از ییلاقات نزدیک مشهد است- قرار گرفت. برای خروج از مشهد، استخاره کردم. برای رفتن به آن ناحیه نیز استخاره کردم. نتیجه هردو استخاره، خوب و دلگرم کننده بود. گفتم یکی از نزدیکانم که ماشین داشت، آمد. آقا جعفر اصرار کرد با من همراه شود تا تنها نباشم. در آنجا یک ماه یا بیشتر ماندم، کتاب را به اتمام رساندم و به تهران فرستادم تا «حسن آقا نیری تهرانی» آن را چاپ کند. از اخلمد به مشهد بازگشتم و زندگی عادی خود را شروع کردم.اینجا و آنجا میرفتم و در مجالس حضور میافتم. ندیدم کسی مرا تعقیب کند. به خود گفتم شاید از بازداشت منصرف شده اند و موضوعی که آنها را تحریک کرده بود، مهم نبوده است. چون از این قضیه اطمینان خاطر یافتم، پنهان کردنی ها را به سرجای خود برگرداندم. البته این گمان من درست نبود، چون با ساواک در ماه«مهر«! آمد و مرا بازداشت کرد. این یکی از سه باری است که من در همین ماه بازداشت شده ام؛ لذا این ماه را ماه «کین» نامیدم! 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
094 (04.10.71) A.mp3
7.39M
💠 اهمیت ماه رجب. ✅ حضرت آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه) 🖋 حلول ماه رجب المرجب را تبریک عرض می نمایم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸رجب، ماه ورودی🔸 زیارت امام رضا علیه السلام که مشرف می شوید، اول می‌رسید به بست. ارزش بست زیاد است، چون ورودی حرم است. رجب ماه ورودی است. رجب بست است، شعبان صحن است، رمضان حرم است و شب قدر، ضریح است. @haerishirazi
💠 «باقرالعلوم» از ملزوماتِ مبارزه‌ی علمی حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای: 🔹 [تبیین و تشریح] اسلام و قرآن، یک وظیفه‌ای است كه از دوران امام سجّاد شروع شد. و البته میدانید كه همیشه اینجور سیاست‌ها تدریجاً پیش میرود؛ دفعتاً پیش نمی‌رود، ناگهانی ثمر نمیدهد. لذا بود كه از آغاز دوران امامت امام سجاد، یعنی از سال ۶1 هجرت شروع شد و در زمان امام سجاد كمتر بود و بیشتر شد و شد و شد، تا دوره‌ی امام باقر به اوج این فعّالیت‌ها رسید. 🔸 .... در روایات می‌آید كه به امام باقر «باقرالعلوم» گفته شد، «لأنّه یبقر العلم» چون دانش را میشکافد. مگر بقیّه‌ی ائمه دانش را نمی‌شکافتند؟ مگر علم امام باقر بیشتر از امام صادق یا بیشتر از امام سجاد یا بیشتر از امام عسکری بود؟ 🔹 نه، همه از یک سرچشمه سیراب شده بودند و یک اندازه ظرفیّت داشتند و كم و زیادی نبود. گمان بنده این است، تصور خود من این است كه [اینکه] امام باقر «باقرالعلم» است، یعنی حقایق و مفاهیم اسلامی را كه در قشری (پوستینی) از دروغ و فریب و ریا و تحریف پیچیده شده بود میشکافد و آن لُبّ و مغز را می‌اندازد در کامِ مشتاقان حقیقت. این یک گوشه‌ی دیگری است از مبارزه‌ی ائمه‌ی ما... 📖 همرزمان حسین علیه‌السلام ؛ صفحه ۱۴۲ @qom_khamenei_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 116) #فصل_دهم (فرش پوسیده 9) #کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش دوم) به
(خون دلی که لعل شد 117) (دادگاه نظامی 1) در یکی از روزهای این ماه، منزل پدرم ناهار دعوت بودم؛ و عده ای از علما هم آنجا مهمان بودند. من با مصطفی -که در آن زمان چهار پنج ساله بود- رفتم. مصطفی را نزد مادرم گذاشتم و خودم به بیرونی منزل نزد پدرم رفتم. معمولا خانه علما -کوچک هم که باشد- دو قسمت دارد: یکی بیرونی که مخصوص مهمان هاست، و دیگری اندرونی که مخصوص خانواده است. هر یک از این دو قسمت هم در جداگانه دارد. مشغول صرف ناهار با مهمان ها بودیم که یکی از برادرانم آمد و گفت: ساواکی ها وارد خانه شده اند! من به طرف آنها رفتم تا وارد قسمت مهمان ها نشوند. دیدم مادرم در حیاط، مقابل دو مامور ساواک ایستاده و با آنها جر و بحث میکند. او پوشیده در حجاب و رو بسته، مثل شیری در برابر آن دو نفر ایستاده بود. آن کسی که بخصوص با مادرم بحث و جدل میکرد، یکی از بازجو های معروف ساواک بود که پس از انقلاب کشته شد. از خلال مبادله ی کلمات میان مادر و فرد ساواکی، فهمیدم ماموران ساواک ابتدا از در قسمت اندرونی وارد شده اند، که مادرم آنها را رد کرده و گفته سید علی اینجا نیست! و هرچه کوشیده اند به داخل منزل بریزند، مادر جلوی آنها را گرفته و در را به روی آنها بسته؛ سپس در دیگر را زده اند. برادرم که نمیدانسته چه کسی پشت در است، آمده و در را بازکرده و آنها وارد خانه شده اند و با مادرم به بگو مگو پرداخته اند. وقتی دیدن من در حال آمدن به حیاط هستم، یکی از آنها به مادرم گفت: اینکه سید علی است؛ چرا می گویید اینجا نیست! اما مادر عقب نشینی نکرد و با تندی، پاسخ آنها را میداد. من خطاب به بازجوی ساواک گفتم: آیا میدانید این خانم کیست؟ نام مادر را با تکریم بردم و بعد رو به مادر کردم و گفتم: مادرم اجازه بدهید من خودم با اینها حرف بزنم و شما با اینها حرف نزنید. بعد به ماموران ساواک گفتم: چه میخواهید؟ گفتند: باید با ما بیایی. گفتم: من آماده ام. پسرم مصطفی در تمام این مدت با حیرت و وحشت شاهد صحنه بود. با او خداحافظی کردم و او را به دست مادرم سپردم. با مادرم هم خداحافظی کردم. در حین رفتن، یکی از این دژخیمان در پاسخ کلامی که راجع به مادرم گفتم، کلمه ناسزایی بر زبان راند که پاسخش را به تندی دادم. آنها مرا به ساختمان ساواک بردند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945