رضایی:
بسم الله الجبار
خانم مهاجر جان مشغله های ذهنی و دردای جسمی زیاد شدن دیگه رمقی نمونه وقتایی هم که مجال بود رواق بسته بود.
از جبار بودن خدا شروع کردم که بگم خدا خودش گفته هر تکلیفی وبلایی که میده با توجه به توان وبنیه بنده هاشه واگه جایی هم این هماهنگی نباشه جبران میکنه یا این دنیا یا اون دنیا...
بشری که خیلی توی زندگی مشترکش زخم خورده حالا مقصر یا بی تقصیر که محل بحثش نیست ،خدا نور چشمی اساتیدش میکنه و بعنوان مربی مشغول میشه.(هرچند یه سری حسود وعنود بخوان زمینش بزنن خدا عزیزش میکنه هرچند قیاسم مع الفارقه ولی برای تقریب ذهن خوبه برادران یوسف به قعر چاه انداختن یوسف را خدا عزیز مصر کرد )😍
یه عده هم فقط دنبال اینن که یک نفر که ازجهتی گل کرده و بهش بها داده شده یه نقطه خاکستری براش پیدا کنن وزیر پاش خالی کنن دیگه تحقیق نمیکنن که آیا حقیقت داره یانه ؟؟با این استدلال که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.😔
هرچند منم مثل بشری باور به خیانت امیر ندارم حتی باور ندارم خارج رفته باشه, بنظرم وسواس خنّاسی مثل حامد داره فضا رو برای اینکه همه امیر تنها بذارن آماده میکنه تا اون رو به کاری که میخواد وادار کنه وگرنه اون که خودش کشت که امیر ببره چرا حالا باید بیاد آبروش رو ببره؟؟😳
الحمدلله که ملاک و معیار خانواده سید رضا دین وایمانه وگناه ثابت نشده ی پسر رو به نام خانواده ش نمینویسن که حاصلش رفتارهای خوب بشری وخانواده ش با حاجی سعادت و نسرین خانم هست.👏🌹
آفرین به ایمان ومریم که تحت شرایط بیماری بچه شون هم پدرومادر رو تنها نداشتن.👏👏
اینکه بشری خودش رو آدم معمولی میدون باورشه نه شکسته نفسی یا ...
همینم باعث شد با امیر که از نظر برادرش یاسین یه آدم معمولی میومد ازدواج کنه❤️❤️
اینکه بشری خودش رو کشوند تا اتاق امیر و توی تخت نسرین خانم نرفت خیلی خوب بود،هم حریم شخصی اونا رو محترم دونست هم نشون داد به امیر پایبنده ودوستش داره. هنوزم رازداری کرد.
از ویژگی های همسر خوب اینه که در نبود شوهر رازدارش باشه ومحافظ مال وناموسش.😊
.....کاش هوایت را هم میشد در ریه هایم زندانی کنم...😔
یه سوال خانم مهاجر عزیز من برام عجیبه که یاسین وفاطمه که حس بشری به مهدی میدونن برای چی با خودشون برش میدارن میارن اینجا جلوی چشمش؟؟😒
در پایان این رو بگم که از معصوم علیه السلام حدیث داریم که هرکس عیب کسی رو جار بزنه ،نمیمیره تا خدا بهمون عیب دچارش میکنه.ازخدا میخوام که پرداختن به عیوب خودمون مارو از قضاوت وپرداختن به دیگران وعیبوشون باز داره.🤲🌺🌺
عذر تقصیر جهت تطویل..🙈
حرف سر دلم زیاد بود.
#تحلیل_بشری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی گذشته از سفر آخرم حسین
با خاطرات کربوبلا گریه میکنم
حــــــســـــیــــــن🕯
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
لینک برگ ۳۵
https://eitaa.com/In_heaventime/4962
لینک برگ۴۰
https://eitaa.com/In_heaventime/5623
لینک برگ۴۵
https://eitaa.com/In_heaventime/6433
لینک برگ۵۰
https://eitaa.com/In_heaventime/7310
لینک برگ۵۵
https://eitaa.com/In_heaventime/8442
لینک برگ۶۰
https://eitaa.com/In_heaventime/8606
لینک برگ۸۰
https://eitaa.com/In_heaventime/9566
لینک برگ۱۰۰
https://eitaa.com/In_heaventime/10543
لینک برگ۱۲۰
https://eitaa.com/In_heaventime/11745
لینک برگ۱۴۰
https://eitaa.com/In_heaventime/12902
لینک برگ۱۶۰
https://eitaa.com/In_heaventime/14262
لینک برگ۱۸۰
https://eitaa.com/In_heaventime/15406
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعایعهد
قرار صبحگاهی به وقت بهشتیها🦋
فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀
#صبحتبهخیرامامجان ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌿🌿🌿
✨رو به ششگوشهترین قبلهی عالم، هر روز . . .
✨بردن نام حسینابنعلی میچسبد؛
💠السلامعلیالحسین
💠وعلیعلیابنالحسین
💠وعلیاولادالحسین
💠وعلیاصحابالحسین
#روز_و_روزگارتون_حسینی ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠
تا نیایی گره از کار بشر وانشود؛
💠 #اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم 🌤
💠 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میممهاجر #برگ202 کپیحرام🚫 ن
💠💠💠✨
💠💠✨
💠✨
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜
#رمان_بشری
#به_قلم_میممهاجر
#برگ203
کپیحرام🚫
بشری خندید. درد کمرش با خنده شدت میگرفت.
_جدی میگم خیلی سفتی ماشاءالله.
بشری به طرف یاسین چرخید.
_چاره چیه؟
یاسین نگاه کوتاهی به بشری کرد. دوباره حواسش را به رانندگیاش داد.
_خوشم اومده ازت. فکرشو میکنم میبینم صبر عجیبی داری. هر کی جای تو بود...
بشری میان کلام برادرش رفت.
_هر کی جای من بود، مجبور بود صبر کنه. توکل میکنم به خدا.
_فکر نمیکردم بتونی دووم بیاری.
یاسین فرمان را به راست چرخاند، همزمان گردنش را سمت بشری مایل کرد.
_میخواستی شَل بزنی هم، نمیذاشتم.
_چی میگی یاسین؟ فکر نمیکردی دووم بیارم ولی نمیذاشتی بخورم زمین؟
بعد از این حرف، بشری لبخند زد. با خلاصه کردن حرفهای یاسین، متوجهی منظور او شد. پشت چراغ قرمز، یاسین نگاه عمیقی به صورت بشری کرد. از لبخند خواهرش، لبخند زد.
_نمیتونستم بذارم زمین بخوری.
_من خیلی پوست کلفتم!
یاسین نچی کرد و گفت: قوت قلب داری!
بشری لبخند تلخی زد. آه کشید. یاسین گفت: نمیخوای راجع بهش حرف بزنیم؟!
بشری سکوت کرد. میخواست، ولی اعصابش ضعیف شده بود. یاسین ماشین را نگه داشت.
مقابل یک سوپرمارکت بودند.
_چی بگیرم برات؟
_نوشیدنیِ شیرین.
_دیگه؟
_همین.
یاسین زود برگشت. یک کیسه توی بغل بشری گذاشت.
_چه خبر بوده این همه خریدی؟!
_مغزم برات گرفتم. بخور رنگت پریده!
یاسین ماشین را روشن کرد و دوباره راه افتاد.
_بشری!
_جان!
_میخوای چی کار کنی با امیر؟
بشری نی آبمیوه را از دهان بیرون آورد. سوالی به یاسین نگاه کرد.
_باید تکلیفتو روشن کنی. حرف زدن دربارهاش سخته ولی حقیقتیِ که هست. تصمیمت چیه؟
بشری روی صندلی جابهجا شد. پاکت آبمیوه را دست گرفت. نمیتوانست بخورد. یاسین مختصر و نفید همهی حرفها را توی چند جملهی کوتاه آورده بود. برخلاف یاسین، بشری با تردید گفت: دیگه مطمئنید؟!
بشری هنوز امیدوار بود. از خدا میخواست یاسین بگوید هنوز نقطهی امیدی هست که شاید قطعی نباشد.
کاش یاسین تو این کار نبود تا اطلاعی نداشت.
تا نمیتونست منو مطمئن کنه و من تو خماری میموندم.
حاضرم همیشه تو دودلی سر کنم ولی از جذب امیر مطمئن نشم. اونجوری یه روزنهی امید برام میموند.
_صد در صد.
دست بشری لرزید. پاکت آبمیوه از دستش لیز خورد.
بشری مثل گنجشک از درون میلرزید. حرفهای یاسین مثل طوفان، بیشتر آن گنجشک بیپناه را میلرزاند.
_شاید به من خرده بگیری چرا انقدر زود اومدم سر اصل مطلب ولی اگه نمیگفتم، بعد چند وقت خودت ازم گله میکردی که باید زودتر تو رو مطمئن میکردم.
بشری دیگر نمیخواست چیزی بشنود. دلش تنهایی میخواست. باید با خودش خلوت میکرد.
نزدیک خانه بودند.
_میای خونه یاسین؟
_عصر حتما میام پیشت.
_پس نگه دار. من پیاده میشم.
یاسین ماشین را نگه داشت. این پیادهروی را برای بشری لازم میدید. قبل از پیاده شدن بشری دست او را گرفت.
_خوب میدونی اینجور رفتنا یه دفعهای نمیشه. دلیلش رو تو میدونی؟ تو این یه سالی که با هم بودین چیزی متوجه نشدی که گمان کنی میخواد بره؟
بشری سرش را پایین انداخت.
_حرف بزن بشری. مسئلهی سادهای نیست خواهر من! خیلی حساسه؟
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌞☕️🍃🍂
☕️
🍃🍂
#سکنجبین 🍹
به خیر میشود این صبحهای دلتنگی
ببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت
🖊معصومه صابر
صبحتون لبریز آرامش ☕️🍃
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
رواق تحلیل رمان بشری
https://eitaa.com/joinchat/2480472136C484dfe0c30
⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیر زندگیمو روضههات عوض کرد🌴
حـــســـین♡
🥀🍂🕯🏴
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯