eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚سلام‌امام‌زمانم 🌸هرروزم را 🥀باسلام به شما زیبامے ڪنم 🌸ڪاش یڪ روزم، 🥀با دیدن روۍ ماهتان زیباشود 🍁اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج .
آزمایشات صورت گرفته در آزمایشگاه دانشگاه آزاد خوراسگان اصفهان گویای این حقیقت جالب و حیرت انگیز است که قند موجود در یکصد گرم نان سفید (تهیه شده با آرد ۱۸٪ ) معادل ۱۰۰ و قند موجود در یک نان سبوس دار ( تهیه شده با آرد ۷٪ یا کامل ) معادل 50 می باشد ! اهمیت استراتژیک تولید آرد کامل برای ایجاد امنیت غذایی در کشور زمانی بیشتر می شود که شما آمار ابتلا به بیماریهای غیر واگیر در کشور را بخوانید( پژوهشکده قلب اصفهان) 1- بیش از 10 % مردم ایران مبتلا به دیابت و سالانه 200هزار به این آمار افزوده می شود 2- بیش از ۲۰٪ مردم مبتلا به فشار خون 3- بیش از ۳۰٪ مبتلا به چربی خون 4- بیش از ۴۰٪ مبتلا به تری گلیسیرید بالا 5- بیش از ۵۰ ٪ از چاقی رنج می برند. ومصرف نانهای سبوس دار مثل آبیاری قطره ای در مزرعه عمل کرده ومانع جذب سریع قند وچربی به خون می گردد. چون قند آن نصف قند نان سفید (با آرد ۱۵ و۱۸درصد) است وفیبر آن حدود ۴برابر است از کتاب: دانستنیهای نانوایی .محمدرضا خواجه https://t.me/iranbread ک‌انال"نان و اغذیه سالم" https://chat.whatsapp.co/D3Z69OscmcnFocHdPDyzk2 در اطلاعات و راز نان سالم،با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ تنظیم یک قرار ملاقات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها وسط بهشت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| همه آباد نشینان ز خرابی ترسـند من خرابت شدم و دم‌به‌دم آبادترم💔🌱 -حسین‌(ع)- •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1_537382250.m4a
3.38M
فایل صوتی صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني👆 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
AUD-20220418-WA0017.mp3
5.76M
دعای زیبای ال یاسین 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
سلام خوبید روال ارسال رمان شب‌های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه‌اس باز یه شبهایی بعضی دوستان میان رواق می‌پرسند امشب رمان نداریم؟!🤕 بگردم الهی🤭 یه برگ سورپرایز می‌فرستم خدمتتون در حد توان صلوات یا فاتحه بفرستید برای عزیز آسمونی من🙏🏻🌷
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 نازنین زودتر رسید. اون هم با مادرش. خیلی وقت می‌شد که فریده‌خانم رو ندیده بود. او هم بیشتر به این دلیل اومده بود که بشری رو ببینه. بعد از خوردن شربتی که طهورا زحمتش رو کشید، بشری و نازنین بلند شدند و به اتاق رفتند. چادر تا شده رو از دست نازنین گرفت و روی دسته‌ی صندلی گذاشت. -خداروشکر دیگه داری عروس میشی -اوووه. دیگه پیر شدیم جفتمون -نه‌ بابا. اول چل چلیتونه. چرا خونه رو قبول نکردی؟ ناسلامتی ما دوستیم نباید یه دردی از همدیگه دوا کنیم؟ مِن و مِنی کرد. کمی لبش رو به راست جمع کرد. معلوم بود خیلی خسته است از این کش اومدن عروسیش. کف دستش رو روی تخت گذاشت و کمرش رو صاف کرد. دیگه حتی وقتی از مراسمش هم حرف می‌زد، اشتیاقی نداشت. -من که حرفی نداشتم. ساسان قبول نکرد. مرد هست و غرور داره. سختش بود تو خونه‌ی رفیق سابقش بشینه این چه رفیقی بود! چیکار کردی امیر که حتی دوستت حاضر نیست تو خونه‌ات سر کنه؟ نازنین خیلی لطف کرد که دنباله‌ی حرفش رو کوتاه کرد و به روش نیاورد که اون هم رفیقی که الآن معلوم نیست چه کاره‌است. -الآن خونه گرفتین؟ -یه واحد شصت متری تک خوابه -خدا رو شکر. خیلی خوبه. مهم اینه که کنار هم خوشبخت باشین با اومدن لیلا دیگه همه‌ی حرف‌ها سر مراسم کوچیک نازنین بود. از خریدهای ریز و درشت گرفته تا لباس و آرایشگاه. چیزی به غروب آفتاب نمونده بود ‌که عزم رفتن کردند. تک تکشون رو تو آغوش گرفت. مخصوصاً نازنین رو که تنها دوستش حساب می‌شد. -به مادیات فکر نکن. تو بهترین انتخاب رو کردی. همین که ساسان دوستت داره و اهل خدا هست واسه خوشبختیت کافیه گونه‌اش رو بوسید. -بعد هر سختی، آسونیه؛ تو وعده‌ی خدا که شک نداری؟ -من غلط کنم به آیه‌ی قرآن شک کنم دست بشری رو گرفت و کمی فشار داد. -امیدوارم تو هم از این به بعد فقط خوشی ببینی لبخند زد. به نگاه چمنی نازنین نگاه کرد. -هر چی خدا بخواد چند بار براش آرزوی خوشبختی کرد تا بالآخره ازش دل کند و اجازه داد که بره. ✍🏻 (مهاجر) کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋💞 صبحت بخیر ای عزیزتر از جانم 🌸 🌷 شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد 🌾 خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد 🤲 بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش 💐 کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد. الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 💞 عج ❤️
🌺به نام خدا سلام صبح شنبه‌ی همه‌ی عزیزان بخصوص ربات‌های زحمتکش ترندکننده هشتگ مهسا بخیر که با کمبود برق در اروپا روبرو شدن و یکی یکی خاموش میشن😅 ✅این صدای انقلاب است، انقلاب اسلامی ایران❤️🇮🇷 قوی ─═༅🍃🌸🍃༅═─
⭕️ تسلیت چندمنظوره به مدعیان اصلاحات و رسانه‌های معاند 🔻چند مصیبت را باید یکجا به BBC، منوتو، سعودی اینترنشال و مدعیان اصلاحات تسلیت گفت. ♨️آن از مرگ ملکه انگلیس بعد از ۷۲ سال سلطنت؛ 🔻آن از بحران اقتصادی وسیع، ده برابر شدن نرخ برق و گاز، و آشوب و اعتصابات؛ 🔴این هم از سرنگونی دومین دولت ظرف پنج ماه. 💢طفلکی ها چه غش و ضعفی هم برای لیز تراس می رفتند اما دولتش، ۷ هفته هم دوام نیاورد! ✍محمدایمانی قوی ─═༅🍃🌸🍃༅═─
😍 حسین حلال نوش جانت🌷
🔰 تناور یعنی جمهوری اسلامی ✅ «یک روزی این دنیا دست دو قدرت بزرگ بود: قدرت آمریکا و قدرت شوروی سابق. هر دو در یک مسئله متّفق بودند و آن، ضدّیّت با جمهوری اسلامی بود. امام در مقابل اینها ایستاد، تسلیم نشد، صریح گفت «نه شرقی، نه غربی»؛ خیال میکردند نمیشود، خیال میکردند این نهال را میتوانند از ریشه بکَنند، این نهال امروز تبدیل شده به یک درخت تناور؛ غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند!» قوی ─═༅🍃🌸🍃༅═─
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را چه علتی بیاورم ندیدن مدام را شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨ ⁵⁹ 🌸🍃 یڪ ره تورا ببینم، پس پیش تو بمیرم من بیش از این ندارم، در عالم آرزویے ✨🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران:🎤 🍂بعضی چیزها جبرانش در این دنیا یا سخته یا غیرممکن . 🍃نگه داشتن دست و زبان و مراقبت از دل خیلی راحت‌تره •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁در این شب پاییزی 🍂دعا میڪنم 🍁شبتون پر امید 🍂عشقتون خدا ✨زندگیتون پویا 🍁و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ. 🍁زندگیتون پر از آدمهای خوب 🍂و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون شبتون بخیر ✨🍁
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد بعد از یاسین بتونه لبخند بزنه اما حالا داشت می‌خندید. حالا که فضا پر شده بود از خنده‌های بلند و از ته دل ضحی. قهقهه نمی‌زد، فقط خنده‌ی شیرین و ملیحی صورتش رو پر کرده بود. چادرش رو روی دستش انداخت و کیف به دست آماده نشست. نگاهش گره خورد به نگاه گرم طاها. نمی‌تونست منکر این بشه که بعد از سختی و تنهایی‌هایی که کشید، حضور طاها بهترین اتفاق زندگیش بود. هرچند که هیچ‌وقت نه به روی خودش و نه به روی بقیه نمی‌آورد که در نبود یاسین چه رنجی رو تحمل می‌کنه. -فاطمه‌ خانم! از عالم درونی خودش بیرون اومد. -جانم یک تای ابروی طاها رفت بالا و لبخند زیبای فاطمه عمیق‌تر شد. نگاهی به چپ و راستش کرد. کسی رو نمی‌دید. مهدی که ساعتی پیش رفت و اشرف خانم هم حتماً تو اتاق بود. از این "جانم" که برای بار اول بود از فاطمه می‌شنید، تعجب می‌کرد. فاطمه اما هیچ‌وقت اهل تعارف نبود. واسه این‌جور پیشآمد‌ها سرخ و سفید نمی‌شد. حتی ادای خجالت رو هم درنمی‌آورد... صاف و صادق، با مهربونی به نگاه کردن به طاها ادامه داد. این حق طاها بود که وقتی صداش می‌زد، "جانم" رو بشنوه. یه چرخ دیگه به ضحی که دست‌هاش رو گرفته بود داد. موهای لَختش که تا وسط کمرش می‌رسید، تو هوا پریشون شد و با گذاشتن ضحی روی زمین، از حرکت ایستاد. خم شد و روی موهای ضحی رو پدرانه بوسید. با تمام وجود دوستش داشت و حتی ذره‌ای از محبتش رو دریغ نمی‌کرد که با کمال میل به پای این دختربچه‌ می‌ریخت. اصلاً مگه می‌شد طاها باشی و عاشق ضحای شیرین و معصوم نباشی؟ اون هم ضحایی که یادگار یاسین باشه؛ جلو رفت و مقابل فاطمه ایستاد. چه‌قدر دوست داشت این زن رو که همیشه آرومش می‌کرد. زنی که از وقتی بهش محرم شده بود، روز به روز به خدا نزدیک‌ترش می‌کرد. -جانت سلامت. آماده‌ای بریم؟ ایستاد. دستی به موهای ضحی که اومده بود جلو کشید و مرتبشون کرد. نمی‌دونست چه‌طور حرفی که مادرش زده بود رو به زبون بیاره یا اصلاً حرف بزنه یا نه! -تو فکری؟ سرش رو تکون داد. -نه. نه بریم -این‌جور جواب میدی یعنی که تو فکری و یه چیزی هس. ✍🏻 (مهاجر) کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🍁خـدایا باتـوکل به تـو ✨پنجره ماه آبان را باز میکنیم 🍁1 مــ🌙ـاه خیر و برکت ✨1 مـ🌙ــاه سلامتی و سعادت 🍁1 مـ🌙ــاه آرامش و پیشرفت ✨1 مــ🌙ـاه زندگی پرازموفقیت 🍁به همه ما عطــابفـرمــــا🙏
❣ 🔅السلام علیکَ فی اللیل اذا یَغشی و النَّهار اذا تجلّی 🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت، مومنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور، شکرگزار آمدنت... 🌱سلام بر تو و بر صبح ظهورت... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفتـر آبان را باز کن 🍂 🍁برگ اولش را با کاغذي از جنس دلت جلد کن..🍂 🍂 صفحه هایش را با خط کشي کن صاف و يکدست؛ اين بار بهتر ورق بزن‌ 🍁 شروع به نوشتن کن اينبار خوش خط تر از قبل..🍂 ســلام 🍁 صبح اولیـن روز آبان‌ ماه‌تون بخیر و شادی🍁🍂 الهی که آبان ماه‌تون پر باشد از خبـرهای خوب و لحظات شـاد و پرخاطـره🍁🍂
به اولین روزماه آبان خوش امدین انشاالله شروع ماه آبان شروع.بهترین ها باشه پرازموفقیت لبریزاز پیشرفت و سرشارازخیروبرکت باشه  "الهی امین"🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غوغای دختران مشهدی علیه فتنه تشویق ایسلندی ایران در تجمع چند روز گذشته دختران در مشهد 👌👌 این کلیپ عالیه😍 فقط کلیپهای اغتشاش، کشف حجاب و انگل نشانان را نبینید و لحظه ای تزلزل در انحراف جبهه انقلاب به خود راه ندهید. الحمدلله جبهه انقلاب همچنان استوار ایستاده؛ فقط کمی خودباوری و تظاهر و مدیریت می‌خواهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره بسیار تکان دهنده بانوی باحجاب ایرانی، دکتر پریوش امیری، دکترای فلسفه از کازینویی در لاس وگاس آمریکا ⭕️ خانمی برهنه روی سجاده‌ی من نشست ...😳
🚨 واکنش حاج قاسم نسبت به ازدواج مجدد همسر شهید 💠 همسر شهید محمود نریمانی می‌گوید: حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه‌ی کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه‌دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می‌گفتی تا هدیه ازدواج و بچه‌ات را می‌آوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردند. من و همسرم رفتیم داخل آشپزخانه وسایل پذیرایی را بیاوریم، اما سردار با جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینمتان. ما هم یک سینی چای آوردیم و نشستیم. به من گفت: بنشین کنار پدر شهید. سردار پرسید: این همسرت را شهید کنی چه؟ چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می‌کنی؟ گفتم: حاجی خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می‌خواهم ببوسم. سفت و محکم می‌بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هر چه کوچکتر باشد محکم‌تر می‌بوسمش!
💠دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد… بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد. اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد. زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟ دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد! در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
چقدر خوبه آدم برا زندگی داشته باشه! گاهی خوابش رو بخاطرش بزنه... گاهی تو خیالش غرق بشه! صبح ها دلیلی برا شروع یک روز داشته باشه! تمام اهدافش رو در او خلاصه کنه! چقدر خوبه آدم عشق واقعی به عجل الله داشته باشه... فقط ادعا نباشه...
خيلي مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنيده بودم. اينكه وقتي يك مرد و زن نامحرم در يك مكان خلوت قرار ميگيرند، نفر سوم آنها شيطان است. يا وقتي جوان به سوي خدا حركت ميكند، شيطان با ابزار جنس مخالف بهسوي او ميآيد و... يا در جايي ديگر بيان شده كه در اوقات بيكاري، شيطان به سراغ فكر انسان ميرود و... خيلي از رفقاي مذهبي را ديده ام كه به خاطر اختلاط با نامحرم، گرفتار وسوسه هاي شيطان شده و در زندگي دچار مشكلات شدند. اين موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد. زناني كه بانامحرم در تماس هستند نيز به همين دردسرها دچار ميشوند. اينجا بود كه كلام حضرت زهرا را درك کردم كه ميفرمودند: بهترين حالت براي زنان اين است که بدون ضرورت مردان نامحرم را نبينند و نامحرمان نيز آنان را نبينند. شكر خدا از دوره جواني اوقات بيكاري نداشتم كه بخواهم به موضوعات اينگونه فكركنم و در همان ابتداي جواني شرايط ازدواج براي من فراهم شد. اما در كتاب اعمال من، يك موضوع بود كه خدا را شكر به خير گذشت. در سالهاي اولي که موبايل آمده بود براي دوستان خودم با گوشي پيامك ميفرستادم. بيشتر پيامهاي من شوخي و لطيفه و... بود.