فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی ز داغ تو سردار، کل عالم سوخت..
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یهچیزبگم؟!
#امام_زمان خیلیغریبه...💔
تواینیهجملهخیلیچیزهاگفتم... :)!
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جان_فدا
صداتو بلند کن
بفهمم که هستی...
هنوز زنده ایی و چشات رو نبستی... 💔
#امام_حسنی🍃
حسنـی بــودن مــا لـطـفِ حسـینی دارد
ای خوشآن صید که افتاد ته دامِ حسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
به یاد حاج قاسم🥀
سه سال سیاه بی تو گذشت
و دلهایمان هنوز می سوزد ..
ولله که داغت سرد نمی شود
و یادت فراموش نخواهد شد...
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#جان_فدا
گاهی علت بی اثر بودن نصیحتهامون به خودمون برمیگرده؛
حرف خوب، اگر با رفتار زیبا همراه نباشه اثر نمیکنه!
#تلنگر
این فراز از وصیتنامه #حاج_قاسم را بخوانیم
👇👇
-----------------------------
خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، اِی کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه دادهاید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشقبازی به سوق فروش آمدهاید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.
امروز قرارگاه حسینبن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، #حرمی_باقی_نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).
-----------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «راز پیروزیهای سردار سلیمانی»
📼 استاد پناهیان
▫️ در دریای طوفانزده، اهلبیت کشتی نجات هستن...
🔸برای نجاتمون باید مضطر بشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#سپهبدجان...
حاجی جان...
یعنی تو اون دقایق آخر...
وقتی میرفتی...
به سمت قربانگاه ابدی...
چی به خدای خودت گفتی...
که بالاسری برات اینجوری؛ مایه گذاشت!؟
من از گذر عقربه های ساعت...
خصوصاً در دی ماه؛ میترسم...
چون مرا یاد شبی میندازد...
که هرچه فکر کردم نفهمیدم...
چرا بیهوده؛ دل آشوبه ام...💔
برمیگردی سردار...مگر نه...!؟
چشمانت میگویند که برمیگردی...
💠💠💠✨
💠💠✨
💠✨
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜
#رمان_بشری
#به_قلم_میممهاجر
#برگ338
کپیحرام🚫
روز تاسوعا بود و بشری باید به دانشگاه میرفت. بعدش هم سر کار. صبحانه را آماده کرد و سوفی را صدا زد.
با صدای بشری بیدار شد و نشست. چشمهای پف کردهاش را مالید و خمیازهای بلند و طولانی کشید.
-هنوز خوابم میاد
بشری تکیه داده بود به چهارچوب در. سری تکان داد. دستش را از روی چهار چوب در برداشت و به طرف آشپزخانه رفت. صدایش را کنی بلند کرد که سوفی بشنود.
-به خاطر منه. تو رو هم اذیت کردم
صدای خمیازهی دوبارهی سوفی را از نزدیک شنید. برگشت. سوفی را پشت سرش دید که سعی میکرد با دست موهای آشفتهاش را نظم دهد.
نشست پشت میز. چشمهایش را گرد کرد که خواب از سرش بپرد و همهی اینها دست به دست هم داد تا جیغ بشری بلند بشود.
-سوفی!
-چیه؟ دیوونه شدی؟
دستهایش را کمرش زد. با سر به روشویی کنار راهرو اشاره کرد و حرص گونه غرید:
-دست و صورتت رو بشور بعد بیا بشین
خواست حرفی بزند که بشری امانش نداد.
-زود!
نچ نچ کنان از صندلی کنده شد و به طرف روشویی رفت ولی باز هم بشری دست از سرش بر نداشت.
-خوبه که صبح بیدار میشی یه دستشویی هم بری. مثانهی بیچارهات نترکه
-اوف
کشدار گفت و لجوجانه پایش را روی زمین کشید و به طرف اتاق رفت.
وقتی برگشت، بشری فنجانها را از کافه میکس پر میکرد.
دیدن سوفی باعث شد لبش به خنده کش بیاید. موهایش را مرتب بسته بود و دیگر خبری از سوفی پفآلود شلختهی چند دقیقه میش نبود.
خندهاش را جمع کرد اما موفق نشد. گوشهی لبش جمع شده بود.
وقت بیرون رفتن، پاکت عکسها را هم داخل کیفش گذاشت. در را که باز کردند سیاه را دیدند. دم تکان میداد و نزدیک میشد.
همزمان به هم نگاه کردند.
سوفی خم شد و به سیاه تشر زد:
-دیشب کجا بودی؟ فقط واسه شکمت میای اینجا
-به این بیچاره چیکار داری؟!
بشری این را گفت و بند پهن کیفش را روی شانه بالا انداخت و راه افتاد.
-صبر کن!
پا تند کرد و خودش را به بشری رساند.
-مدام داری من رو سرزنش میکنی
نیمرخش را به طرف سوفی چرخاند.
-عزیزم صبح با اون قیافه واقعا غیر قابل تحمل بودی. حالا هم انگار با این حیوون زبون بسته دعوا داری
سوفی برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. سیاه همانجا روی زمین نشسته و پوزهاش را به زمین چسبانده بود.
نگاه از سگ گرفت.
-عکسها رو آوردی
سرش را تکان داد.
-آره. باید به رئیس دانشگاه نشون بدم
مثل همیشه روی صندلیهای سرویس کنار هم نشستند.
عمیق به چشمهای سوفی نگاه کرد.
-ساعت ده میرم دفتر رئیس
و نگاهش را برنداشت.
سوفی نگاهش را خواند و مطمئنش کرد که به عنوان شاهد او را همراهی میکند.
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
هدایت شده از به وقت بهشت 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨️
#سپهبد_جان💔
عشق یعنی...
تابوتم رو راهی کرب و بلا بکنند...
1_1658430465.mp3
8.81M
زیارت عاشورا....
با صدای حاج قاسم سلیمانی 🥀🖤
#جان_فدا
🕊💔🖤
✾͜͡💚بِســـمِ الـلّـھِ الـࢪَّحــمـنِ الࢪَّحــیـم✾͜͡💚
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً
وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً
وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»
『اللّٰھُمَ؏َـجِّـلْ لِّوَلیڪَالفࢪَج...』
∞♥∞
#سلام_امام_زمانم♥
هر صبح ڪہ سلامت میدهم
و یادم می افتد که صاحبی
چون تو دارم:↯
کریم، مهربان، دلسوز، رفیق،
دعاگو، نزدیک...
و چھ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدی است داشتنِ تـو...🕊
سلام ا؎ نور خدا در تاریڪی ها؎ زمین
#امام_زمان🌤
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠💠💠✨
💠💠✨
💠✨
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜
#رمان_بشری
#به_قلم_میممهاجر
#برگ339
کپیحرام🚫
تمام ساعاتی که مشغول کار در نیروگاه بود، به مکالمهی بین خودش و ریاست دانشگاه فکر میکرد.
از روزی که پا به این شهر گذاشته بود مدام یا در حال دفاع از خودش بود یا با مسئولین دانشگاه کل کل میکرد.
این چند ماه رُسش کشیده شده بود و امروز دلمردهتر از هر روز دیگر برایش سپری میشد. از صبح چند بار آن لحظات در ذهنش جان گرفته و محو شده بودند.
اینکه خیلی راحت از کنار آن مسئله گذشتند! انگار نه انگار که که این دختر بیچاره دیشب نزدیک بوده از ترس پس بیفتد.
حتی رئیس گفته بود: از کجا معلوم که منظورشان به تو بوده؟ حتما اینها اتفاقی پیش آمده. کسی میخواسته از شر آن عکسها راحت بشود، آنها را در شاخهی درخت گذاشته و رفته...
چند بار حرفهایش را از اول تا آخر زد. اینکه دو نفر بودند و حرکات مشکوکی داشتند.
سوفی هم پا در میانی کرده بود اما فایده نداشت.
-شما خیالاتی شدین. از صبح دانشگاه و تا شب هم کار، معلومه که خستهتون کرده. کمی استراحت به خودتون بدید این توهمات به سراغتون نمیاد
هاج و واج به آنها نگاه کرد. گستاخی و ناحقگویی تا چه حد!!
-من اونا رو دیدم. دو نفر بودن. یکی رو از پنجره اتاق و یکی رو هم از پنجره سالن. آخر کار هم هر دوشون پای درخت جلوی خانه با هم حرف زدن و این بسته رو تو درخت گذاشتن
-خب چهطور میتونی ثابت کنی که واقعا دو نفر اطراف خونهات پرسه میزدن؟
❌❌ادامه امشب❌❌
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍
اگه دوست داری رمانو تا آخر بخونی
مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره کارت به نام خلیلی واریز
6273 8110 8062 3918
و عکس فیش واریزی و شمارهی پیگیریو به این آیدی ارسال کن😊
@Heaven_add
تا لینک کانال خصوصیو برات ارسال کنه🌿
✅ادامهی رمان تو کانال به وقت بهشت شبهای زوج ادامه دارد🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشم که جوهر عشق تو در سرشت من است
محبت تو همان خط سرنوشت من است
گناهکارم و از آسـتان قدس شـما
کجا روم؟! به خدا مشهدت بهشت من است
اللّهُــــــــمَ ارزُقنا
🔴فصلالخطاب و اتمامحجت رهبری درباره هرگونه مسامحه و عقبنشینی در مسئلهی حجاب
⏪رهبرمعظمانقلاب: "حجاب یک ضرورت شرعی است. شریعت است. یعنی هیچ تردیدی در وجوب حجاب وجود ندارد این را همه باید بدانند.
اینکه حالا خدشه و شبهه کنند که آیا حجاب هست؟ لازم است؟ هیچ جای خدشه و شبهه ندارد. یک واجب شرعی است که باید رعایت بشود.
منتها آن کسانی که حجاب را به طور کامل رعایت نمیکنند اینها را نباید متهم کرد به بیدینی و ضدانقلابی" ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
✍بنابراین اگرچه مسئولان و مردم باید از یکسو ضعیفالحجاب یا بدحجابها را در دایره اسلام و نظاماسلامی حفظ کنند و همچون دختر خود بدانند، اما از سوی دیگر باید قاطعانه دربرابر یک #حرام_اجتماعی همچون #کشف_حجاب بایستند و ذرهای اجازه خدشه بر وجوب حجاب را ندهند.