eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
916 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی قرار است امام زمان به امام حسین شناخته شود پس تنها مسیر ظهور همین مسیر است راه حضورمان و ظهورشان؛ از کربلا می‌گذرد .... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
-اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی حریف شما شود. 📚سوره - 160
🌸✨🌸✨🌸 ‌ مهدی‌جان.. رد میشوی‌هنوز و نمیبینمت‌هنوز‌‌؛ آقا بد است‌،‌بی‌تونفس‌میکشم‌هنوز!🍃
چقدر احساس می‌شود نبودنت میان جمعیت زائران اربعین حسینی(: اما تو هستی تو در طریق مشایه هم نوا با زائران میگویی لبیک یا حسین💚 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادداشت یک غواص دوران دفاع مقدس؛ ♦️کسی چه می داند بر ها چه گذشت! 💢جانباز پاسدار «» و رزمنده دوران دفاع مقدس در یادداشتی نوشت:«کسی چه می داند از ستون ۸۳ نفری ما فقط چند نفر سالم ماندند. کسی چه می‌داند شهدای غواص هر کدام در حد یک فرمانده گردان بودند.» ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
یادداشت یک غواص دوران دفاع مقدس؛ ♦️کسی چه می داند بر #غواص ها چه گذشت! 💢جانباز پاسدار «#مرتضی‌حق‌ن
وقتی تعداد ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد ! آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها راکنار زدند ، نور ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون بودند ونفرسوم بنام محرابی.. جوان ناشناس اما محجوب که خواب دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود هرسه آماده بودند . به علی گفتم یکدست لباس نو به محرابی بدهد . آن شب کلی گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های گذشته .. وبعد هرکدام از ها در دل تاریک شب به کنجی خزیده ومشغول نجوا ..
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
نامه آمده بود که باید برگردند پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات عملیات دزفول و به .. نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم چهره های نور بالای آنها ... چادر از ها خالی شد که صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان کوه . بمب های خوشه ای و مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای کسی درنمی آمد .. کریم فریاد میزد: .. سیدرضا رادیدم که را روی پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش آرام جان داد . آن طرف تر بچه ها زده بودند دور کسی وبرانکارد میخواستند جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته روی بود و که .. احساس گنگی داشتم وبه رفتن محرابی رشک ورزیدم ... دنبال نور گشتم میدانستم بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا پیکری بی سر افتاده بود ... یکدفعه بوی پیچید وصدای فریادها و گلوله ها و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی قبل از و های طولانی حمیدی نور .. یکی زد یک سر اینجاست . دویدم سمتش ودیدم چشم های حمیدی نور سمت آسمان خیره است سر کنار یک بوته ی آرام گرفته بود . و ما هنوز همان بودیم.. راوی✍ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏅تا اسم مدال میاد همه ما به فکر مدال طلا هستیم ، همیشه مدال‌ها جنسش از طلا نیست بعضی وقت‌ها از جنس خون جگر است و داغ دل...😔💔
- ای‌جان‌دوعالم به‌فدای‌حـرمت...🌺 استوࢪے¦story📲 ❤️ 🏴 🕌 -
«ولا تجعل في قلبي إنتظاراً لشيء لن يأتي يا الله.» خدایا در قلبم انتظار چیزی که اتفاق نمی‌افتد را قرار نده....
بھ تو اَز دوࢪ سَلــــام✋🏻🖤(:›