『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺🍃✨
🍃✨
✨
❤️قراردل بی قرارها❤️
🌾 #یادیاران_کربلای۴🌾
به راویت آزاده و یادگارعزیز
🌸 #سیدرضاموسوی🌸
🍃🍂🍃
🌺درآنجا معمولا ما #پوتین نداشتیم که کسی بخواهد واکس آنچنان بزند بیشتر چون در گِل بودیم از #چکمه استفاده میکردند و معمولا با #مرغابیها یکی شده بودیم و منعمان نمیکردند با لباس #غواصی هم میخوابیدیم چون باید آموزشها پشت سرهم میشد.
همه دوستانی که در یگان غواصی بودند #دانشجو بودند , مگر یکی مثل من که سنم نمیخورد دانشجو باشم وإلا کسایی که بودند معمولا کسانی بودند که مثل #شهیدغلامرضاخِدری سال65 فوق لیسانس داشت که ایشان دانشگاه های ایران برایش نامه داده بودند.
ایشان همدانیست اما غریب است.
یا #شهیدامیرطلایی مگر کم کسی بود؟ مثلشان زیاد داشتیم.
ولی دریغ از اینکه اینها یک دفعه مثلا برگردد بگوید من مدرکم این است من باید فلان شوم.
🌴 #هرچقدر_درخت_پربارتر_میشود_افتاده_تر_و_سر_به_زیرترمیشود.. بحث اینها هم همین بود. رسیده بودند به جایی که #فقط_خدارا_می_دیدند و به غیر از خدا هم با کس دیگری #معامله نکرده بودند...
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #عشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمتبیستُپنج
~
🍃♥️
#عشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتبیستُششم
♥️🕊
باز هم تمرینهای دفاع شخصی بود. این دفعه قرار بود #امیر آقا به ما یاد بدهد
که چطور چاقو را از دست رقیبمان بیرون بیاریم و از همان بر علیه خودش
استفاده کنیم. آن روز طبق معمول یکی از بچهها باید داوطلب تمرین می شد.
#شهیدمسعودمرادی که از بچههای شوخ و پرتحرک گروه بود داوطلب شد. از
َ همان اول تمرین مسعود شوخی اش گرفته بود.مدام با امیرآقاکل انداخت و سر به سرش میگذاشت و سعی میکرد مانع از انجام فن شود. بالاخره امیر آقا که استاد این کار بود، فن را اجرا کرد و مسعود را زمین زد. حالا باید چاقو را زیر گلوی مسعود میگذاشت. مسعود مدام دستش را روی زمین میزد و قوپی میآمد. امیر آقا هم برای اینکه حال مسعود را بگیرد کمی چاقو را فشار داد و
از روی سینهاش بلند شد. مسعود خیلی آرام دستش را زیر گلویش گرفت و
بلند شد. چشمان همه گرد شد. برگشتیم طرفش و دورهاش کردیم. سرش را پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت. با سر و صدای ما امیر هم برگشت.
رد چاقو زیر گلویش مانده بود. چند قطره خون هم یواش یواش داشت خودش را نشان میداد. طفلی گردنش شده بود مثل قربانی که از دست قصاب فرار
کرده باشد.
امیر آقا دستش را گرفته بود و با ناراحتی نگاهش میکرد. و میگفت: تقصیر خودت بود. آخر چرا اینقدر تکان میخوری؟ حالا درد نداری؟ 😢
میخواهی بریم بهداری؟
امیر آقا پشت سر هم سوال میکرد و مسعود هم خودش را لوس میکرد.🙃
بالاخره گفت: طوری نیست و نیاز به بهداری هم نداره.
ولی تا آن زخم زیر گلوی مسعود خوب شود امیر آقا پکر بود.😞
وقتی کسی جدیت امیر آقا را در
تمرینات میدید فکر میکرد این آدم اصلا رحم و مروت در دلش ندارد. ولی رفتارش بعد از تمرینها کاملا فرق داشت.
ًروی دیگر امیر آقا وقتی بود که بچهها بعد از تمرینات طولانی و خسته کننده
غواصی میخوابیدند، آن وقت امیر آقا و گروهش فعال میشدند. امیر با #شهیدغلامرضاخدری، #شهیدرضاساکی و شهیدمحمدحسناکبری جمع قشنگی را تشکیل داده
بودند.✨
هر روز یکی از بچههای داخل چادر مسئول کارهای عمومی میشد. کارهایی
مثل غذا گرفتن، آماده کردن سفره و جمع کردن سفره، شستن ظرفها و تحویل دادن آنها به خادم بعدی.
در جبهه به این نقش شهردار می گویند ولی معمولا
ما میگفتیم خادم الحسین(ع). گاهی بعضی از بچهها بعد از تمرینات شبانه
خسته میشدند و ظرفهای شام را میگذاشتن تا فردا صبح قبل از ناهار
بشویند و به خادم بعدی تحویل بدهند، وقتی صبح بیدار میشدند می دیدن
ظرفها شسته شده و آماده است. گاهی لباسهای نشسته را که کنار گذاشته
بودند تا بشویند روی طناب میدیدن و نمیفهمیدندچه کسی شسته.
سرویسهای بهداشتی که جای خود داشت، هر روز صبح تمیز بود و کسی نمیدانست چه کسی مسئول نظافت آنهاست....
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
لباسدامادیهمگرفتہ بودندولےلباس #غواصے پوشیدندوبہمعشوقرسیدند🕊🥀 #شهدای_غواص_کربلای۴ #شبتون_شهد
🌺🍃✨
🍃✨
✨
❤️قراردل بی قرارها❤️
🌾 #یادیاران_کربلای۴🌾
به راویت آزاده و یادگارعزیز
🌸 #سیدرضاموسوی🌸
🍃🍂🍃
🌺درآنجا معمولا ما #پوتین نداشتیم که کسی بخواهد واکس آنچنان بزند بیشتر چون در گِل بودیم از #چکمه استفاده میکردند و معمولا با #مرغابیها یکی شده بودیم و منعمان نمیکردند با لباس #غواصی هم میخوابیدیم چون باید آموزشها پشت سرهم میشد.
همه دوستانی که در یگان غواصی بودند #دانشجو بودند , مگر یکی مثل من که سنم نمیخورد دانشجو باشم وإلا کسایی که بودند معمولا کسانی بودند که مثل #شهیدغلامرضاخِدری سال65 فوق لیسانس داشت که ایشان دانشگاه های ایران برایش نامه داده بودند.
ایشان همدانیست اما غریب است.
یا #شهیدامیرطلایی مگر کم کسی بود؟ مثلشان زیاد داشتیم.
ولی دریغ از اینکه اینها یک دفعه مثلا برگردد بگوید من مدرکم این است من باید فلان شوم.
🌴
#هرچقدر_درخت_پربارتر_میشود_افتاده_تر_و_سر_به_زیرترمیشود.. بحث اینها هم همین بود. رسیده بودند به جایی که #فقط_خدارا_می_دیدند و به غیر از خدا هم با کس دیگری #معامله نکرده بودند...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄