eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
902 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#اعزام_به_جبهه 🌻در تیر ماه 1361 پس از گذراندن امتحانات نهائی خود جهت #اعزام به جبهه به بسیج مراجعه
🔻شهید فرهای و همرزمان موفق می شوند در اولین یرون مرزی ایران که برای تنبیه متجاوز و انهدام ماشین عراق و تهدید بزرگترین بندر عراق انجام شد شرکت کنند ( عملیات رمضان ) شب قبل از عقرب پایش را می گزد اما موفق می شود در حمله شرکت نماید در ساعات اول حمله ذر اثر مزذوران بعثی از ناحیه پا مجروح می شود و همرزمانش به او اصرار می نمایند که برای به عقب برگرد او می گوید که من هرگز با زخمی شدن به عقب بر نمی گردم و دوستانم را در شرایط سخت رها نمی کنم ( رفیق نیمه راه نیستم ) به حق آنطور که در وصیت نامه اش آمده است با شوق قراواتی که به شهادت داشت همچنان به پیش می رودتا اینکه سر انجام براثر ترکش به سینه اش در صبحدم 24/4/1361 مطابق با بیست و سوم ماه مبارک رمضان قلب مهربانش از طپش می ایستد و به آرزوی دیرینش می رسد و با لب تشه خدایش را دیدار می کند.با زحمات فراوان دوستانش پیکر زیر آتش شدید دشمن در چند مرحله به پشت جبهه آورده می شودبعد پیکر پاک این رزمنده دلاور بهمراه دیگر شهید ، ، زندی ، به منتقل می شود.... شدن_از _شهادت_شهید_با_بیان_برادر_شهید: ⭕️هنگام برگشتن به خانه متوجه شدم شهید آورده اند ، برای پیکر مبارک شهدا به کمک رفتم تا را از آمبولانس به سرد خانه (بیمارستان فخریه) ببریم بعد از بر داشتن اولین جعبه و حمل آن وقتی برای حمل دومین جعبه وارد شدم متوجه شدم این شهید به قدری رعنا است که جعبه برای پیکر این عزیز خدا کوچک است
و انتهای پاهای او ازجعبه بیرون زده بود وقتی شهید را یه نزدیکی سرد خانه بردیم و می خواستیم آن را داخل بگذاریم حسا س شدیم ببینیم این پیکر کدام شهید است 👇👇👇👇
🔻وقتی باز شد متوجه شدم که برادر خودم علیرضا است که در جعبه ارمیده است و گویی به خواب رفته ، یک لحظه دنیا برایم تبره و تار شد . چون آقایانیکه پیکر شهدا را پیاده می کردند مرا نمی شناختند ، گفتند: ای بابا چی شد؟یکی از کارکنان بیمارستان آمد و گفت این برادر شهید است آنان آرام آرام مرا از آن مکان خارج کردند و بعد از مدتی که حالم بهتر شد از برادر حسینی ( ایشان نیز بعد به خیل شهدا پیوستند) خواستم اجازه یک دیدار دیکر به من بدهد ، ایشان مرا به همراه خودش به برد و من پیکر شهید را یک بار دیگر زیارت کردم گویی کوهی از عظمت و ایمان به خدا بر مرکب عشق سوار است بعد از دیدن شهید برادر حسینی به من گفت انسان بایستی در سختی ها صبور باشد ... ♦️ شما بایستی این خبررابه خانواده ات تا هر زمان که ما اعلام نکرده ایم نگویی ( این راز سنگین دو روز درقلب من باقی ماند) تا اینکه قرار شد پیکر شهدا تشیع شود و تعاون سپاه به منزل ما آمد و خبر شهادت را کردندو شهر آماده شهدا شد با شنیدن این خبر حاج آقا که خود رزمنده بود مارا جمع کرد و گفت هیچ کس حق گریه و زاری ندارد چون شهادت با لاترین درجه نزدیکی به خدا است همگی برای زیارت این نوگل باغ ولایت به سرد خانه رفتیم ، پدرم با متانت هرچه تمامتر پیکر شهید را دید و گفت: خدایا من با تو کردم و در معامله باتو کسی ضرر ندیده است اشک هایش را پاک کرد و با شهید خداحافظی نمود و گفت دیدار به قیامت. تشیع پیکر شهدای در بسیار با شکوه یزگزار گردید چون پدرم از من خواسته بود شعار گوی این بدرقه آخر باشم از جلو تا میدان حضرت امام (ره) شعار این مراسم را من دادم و در میدان امام (ره) بر شهدا نماز خوانده شد و جهت خا ک سپاری به گلزار شهدای برده شد ودر آنجا خاک سپاری گردید... ♦️بعد از گذشت 24 ساعت از تشییع پیکر شهید و ساک دستی او از طریق تعاون سپاه ( توسط شهید الله نظری) بدست ما رسید ایشان در وصیت نامه اش نوشته بود برای من سیاه نپوشید و نکنید وقنی وصیت نامه خوانده شد پدرم اولین کسی بود که پیراهن مشکیش را از تن در آ ورد و از همه خواست لباسهای مشکبشان را در آورند.بعد از گذشت دو روز از پیکر شهید برادرم حاج محمد که از ناحیه گردن مجروح شده بود برای دیدار برادر شهیدش آمده بود که متاسفانه این دیدار میسر نشد مدتی بعد از شهید مدرک تحصیلی نامبرده از طریق آموزش و پرورش به ما تحویل داده شد از شهید یک برک وصیت نامه – یک برگ نامه — یک کاست صوت از صدای شهید و تعدادی عکس باقی مانده است که تعدادی از آن از شهید است 🍃💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃 شادی روح شهدا صلوات
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 صدای شهید علیرضا فرهادی چند روز قبل از شهادتش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
شهیدان سیدمهدی و شمسی‌پور سال۶۵ - سدگتوند ، قبل از عملیات کربلای۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سلام_امام_زمانم ❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ.. 🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر! سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس. اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
صبــح را باید از چشمان تــو خواند وقتی آفاق نگاهت تا دور دست ها مرا به آتش می کشد و تــو خورشیدوار فاتح صبــح جانم می شوی ... 🌷 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۴ از حساس‌ترین منطقه برای دشمن یعنی  ام الرصاصگذر کردند و خط اروند رود را شکستند. عملیات کربلای ۴توسط آواکس‌های آمریکایی لو رفت و پس از خط مقدم در حالی که اکثریتشان مجروح بودند به اسارت نیرو‌های دشمن در آمدند. دشمن هم آن‌ها را با دست و پای بسته در گور‌های دسته جمعی دفن کرد و به دلیل نبودن اطلاعاتی از محل این دسته جمعی، نام آن‌ها در زمره مفقود الاثر‌های دفاع مقدس جای گرفت.
پس از گذشت سی سال پیکر #۱۷۵ نفر از شهدای که در عملیات ۴ به شهادت رسیده بودند در محلی به نام ابوفلوس در منطقه ابوالخصیب عراق که ۱۵ کیلومتر از خط مقدم فاصله داشت یافت شد و به میهن بازگشت. روز بازگشت شهدای  به کشور در سال ۹۴ روزی فراموش نشدنی بود، زیرا مردم با حضوری باور نکردنی از آن‌ها استقبال و مطهر این شهدا را تشییع کردند. به تازگی تصویری قدیمی و نایاب از چند شهید قبل از شهادت در فضای مجازی منتشر شده که در ادامه آن را مشاهده می‌کنید: 👇👇👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
صبــح را باید از چشمان تــو خواند وقتی آفاق نگاهت تا دور دست ها مرا به آتش می کشد و تــو خورشیدوار
🌸هرچہ میدوم! بہ گرد پایتان هم نمیرسم! مسئلہ یک سربند و لباس خاکے نیست! هواے دلـم از حد هشــدار گذشته! شہدا یارے ام کنید. 💔دلتنگ ام
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهید فرید خالقی متولد 1345 رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی اميركبير شهادت : 29/دی/1366 محل شهادت : ماووت ❤️ @shahadat1398
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ دانشجوی پزشکی، شهید داریوش(رضا) ساکی دانشگاه شهید بهشتی شهادت:کربلای چهار سال 65 ❤️ @shahadat1398
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهيد حیدر کاظمی متولد 1346 رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتی شهادت29/دی/65 محل شهادت: شلمچه ❤️ @shahadat1398
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ شهيد احمدرضا احدی متولد 1345 رتبه یک کنکور تجربی رشته پزشکی دانشگاه شهيد بهشتی تهران شهادت:12/اسفند/1365 محل شهادت:شلمچه ❤️ @shahadat1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضاعلیه السلام 🌹صلوات خاصه امام رضا علیه السلام اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ
همیشه چشمانت دو چشمه ‌اند در خواب‌ هایم و همین است که صبح که شعرم بیدار می‌ شود می ‌بینم بسترم سرشار از گل عشق توست و نم ‌نم گیاه و سبزینه …
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻خدایا!!! در‌شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق می‌ریزند...
🔶 موانع 🔹نزدیک خط دشمن وارد میدان مین شدیم. مشغول خنثی کردن مین ها بودیم که ناگهان یک مین منور روشن شد. ظاهراً یکی از حیوانات منطقه روی مین رفته بود. ناچار از میدان مین خارج شدیم و به سمت خط خودی حرکت کردیم. در طول راه به موانع چند لایه ی دشمن فکر می کردم. به آن همه مین و سیم‌خاردار و بشکه های انفجاری و... که دشمن برای ممانعت از نفوذ ما به کار برده بود و آنها را با خط خودمان مقایسه می‌کردم که هیچ مانعی نداشتیم. در همین موقع پایم به سیم‌ تلفنی گیر کرد و صدای (ترق و تروق) به هوا رفت. بچه ها برای جلوگیری از نفوذ دشمن، تعدادی قوطی کنسرو و کمپوت را سوراخ کرده و با عبور سیم تلفن از میان آنها، مانع درست کرده بودند. 📚 برگرفته از کتاب "انفجار دژ"
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می‌دهند ما هنوز شهادتی بی درد می‌طلبیم غافل از اینکه شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند... @khademoshohada_mly
جمعی از رزمندگان گردان ۴۰۸غواصی لشگر ثارالله
از فرماندهان گردان ۴۱۰غواصی لشگر ثارالله
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#علی_عابدینی از فرماندهان گردان ۴۱۰غواصی لشگر ثارالله
نوید شاهد: علی عابدینی، فرزند عباس و فاطمه روز جمعه یازدهم بهمن ماه سال 1342 شمسی، برابر با شانزدهم رمضان 1383 قمری، در خانه ای خشت و گلی، در روستای کوچک «کورگه» به دنیا آمد. علی در خانواده ای مذهبی و در دامان مادری مؤمن و روحانی زاده شد و رشد کرد و در کوچه های تنگ و باریک و خاکی روستا و باغ ها و زمین های کشاورزی ای که خانه های کاه گلی را مثل نگین انگشتری در میان داشتند، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و روحش را از صفا و صمیمیت و سادگی روستا سرشار کرد. وی از کودکی با نماز، قرآن، ذکر و دعا آشنا شد. در پنج سالگی اذان می گفت و به اتفاق پدر و برادر بزرگترش، در نماز جماعت شرکت می کرد. علی بخشی از تحصیلات ابتدایی را در دبستان معین زاده ی روستای محل تولدش سپری کرد. سپس، برای ادامه ی تحصیل به روستای لاهیجان رفت. او مسیر دو کیلومتری میان کورگه و لاهیجان را هر روز به همراه برادرش پیاده طی می کرد. بعد از مدتی پدر خانواده از روستای کورگه به روستای بزرگ لاهیجان نقل مکان کرد. به این ترتیب، علی دوستان جدیدی در میان هم کلاسی ها و هم سن و سالان خود پیـدا کرد که بسیـاری از آن هـا در آینـده، هـم رزمان و هم سنگران صمیمی شدند. بعد از پایان تحصیلات ابتدایی، به همراه تعدادی از دوستان و هم کلاسی هایش از جمله احمد امینی، محمود امینی، محمد قنبری و ... برای ادامه ی تحصیل به مدرسه ی راهنمایی اقبال شهـرستـان رفسنجـان رفـت. دانـش آموزان لاهیجانی در مدرسه ی اقبال گروهی را تشکیل دادند و در مقابل بی عدالتی ها و زورگویی های بعضی از مسئولین مدرسه و تبعیض هایی که بین فرزندان مقامات و دست اندرکاران رژیم ستم شاهی و دیگر دانش آموزان گذاشته می شد، می ایستادند و تنبیهات و ناملایمات زیادی را نیز تحمل کردند. این گروه در همه حال پشتیبان هم بودند و اقدامات یک دیگر را پوشش می دادند. علی و احمد مغز متفکر و برنامه ریز گروه بودند.  با آغاز مبارزات علنی مردم رفسنجان علیه رژیم خودکامه ی سلطنتی، علی پانزده ساله به همراه گروه دوستان لاهیجانی اش به صفوف مبارزان پیوستند و بارها برای شرکت در تظاهرات، فاصله ی پانزده کیلومتری لاهیجان و رفسنجان را با هر وسیله ی ممکن از قبیل دوچرخه، موتورسیکلت و حتی پیاده طی می کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علی برای کمک به پدر در فرصت هایی که پیش می آمد، مدتی کار در تعمیرگاه موتورسیکلت و کارگاه درب و پنجره سازی را تجربه کرد و با شروع جنگ تحمیلی، در کسوت یک بسیجی بی ادعا، آماده ی حضور در جبهه های نبرد شد. چند ماه در بسیج رفسنجان و بردسیر ماند . نهایتاً در بهار سال 1360 خودش را به جبهه رساند و نامش به عنوان اولین رزمنده ی روستای لاهیجان در تاریخ دفاع مقدس مردم استان کرمان ثبت شد . بعد از حضور علی در جبهه ، جوانان روستای هفتصد خانواری لاهیجان یکی پس از دیگری به وی پیوستند به طوری که تا پایان دفاع مقدس مردم ایران ، بیش از صد و پنجاه نفر از این روستا عازم جبهه شدند و با تقدیم چهل و پنج شهید و بیست و پنج فرمانده ( از فرمانده ی دسته تا فرمانده ی گردان ) به لشکر 41 ثارالله، نام و آوازه ای برای لاهیجان کسب کردند . علی عابدینی نخستین بار در عملیات کرخه نور ( شهید چمران ، پنجم مرداد 1360 ) شرکت کرده و در همان عملیات ، از ناحیه ی دست مجروح شد . وی پس از آن هرگز به جبهه و سنگرهای دفاع مقدس پشت نکرد . بارها مجروح شد . بدن او از هر عملیات زخمی و ترکشی به یادگار داشت .  در عملیات رمضان فرماندهی گروهان ویژه ی آر پی جی زن ها را پذیرفت و با شجاعت و شهامت کم نظیری به مقابله با تانک های دشمن شتافت . بعد از عملیات رمضان به فرماندهی گردان آیت الله کاشانی رسید . به این ترتیب ، بعد از عنوان اولین رزمنده ی روستای لاهیجان ، عنوان اولین فرمانده ی گردان روستای فرمانده خیز لاهیجان را از آن خود کرد. در عملیات والفجر3 به سختی مجروح شد. شدت جراحات وی در والفجر3 چنان سنگین بود که داوطلبانه از فرماندهی گردان کناره گیری کرد و از آن پس به عنوان جانشین فرمانده ی گردان به خدمت رزمندگان درآمد. بعد از عملیات بدر، پس از آن کهاحمد امینی فرماندهی گردان 410 غواص را به عهده گرفت ، جانشینی او را پذیرفت . این روند تا عملیات والفجر8 ادامه داشت . پس از آن با شهادت حاج احمد امینی، فرماندهی گردان 410 را قبول کرد. گردان 410 غواص به فرماندهی علی عابدینی نقش تأثیرگذاری در شکستن خطوط دفاعی دشمن در عملیات کربلای 4 داشت. با متوقف شدن عملیات کربلای4، علی عابدینی که از شهادت یاران و هم سنگرانش دل تنگ شده بود و برای پیوستن به آن ها بی تابی می کرد، گردان را برای حضور قدرتمند در عملیات کربلای 5 آماده کرد . سرانجام روز جمعه 19 دی ماه 1365 در اولین لحظات آغاز عملیات_کربلای_5 به آن ها ملحق شد. بی گمان از علی عابدینی با سه ویژگی ایمان ، تدبیر و شجاعت می توان عنوان یکی از مخلص ترین فرماندهان گردان های ل
لشکر 41 ثارالله نام برد . او جثه ای نحیف و لاغر ، اما روحی بزرگ ، اراده ای قوی ، قلبی مطمئن ، نگاهی ژرف و عمیق ، کلامی قاطع و شخصیتی متواضع داشت . شهادت، شایسته، زیبنده و حق علی بود. او حقش را در زمین خونبار شلمچه گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.