『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
️ 🍃🌺🍃🌸✳️🌸🍃🌺🍃
💠روایت حمیدداودآبادی از یکی از #شهدای_کربلای۴
( #شهید_علی_کریم_زاده مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک)
🔸قبل از #عملیاتکربلای ۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش #غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
🔸همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را #زینب گذاشتند." اشک در چشمانش حلقه زد...
🔸در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: "این عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
🔸اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله #شهادت قاب کرده بود.
🔸وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند زینب و اگر پسر بود، بذارند #حسین."
🔸علی در #عملیاتکربلای۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
📘کتاب "از معراج برگشتگان" / حمیدداود آبادی
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
#دلنوشتهیکیازرفقااز بهترینها👇👇
#راهیاننور
#یادمان_کربلای۴خرمشهر
محل عروج #شهدایغواص.
اولین بار بود اینجا رو رفتم البته زیاد #مناطق رفته بودم اما این منطقه تابحال نرفته بودم..
وقتی راوی از #عملیات میگفت یهو به شرایط سختی که بعد از لو رفتن این عملیات پیش اومده بود اشاره کرد..
اینکه چقدر بچه ها در این منطقه دچار سختی شدند..
میدونید #اروندکنار خیلی عمیق و وحشی است و بسیار سرد و بی رحم با سرعت بالایی آب در جریان است که بچه های #عملیاتکربلای۴ باید ساعت 10 شب به دل این آب میزدند و وارد خط دشمن میشدند تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند.. اما متاسفانه #عملیات لو میره و بچه ها در دام دشمن می افتند...
فقط یک نمونش رو اشاره کنم که جگر سوز است و من بعد از شنیدن از درون ذوب شدم و بحال این شهید والا مقام
غطبه خوردم...
وقتی #شهیدنعمتزاده تیر میخوره و درحال تحمل درد در اثر اصابت #گلوله داد و ناله میکشیده.. یهو #فرمانده صدا میزنه بچه ها صداتون درنیاد هنوز خیلی از بچه و رفقا گیر نیفتادن اگر اینطور ناله بکشید
ممکنه برای اونا هم سخت بشه و کشته شوند.. تا این دستور صادر میشه این شهید عزیز و بزرگ #شهیدنعمتزاده سرش رو داخل #لجنهای کنار #اروند فرو میبره تا صداش در نیاد و در همون حال بشهادت میرسه... #اللهاکبر از این ایثار..
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#کربلای۴
#شهیدنعمتزاده
#ماجرایاینتصویرماندگار:
احمد دهقان، #نویسنده کتاب "سفر به گرای ۲۷۰ درجه" و شاهد عینی این تصویر، نوشته است:
"عکس مربوط به ۲۱ #دیماه سال ۶۵، سومین روز #عملیاتکربلای۵ در شلمچه است؛
وقتی که گروهی از نیروهای ایرانی در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده بودند. توی یکی از سنگرها، عباس حصیبی (شهید سمت چپ در عکس) و #علیشاهآبادی (شهید سمت راست و از سیمینوف چی های دسته ادوات)، کنار هم نشسته بودند که تیر سیمینوف عراقی میخورد به سر حصیبی و رد میکند و میخورد به سر دومی. سر حصیبی را باند پیچی کرده بودند… عکس را هم #رضااحمدی با #دوربین علی شاه آبادی [شهید بالا] گرفته است."
#محمّدمَهدیهمّت
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
『خاطراتشهدا..؛ 』
•پای نخل نیم سوخته...•
#شبی از شب های عاشورای #والفجر ۸ بود. در تاریکی شب، زمزمه ای توجه را به خود جلب کرد. نزدیک تر شدم، دیدم {سید} در خلوت شبانه ای که برای خود فراهم کرده است، در پای یکی از نخل های نیم #سوخته، سر به سجده گذاشته و با تضرع، دعا می خواند و #اشک می ریزد. دیگر برایم شکی نمانده بود که سید هم همین روزها پا به راهِ {رفتن} میشود! حدس من زیاد دور از ذهن نبود. طلبه بسیجی {سید باقر علمی} فرمانده #غواص گردان رسول الله {ص} و رزمندگان عارف مسلک #لشکر ۸ نجف اشرف در #عملیاتکربلای۴ راهی بهشت شد.
•شهید سید باقر علمی_ جاودانه ها ص۷۰•
؛ ...(:✒️📻
#ولفجر۸ #عاشورا #شهادت
#نخل_های_نیم_سوخته
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#معرفی_کتاب 📚 عنوان کتاب: غواص دریا دل 🔻نیمنگاهی به زندگی #شهید_محمدعلی_معصومیان که پیکر او پس ا
مجروحیت شهید محمدعلی معصومیان:
این بسیجی عاشق #شهادت در عملیاتهای متعددی شرکت داشت. نظیر: عملیات قدس ۱ و ۲ ، #والفجر ۸ و عملیات یا صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، که در این #عملیات با اصابت ترکش به ریه مجروح شد و بعد از بهبودی دوباره به جبهه شتافت و برای #عملیاتکربلای ۴، آماده شد
#شهیدعیسیحیدری (شهیدغواص)
با چهار پنج نفر #غواص جزیره ام الرصاص را حفظ کرد
شب #عملیاتکربلای چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد #جزیره ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. #جزیره به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند .
تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی #عراقی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ #حمله می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا #عراقی ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر #غواص ، جزیره را حفظ می کرد .
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#عملیاتکربلای۵
نیمه شب ۱۹ دیماه ۱۳۶۵
آب گرفتگی شلمچه
لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام
🌷یاد و خاطره شهدای غواص تخریبچی گرامی باد
خاطرات حماسه #کربلای۵
@Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ابراهیم برای پیروزی #انقلاب اسلامی همدوش با جمعیت خداجوی تلاشهای زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی
در میان #یادداشتهایی که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردانهای خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب #سیدالشهدا (ع) آموزش میبینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی میپوشند و روزها و شب ها تمرین میکنند. کاش میدانستم کدامیک شهید میشوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم #شفاعت کند» اینها را در حالی مینوشت که خود نیز نمیدانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد.
ابراهیم استاد اخلاق بود. در #مراسمات، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر میداد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود.
به خاطر#تواضع خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام میگذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعهی قبل از #عملیاتکربلای ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیهی گردان #حضرتولیعصر(عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان میخواند و میگفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخیها باشد… وقتی این جملهاش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علیپور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که #عملیات نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشتههایش در #توصیف آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار میپوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. #مرگ را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.
🔻شهیدی که از بعضی اتفاقات آینده خبر داشت ...
▫️جسمش در زمین بود و روحش در آسمانها گفته بود #شهادتش در آب است.
▫️در #عملیاتکربلای ۴ بعد از تیر خوردن آب پیکر او را برد تا چندین سال در ام الرصاص گمنام بماند و همراه #غواص های دست بسته بازگردد
✍ فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور:
ای مردم مگر #قرآن برای همه نیامده؟ پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن. شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. آیا پیامبر الگویی از رنج و #زحمت نشد تا عصاره شود؟ ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را #عصاره نماییم.
#ماه_من
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#بویعطر..🌼
- یه شیشه عطراز جبهه هدیه گرفته بود.. بوی خاصی داشت.. یچیزی شبیه بوی یاس.. موقع وداعآخرش ازاون عطر به همه خانواده زد..
وقتی مفقود شد مادر خیلی چشم به راهش بود.. شبها اشک بودو دعا و نماز و التماس ، روزها هم روزه میگرفت تا پیکر پسرش پیدا بشه..
دوماه گذشت..
یشب که مادر در حال دعابود ، بوی همون عطرخاص پیچید توی خونه.. سراسیمه بلند شدو همه جارو گشت اما از عطر خبری نبود..
یکساعت بعد بهش خبر رسید پسرت پیدا شده و از کنار روستا عبور کرده تا ببرنش برای تشیبع آمادهاش کنن..
پیکر که از روستا رد شده بود بوی عطر هم پیچیده بود توی خونه.. واین تا سالها شد راز دلدادگی بین مادروپسر، که هربار یادش میکرد بوی همون عطر دوباره میپیچید..
• روایتیازخاطرات #طلبهشهیدیحییصادقی
تولد: ۴۶/۱۰/۲۰ پیروز - #ملایر
شهادت: ۶۵/۱۰/۴ #عملیاتکربلای۴
برگرفتهازکتاب: #یحییفراموشنخواهدشد💫
@Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
در #عملیاتوالفجر۸ با عنوان معاون یکی از گروههای تخریب ضربات #سختی بر دشمن وارد کرده و در ادامه عملی
در #عملیاتکربلای۴ که به گفته ی خودش آخرین عملیات اوست به هنگام باز کردن معبر در داخل #اروندرود مورد هدف آتش دشمن قرار گرفته و برای جلوگیری از فرو پاشی #گروهان بهمراه فرمانده، افراد باقی مانده را به سمت هدف هدایت میکند بعد از بازگشایی معبر به سمت سنگر کمین #دشمن رفته تا آتش آنرا خفه کند ولی مورد اصابت #شلیک دشمن قرار گرفته و به #شهادت میرسد.
#شهیدعیسیحیدری (شهیدغواص)
با چهار پنج نفر #غواص جزیره ام الرصاص را حفظ کرد
شب #عملیاتکربلای چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد #جزیره ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. #جزیره به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند .
تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی #عراقی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ #حمله می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا #عراقی ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر #غواص ، جزیره را حفظ می کرد .
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄