『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#قسمت_دوم
🌷 #صمدعاشق_شهادت_بود
و همواره می گفت که من اگر لیاقت شهادت را داشته باشم بزرگترین هدیه الهی است.
درآخر سیزدهم شهریور 1390 در #ارتفاعات_جاسوسان منطقه #سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک #تروریستی پژاک 13 تن از این دلاورمردان به نام های 🌹 #سردارشهیدمحمدجعفرخان
(محل دفن #قزوین)،
🌹 #شهیدمحمدمحرابی_پناه، (محل دفن آران و بیدگل #کاشان)،
🌹 #شهیدعلی_بریهی
(محل دفن روستای میثم تمار #شوش_دانیال)
🌹 #شهیدمجتبی_بابایی_زاده
(محل دفن #اندیمشک)
🌹 #شهیدسیدمحمودموسوی
(محل دفن #بابل)
🌹 #شهیدمسلم_احمدی_پناه
(محل دفن فرادنبه #بروجن)
🌹 #شهیدحسین_رضایی
(محل دفن قروه #کردستان)
🌹 #شهیدمحمدمنتظرقائم
(محل دفن #نکا)
🌹 #شهیدصمدامیدپور
(محل دفن امامزاده هاشم #رشت)
🌹 #شهیدحسن_حسین_پور
(محل دفن #قزوین)
🌹 #شهیدیوسف_فدایی_نژاد
(محل دفن سروان سنگر #رشت)
🌹 #شهیدمصطفی_صفری_تبار
(محل دفن #بابل)
🌹 #شهیدمحمدغفاری
(محل دفن #همدان)
به درجه رفیع #شهادت نائل آمدند....
🌸…..
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺 #مختصری_از_زندگینامه_شهید #قسمت_اول 🌷 #صمد اول آذر ماه 1364 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود
#قسمت_دوم
🌷 #صمدعاشق_شهادت_بود
و همواره می گفت که من اگر لیاقت شهادت را داشته باشم بزرگترین هدیه الهی است.
درآخر سیزدهم شهریور 1390 در #ارتفاعات_جاسوسان منطقه #سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک #تروریستی پژاک 13 تن از این دلاورمردان به نام های 🌹 #سردارشهیدمحمدجعفرخان
(محل دفن #قزوین)،
🌹 #شهیدمحمدمحرابی_پناه، (محل دفن آران و بیدگل #کاشان)،
🌹 #شهیدعلی_بریهی
(محل دفن روستای میثم تمار #شوش_دانیال)
🌹 #شهیدمجتبی_بابایی_زاده
(محل دفن #اندیمشک)
🌹 #شهیدسیدمحمودموسوی
(محل دفن #بابل)
🌹 #شهیدمسلم_احمدی_پناه
(محل دفن فرادنبه #بروجن)
🌹 #شهیدحسین_رضایی
(محل دفن قروه #کردستان)
🌹 #شهیدمحمدمنتظرقائم
(محل دفن #نکا)
🌹 #شهیدصمدامیدپور
(محل دفن امامزاده هاشم #رشت)
🌹 #شهیدحسن_حسین_پور
(محل دفن #قزوین)
🌹 #شهیدیوسف_فدایی_نژاد
(محل دفن سروان سنگر #رشت)
🌹 #شهیدمصطفی_صفری_تبار
(محل دفن #بابل)
🌹 #شهیدمحمدغفاری
(محل دفن #همدان)
به درجه رفیع #شهادت نائل آمدند....
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
❣ قبل از عملیات #کربلای۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان #پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به #خلوص و صداقتش غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در #عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی #شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را #زینب بگذارند و اگر پسر بود، #حسین. وقتی حمید #شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را زینب گذاشتند." اشک در چشمانش حلقه زد...
در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما #عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: "این عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد #ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله #شهادت قاب کرده بود.
وقتی #بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم #حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند #زینب و اگر پسر بود، بذارند حسین."
علی در عملیات #کربلای۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد #استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
#شهید_علی_کریم_زاده
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ قبل از #عملیات_کربلای_۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای #ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش #غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث #غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در #عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش #دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر #پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را زینب گذاشتند." #اشک در چشمانش حلقه زد...
در همین حال، دست برد پشت کمد و #قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در #کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی #پرسیدم این چیست؟ گفت: "این #عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای #حجله شهادت قاب کرده بود.
🌿وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم #حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند زینب و اگر پسر بود، بذارند حسین."
علی در عملیات #کربلای۴ در #جزیره ام الرصاص #مفقود شد و چند سال بعد #استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش #زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
#شهید_علی_کریم_زاده
مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
️ 🍃🌺🍃🌸✳️🌸🍃🌺🍃
💠روایت حمیدداودآبادی از یکی از #شهدای_کربلای۴
( #شهید_علی_کریم_زاده مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک)
🔸قبل از #عملیاتکربلای ۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش #غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
🔸همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را #زینب گذاشتند." اشک در چشمانش حلقه زد...
🔸در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: "این عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
🔸اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله #شهادت قاب کرده بود.
🔸وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند زینب و اگر پسر بود، بذارند #حسین."
🔸علی در #عملیاتکربلای۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
📘کتاب "از معراج برگشتگان" / حمیدداود آبادی
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
#استان_خوزستان
#اندیمشک
📷 پدیدارشناسی یک عکس
🖇موضوع: غواصان دریادل گردان کربلا از لشکر 7 ولیعصر(عج)
شرح عکس:
📌 این تصویر مربوط به روزهای زمستان سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 در پلاز رودخانه دز در اندیمشک است. اردوگاهی برای تمرین عملیاتهای آبی خاکی.
🔹پوشش لباس غواصان حکایت از آمادگی رزمی برای یک مانور در آب دارد. وجود اسلحه ژ3 برای این است که غواصان بتوانند تحمل سنگینی سلاح را در آب بدست بیاورند.
🔸لباس های غواصی غیر یکدست نشان از کمبود امکانات دارد. چادرهای پشت سر رزمندگان، محل زندگی چند ماهه آنها در ایام حضورشان در پلاژ بوده و پلاستیک روی آن به خاطر جلوگیری از نفوذ باران است. برگ های درختان روی چادرها برای استتار در برابر حمله هوایی است.
🔹 چهرههای نورانی، بشاش، مصمم و همراه با لبخند بی اثر کننده سختی های موجود است. سن پایین رزمندگان و جُسههای آنها قابل توجه است.
#شهدایغواص
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادمانشرهانی
°••🍃🌸♥️↻
#مثل_شهید
صد کیلومتر که از #اندیمشک فاصله میگیری و از پیچ و خمهای جاده عبور میکنی،
به منطقهای بکر میرسی که هنوز خیلی ها از حضورش در جمع یادمان های #دفاع_مقدس بیخبرند!
نامش #شرهانی است و خاطرات حضورش در دفاع مقدس را از عملیات های #والفجر_یک، #عاشورای_سه و #محرم روایت می کند... اگر میخواهی صحنه #عاشورا را از نزدیک ببینی، باید به صفحه خاطرات والفجر یک در شرهانی سری بزنی؛
آنجایی که شهید احمد زمانیان ردای قاسم ابن الحسن را به تن کرد و تا پای جان ایستادگی کرد. همان نوجوان شانزده ساله ای که ترکش ها سر و صورتش را #خون آلود کرده بودند؛
همان نوجوانی که دوستانش خواستند او را برای مداوا به عقب برگردانند؛
و همان نوجوانی که با لبخندی زیبا گفت:
"من نیامده ام که به عقب برگردم!
آمده ام که بایستم..."