eitaa logo
📚کتابخانه یادمان شهدای گمنام
63 دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
هدف این کانال معرفی بهترین و بروزترین کتابهایی است که در👈کتابخانه یادمان شهدای گمنام میدان مقاومت #اراک برای شما عزیزان تهیه شده است.😊📚 ارتباط با ادمین:👇 📞09100519224 منتظر پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان هستیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری 📕 کتاب یک روز بعد از حیرانی 🖊 به قلم فاطمه سلیمانی ازندریانی @Ketabyademan
✂️ از کتاب یک روز بعد از حیرانی قبل از اعزام باید فرم تعاون را پر می کردید. بخشی که مربوط به امور بعد از رزم است. جانبازی، اسارت، مفقودالاثرشدن یا شهادت. تعاون آدم را یاد شرکت های تعاونی می اندازد و من ربطش با شهادت و اسارت و مفقودالاثرشدن را نمی دانم. پُرکردن فرم تعاون هم دل بزرگی می خواهد. مثلاً خیال کن که یک فرم دستت بدهند و یکی از سؤالاتش این باشد: محل دفن؟ به همین راحتی! البته برای یکی مثل تو که سخت نبوده. تو را چه باک از مرگ؟ عین خیالت هم نبود حتماً. تو محل دفنت را خیلی قبل تر انتخاب کرده بودی. همان موقعی که مامان فاطمه را از بین جمعیت بیرون کشیده بودی و گفته بودی من را اینجا دفن کنید. آن لحظه هم شک ندارم که بدون تأمل و حتی لحظه ای ترس از مرگ جلوی قسمت مربوطه نوشتی «چیذر» چه خوش اشتها هم بودی! چه دل قرصی هم داشتی. شک نداشتی که تا ابد همان جا آرام خواهی گرفت. تو منتظر رفتن بودی و جواز رفتن صادر شده بود. بالاخره بر بال آرزوهایت سوار شدی و پرواز کردی به سمت حرم عمۀ سادات. توی هواپیما روضه می خواندید… @Ketabyademan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستانی از دلاوری حضرت ابوالفضل العباس (ع) که یار و یاور امام حسین (ع) ، علمدار لشکر حق و سقای آب و ادب بود . 📜 هرفصل کتاب به دقت بر اساس مستندات تاریخی به نگارش درآمده . 📖 کتاب سقای آب و ادب به قلم 🖋 سید مهدی شجاعی @Ketabyademan
✂️ شریعه فرات، پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنه لب، لحظه به لحظه به آب نزدیک تر می شود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخند شیرینی بر لب. لبخند، لب های ترک خورده اش را به خون می نشاند. اسب در زیر پایش، به عقابی می ماند که مماس با زمین پرواز می کند. آنقدر رعنا و رشید و بلند بالاست که اگر پا از رکاب، بیرون کشد، سرانگشتانش، خراش بر چهره زمین می اندازد. «وقتی که تو بر اسب سوار می شوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان» چشمانی سیاه و درشت و کشیده دارد و ابروانی پر و پیوسته و گیسوانی چون شبق که از دو سر فرو ریخته و تاب برداشته و چهره ی درخشانش را چونان شب سیاه که ماه را به دامن بگیرد، در قاب گرفته است. «ماه اگر در روز طلوع کند، از جلای خودش می کاهد. این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ می کند؟!» @Ketabyademan
📚 زندگینامه داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی 📗کتاب مجید بربری به🖋 قلم کبری خدابخش دهقی @Ketabyademan
✂️ تازه از سوریه برگشته بودند. هم موقع رفتن و هم برگشتن، عجیب هوای مجید در دلشان افتاده بود. ساعت سه و چهار نیمه شب بود. عطیه گوشی اش را روشن کرد. پیامی با این محتوا دریافت کرده بود. «با سلام، بنده از پایگاه خبری مشرق نیوز هستم. می خواستم یک زندگی نامه کلی و چندتایی خاطره از مجید، که تا کنون گفته نشده، برای بنده بیان کنید.» عطیه قربانخانی اخم آورد و شروع کرد به غرولند. – خدایا حالا من چی برا این بگم. ما که این مدت، به این خبرگزاری و اون روزنامه، همه خاطرات را گفتیم. حرف نگفته ای نمونده که بخوام بگم. و خوابید. در خواب دید با مجید دارند شوخی می کنند. عطیه می خواست با کمربند، مجید را بزند که یکی از دوستان برادرش، از راه رسید و کمربند به مجید نخورد. عطیه افتاد و همه غش غش بهش خندیدند. دوست مجید گفت: – می خواستی مجید را بزنی، خدا جوابت را داد و افتادی زمین. مجید گفت: – آبجی! اینم خاطره خوب، برو برا اون خبرنگار تعریف کن. @Ketabyademan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتابخانه یادمان شهدای گمنام
#کتاب_خوب📚 📘 کتاب عصرهای کریسکان 🖌 به قلم آقای کیانوش گلزار راغب 📝 خاطرات امیر سعید زاده درب
✂️ با خودم می‌گویم: «خدایا این چه ماجراییه که سر راهم قرار دادی؟ من که تحمل این همه امتحان رو ندارم. نمی‌تونم این نامردی رو تلافی نکنم. خدایا خودت کمکم کن.» عرق شرمساری بر پیشانی‌ام نشسته و فکر می‌کنم اگر با این وضعیت به سمت برادر اکبر که آن همه تعریف و تمجید و قهرمانی و پهلوانی به ریشم بسته و هندوانه زیر بغلم زده، خوار و ذلیل با جنازه شرحه شرحه حمید برگردم، آبروی هر چه کُرد را بر باد داده‌ام و زخمش تا ابد عذابم می‌دهد خجالت می‌کشم سالم و سلامت همراه جنازه شهیدی برگردم که آه و حسرت بر دلم گذاشته و تصویری ننگ آور از خودم در ذهنم کاشته است. عهد می‌بندم تا انتقام حمید را نگیرم و خودم را از بحران روحی نجات ندهم، برنگردم. یا باید مثل حمید شرحه شرحه شوم، یا باید ننگ این بی لیاقتی را از پیشانی‌ام پاک کنم. @Ketabyademan
با سلام علاقه‌مندان برای دریافت کتاب‌ «عصرهای کریسکان» می‌توانند روز پنج شنبه ساعت ۱۶.۰۰ به صورت حضوری به کتابخانه یادمان شهدای گمنام مراجعه نمایند. 🌱با تشکر 📗کتابخانه‌ یادمان شهدای گمنام @Ketabyademan