eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
252 ویدیو
16 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون خادمین گمنام شهدا
گزارش بازدید 📸 از خانواده محترم شهید مفقودالاثر مدافع حرم #حسن_جعفرے #برادران #چهارشنبه_های_شهدایی
متولد۱۳۷۰ فرزند ڪوچڪ خانواده اے ۷نفره ڪہ سایه ے پدر را چندسالی بود نداشتند با برادرانی و خواهرانی و البته مادرے پر قدرت در خانہ اے صمیمی و آرام رشد یافتہ بود مادر و برادرش از و اش میگفتند...از و زیر بار حرف زور نرفتنش... برادرش با شوق از قد و بالاے میگفت...از اینڪه برادر ڪوچڪترش دست نوازش میڪشید بر پای مادر و تلاش بر تسڪین درد مادر داشت مادر از میگفت و اینڪه با هرڪسی رفاقت نمیکرد تمام فرزندان را به ثمر رساند و چشم انتظار عاقبت بخیری و وصال فرزند ڪوچڪش بود ڪہ با ڪامل شد تمام زندگیشان در آرامش و شادے بود...همه از شادے و خوش رو بودن خانوادیشان تعریف میکردند دورهمی هاے پر از شادی و خنده تا اینڪہ خبر شهادت دوست حسن میرسد به سراغ مادر میرود برای جلب رضایت مادر اما دل نمیڪند اتمام حجت میڪند با مادر... -مادر میتوانم بروم...بدون خبر...بدون اسم...اما میخواهم با باشد...با تو و مادر با تمام علاقه اذن شدن به را میدهد قبل از اعزام تمام بدهی ها را صاف میڪند معتقد بود همه چیز را باید درنظر گرفت بعد پا به سفر بگذارد هنگام خداحافظی خبر برنگشتن را میدهد بہ تاریخ۹۳/۸عازم میشود....قبل از اربعین حسینی در اولین اعزامش به دست بوسی حضرت زینب(س)ڪہ میرسد،رفیقش میگوید بخواه از اینجا آنچہ را هیچ جا نمیدهند... بخواه و اسیر نشدن با اطمینان میگوید نه!اسیر نمیشوم...از بانویم خواستم پیش خودش بمانم خواست و ماند...خواست و خواسته شد ۱۵روز پس از اعزام در روز سال ۹۳ به فیض نائل آمد خبر رسید و مادرے ماند که خبری از آخرین فرزندش است خبر که رسید مادر آرام گرفت و چشم از در برداشت که فرزند رشیدش از در می آید و حالا مادر گوش به زنگ خبرے از پیڪر فرزندش است مادر از خواب ڪنار اروند میگفت که پلاڪ فرزندش را در یافته یا خوابی که او را در ڪربلا دیده و گفته بودم مادر چرا نیامدے ؟! از خوابی که بعد از مراسم سالگرد میبیند و اورا جلوے در خانہ دیده بود مادر برای رفع میریزد و میکند برای سلامتی رزمنده ها و آرام شدن دل چشم انتظاران میگوید خوش بحالت مادر...اما ڪاش پیڪرے از تو به دستم میرسید همه اتفاق نظر دارند ڪہ شهید حسن جعفری از وقتی رفتہ است خوشی نیز رخت بر بسته دعا ڪن برایمـان حسن آقا بہ امید بازگشت تمامے جاویدالاثر ها و حاجت روایی همگی‌مان و نگاه عمہ ی سادات بہ دلهای آلوده مان 🆔 @KHGShohada_ir
🌹سردارمدافع حرم شهید محمدرضا خاوری🌹 👊 ✍ اصلا خدا برای خودش آفریده بود؛ عمرش را در گذراند. از نبرد در افغانستان تا زمانیکه در سوریه فرماندهی غیور و بااخلاق شده بود. ✍ مادر از "محمدرضا"یی می‌گوید که حالا دیگر فقط با نمایشگاه تصاویرش در خانه ای کوچک زندگی‌ می‌کند. متولد ۵۸ درتهران بود و در سپاه محمد رسول الله کار می‌کرد و در کنار آن سنگ‌کاری می‌کرد. ✍ اولین بار در خرداد ماه سال ۹۲ اعزام شد و با اصابت تیر به مچ پایش، اولین ترکش ایثار نصیبش شد. پس از ۹ماه مجروحیت؛ اواخر سال ۹۲ مجدد به سوریه رفت و پس از ۳ سال حضور در سوریه در ۲۷ مهر ۹۴ به رسید. ✍ ماجرای صعودش هم شبیه است. همانگونه که در زندگی‌اش دوشادوش سردار برای و جهاد می‌کرد، همانگونه هم پرواز کرد. در عملیات که همه دسته‌گل‌های جبهه مقاومت مثل شهیدان مصطفی صدرزاده، توسلی، بخشی و... در این عملیات [ با فاصله زمانی‌های چند روزه و ماه ] به رسیدند، و در پنجم ماه محرم ۹۴ به فیض عظیم شهادت نائل آمد. آنگونه که در بازگشت از منطقه با شلیک دو موشک به سوی خودروی حامل او، وجودش برای همیشه خاک حلب را نمود. ✍ مادر هر چه گفته بود که "نرو" سودی نداشت. اما حالا بعد از شهادتش و در مقابل چشمان ما، با بغضی که هر از گاهی در چشمانش نمود می‌یافت، با همان عشق مادرانه و صلابت زنانه اش می‌گفت: راضی راضی هستم. مرگ با عزت و احترام نصیبش شد. ✍ می‌گوید خواب رضا را دیدم؛ موقعی که سخت شاکی بودم که تنهایم گذاشته بود. رضا سالم سالم آمده بود... بغلش کرده بود. مادر در آغوش رضایش آرام گرفته است و رضا می‌گوید: مادر من از آزاد شدم. ✍ حالا برادر از دقت او در راه انداختن کار سربازان و مدافعان حرم در هر وقتی از شبانه روز و سخت‌گیری اش در به مدافعان حرم می‌گوید و مادر از لب‌های همیشه خندان محمدرضا که به قول خودش چون "غار حراء" همیشه باز بود میگفت. از چشم پاکی، بذل و بخشش و از خدمت به مادر که همیشه و هر وقت بود، در خدمتش بود و تمام... ✍ حالا هر وقت دلتنگش می‌شود بر سر مزارش می رود و با آن باقی‌ مانده پیکرش درد و دل می‌کند. به گفته مادرت، ... 🌹برایمان کن🌹 🆔 @KhGShohada_ir