eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
413 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ... ساعت 6/30 حرم حضرت سلطان نائب الزیاره همگی هستم
📍 کارنامه خالی مجلس در بحران‌های اقتصادی/ چرا یاران روحانی در دولت، نمایندگان را جدی نمی‌گیرند؟! پ ن ؛این نماینده ها همه پولکی هستن نماینده مردم ک نیستن به فکر مردم باشن، یادتون نره انتخابات سال دیگه @KhanevadehMontazeran #خانواده_منتظران
فشار های عجیب دولت برای تصویب FATF نامه منسوب به روحانی خطاب به شورای نگهبان، نشان می‌دهد مرحله جدیدی از تلاش دولت برای متعهد کردن ایران به FATF به هر قیمـــت ممکن شروع شده است. روحانی در این نامه ضمن تلاش برای فشار به شورای نگهبان، گفته است که تصویب لوایح چهارگانه به معنی پذیرش FATF نیست. در حالی که تصویب این لایحه ها یکی از 9 خواسته FATF از ایران در آخرین نشست خود است! @KhanevadehMontazeran
🔺آیت‌الله مکارم شیرازی: پذیرش FATF ‌سیاهی مطلق است/پذیرش شرایط غرب عقلا، شرعاً و منطقاً حرام است . @KhanevadehMontazeran #آگاهی #تفکر #التماس_دعای_فرج #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🔸نام وزارت بهداشت در صدر لیست وارد کنندگان خودرو که ارز دولتی دریافت کرده اند، دیده می شود. http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🔸نام وزارت بهداشت در صدر لیست وارد کنندگان خودرو که ارز دولتی دریافت کرده اند، دیده می شود. #وزارت_ب
📍شکایت وزارت بهداشت از رییس انجمن واردکنندگان خودرو روابط عمومی وزارت‌ بهداشت: وزارت بهداشت از محل ۱۸ میلیون یورو ارز ۴۰۰ دستگاه امبولانس کمک دار ویژه مناطق صعب العبور خریداری کرده است. وزارت بهداشت از رییس انجمن واردکنندگان شکایت می کند و ایشان باید اظهارات خود را ثابت کند/ایسنا @KhanevadehMontazeran
هدایت شده از سلامت منتظران
📣 چرا وزارت بهداشت دروغ میگوید که آمبولانس وارد کرده است 🚑 کد تعرفه خودروهای وارد شده به آمبولانس نمی‌خورد!/ آمبولانس‌ها دیزلی است، اما خودروهای وارد شده بنزینی هستند! 🚨بانک مرکزی دیروز لیستی منتشر کرد که نشان میدهد در آن لیست وزارت بهداشت به عنوان بزرگترین واردکننده خودرو با رقم ۱۸ ونیم میلیون یورو در صدر قرار گرفته است. اما وزارت بهداشت این لیست را رد کرده و میگوید واردات خودرو از جنس آمبولانس بوده و در این باره تخلفی انجام نداده است. 🚨طبق شواهد موجود خودروهایی که وزارت بهداشت وارد کردند طبق مدارک منتشر شده بانک مرکزی نمی‌تواند آمبولانس باشد. چراکه آمبولانس‌های وزارت بهداشت بیش از ۲۰۰۰ سی‌سی هستند، حال آنکه در لیست منتشر شده بانک مرکزی، خودروهای وارد شده توسط وزارت بهداشت بین ۱۲۰۰ تا ۲۰۰۰ سی‌سی بوده‌اند و مهم تر از آنکه در این لیست منتشر شده خودروها بنزینی هستند ولی آمبولانس‌های که این وزارت‌خانه وارد کرده، دیزلی است! 🚨مسئله دیگر کد تعرفه واردات این خودروهاست، کد تعرفه ای که برای خودروهای وارداتی وزارت بهداشت اعمال شده(۳۳۲۱۹) اصلا مربوط به آمبولانس نیست و در رده خودروهای ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سی‌سی معمولی طبقه‌بندی شده است؛ دقیقا کدی که دیگر شرکت‌های خودرویی هم با آن واردات انجام داده‌اند، در حالی که در چند گزینه پایین تر در جدول منتشر شده، یک شرکت با کد معمول برای واردات آمبولانس(۳۲۳۳۲۱) اقدام کرده است و برای آن هم ۴ میلیون یورو ارز دریافت کرده است. 🚨از طرفی در کتاب تعرفه‌های گمرک هم به این نکته اذعان شده است که تعرفه آمبولانس نمی تواند این کد باشد.(۳۲۳۲۱) 🚨اگر در این بین مسئولان بانک مرکزی و گمرک هم تخلف کرده‌اند و کدها را اشتباه زده‌اند که باید پاسخگو باشند و مشخص کنند که چرا برای واردات ۱۰۰ میلیارد تومانی خودرو تعرفه را جابه‌جا زده‌اند و آن را در یک سند رسمی منتشر کرده‌اند. ﷽ ✨لطفا جهت نجات ميليونها نفر و آشناسازي مردم با نسخه‌ها وعجايب درمان آیت الله تبریزیان آیت الله ضیائی و سایر بزرگان طب اسلامی کانال را نشر دهید⬇️ 📯 http://eitaa.com/joinchat/1574764544C07cbd413d0 📌لطفا مطالب با لینک ارسال شود👆 ⚜یا علی⚜
🔴یه عده راه افتادند برای #ارز سفر حجاج به فکر بیت المال و رضایت خلق الله افتاده اند؛اماحقیقت چیه؟ ۸۵هزار نفر سفرحج ۲میلیون نفرسفرترکیه و... کدام بیشتر به اقتصادوفرهنگ کشور ضربه میزند؟ برای رفتن به #تایلند مرکز لهو و لعب هم ارز دولتی تعلق گرفته !🔫😑 ➖➖➖➖➖ ⏰ @KhanevadehMontazeran #خانواده_بزرگ_منتظران
#چالش ✅تکلیف قرررری امروز💃💃💃 منتظراسکرینهای زیباتون هستیم😍 @BanovaneMontazer #گروه_و_کانال_بانوان_منتظر #ارسال_فقط_با_لینک
✔️اونایی که مراقب پاکی روحشون هستن، برای خدا خیلی عزیزن! مراقب نگاهت به دیگران،باش⛔️ نکنه؛ عزیزخدا،پیشِت کوچیک باشه! قیمت گذاری رویِ آدمها،امتحانه! ❌رفوزه نشیا @KhanevadehMontazeran
🔹صاحب مکیال می نویسد: 💎در عالم خواب به من گفته شد: درهمی که در راه امام خرج شود هزار و یک برابر ارزشمندتر از دوران حضور امام است (مکیال المکارم ج2 ص 306) http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ریزش خواص درآخرالزمان ! 🎬 کلیپی تکان دهنده با موضوع ریزش خواص در آخرالزمان مردم تا ظهر هم نمیتوانند دینشان راحفظ کنند ! 🔴 @KhanevadehMontazeran
سلطان سکه با 2 تن سکه بهار آزادی دستگیر شد 🔹رییس پلیس پایتخت: فردی که معروف به سلطان سکه بود و سال 96 حدود 2 تن سکه را از سطح بازار جمع کرده بود، دستگیر شد ⏰ @KhanevadehMontazeran این کاراها هستن
به همین سوی چراغ قسم اگه تلگرام یه پیام رسان ایرانی بود و این همه قطعی داشت تا الان نه تنها دو سه تا موج «ما چقدر بدبختیم» راه میفتاد، بلکه براندازا هم یه قیام براندازی بخاطر تلگرام راه مینداختن، سازمان ملل و سنای آمریکا هم دوباره تحریممون میکرد 😐 ⏰ @KhanevadehMontazeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🔴یه عده راه افتادند برای #ارز سفر حجاج به فکر بیت المال و رضایت خلق الله افتاده اند؛اماحقیقت چیه؟
آنتالیا و پاتایا 1000 یورو، حج 200 یورو! بانک مرکزی برای سفرهای تفریحی و احتمالا کاری، 500 و 1000 یورو در نظر گرفته اما برای زیارت خانه خدا و بارگاه ائمه اطهار، 200 یورو. بالاخره دولت تدبیر باید به فکر تفریح مرفهین هم باشه. @KhanevadehMontazeran #خانواده_منتظران
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_سی_و_چهارم: هر کس به سمتی می دوید.صدای همهمه و هیاهو بیشت
بسم الله الرحمن الرحیم : از ساختمان بیرون آمدم و گوشه ای ایستادم.حیاط بیمارستان هنوز شلوغ بود .یک عده جلو سرد خانه منتظر بودند تا جنازه کس و کارشان را تحویل بگیرند.حال و روز آن ها از کسانی که مجروح داشتند بد تر بود.ناله های دلخراششان دل آدم را می لرزاندو دیدن گریه بچه ها عذابم می داد.به طرف بخش ها رفتم تا شاید آن جا کاری از دستم بربیاید.بخش هم دست کمی از اورژانس نداشت و به مراتب به هم ریخته تر و آشفته تر بود.بیشتر مجروحان بدون هیچ زیر اندازی روی زمین بودند.بالی سر بعضی هایشان همراهی بود که سرم را بالا نگه داشته بود.از سکوتی که تا قبل از این در بخش حاکم بود و به ادم آرامسش می داد خبری نبود و حالا آن سکوت و آرامش جایش را به سر و صدا و ناله های دلخراش داده بود. از سر ناچاری بالای سر تک تک مجروحین رفتم و پرسیدم:اگر کاری دارین بگین من براتون انجام بدم یا اگر چیزی می خواین براتون بیارم؟ بیشترشان به خاطر خون ریزی زیاد عطش داشتند و آب می خواستند.بعضی ها هم می گفتند:درد داریم برو بگو دکتر بیاد. بیچاره دکتر ها نمی دانستند به کدامشان برسند.وقتی می دیدم در حال کار روی مجروح بد حال تری هستند ,از حرف زدن پشیمان می شدم.از آن طرف هم پرستار ها داد می کشیدند :این جا چه خبره؟برید بیرون.چرا این جا رو شلوغ کردین؟ همان طور که توی راهرو سر گردان بودم,صدای ناله زنی مرا به طرقف خودش کشاند. نگاهش کردم.زن لاغر اندامی بود که صدایش با چهره اش نمی خواند.تن صدایش می گفتولی زخم ها و خون های صورتش آنقدر او را بد شکل کرده بودند که دیدنش احساس بدی را در من ایجاد کرد.چشندشم شد.سعی کردم به خودم غلبه کنم.با یان حال حس ترحمی مرا کنارش نشاند.حال و روز خوبی نداشت.باند های دور سرش رائ که عمودی و افقی بسته بودند,غرق خون بود و پاهایش هم در آتل بود.دست هایش را گرفتم .لای چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد.پرسیدم:چیزی می خوای؟چی کار می تونم برات بکنم؟با دستان بی رمقش فشار ضعیفی به انگشتانم داد و با صدای آرامی گفت:برو دکتر رو بیار درد دارم.سرم داره می ترکه.چشمانم داره از کاسه در می آد. گفتم:بهت مسکن نزدن؟ گفت:فایده نداره. از فشاری که به دستم می داد می فهمیدم دارد از درد به خودش می پیچد.گفتم:سعی کن بخوابی این طور دردت کمتر می شه.منم می رم دنبال دکتر. چشم هایش را بست و خیلی بی رمق گفت:از زور درد نمی توانم بخوابم. از بالای سرش بلند شدم سرم که را برگرداندم,پرستاری را دیدم که جند سرم در دستدارد و از یکی از اتتاق ها بیرون می آید.به طرفش دویدم.رنگ و رویش پریده بود.خستگی در چشم هایش موج می زد و معلوم بود که بی خوابی کشیده.گفتم:ببخشید اون خانمی که اونجا خوابیده خیلی درد داره .می شه کاری براش بکنین؟ گفت:چی کار کنم؟از صبح تا حالا پدر همه مون در اومده.ما هم داریم از پا درد و سر درد می میریم..نیرو هامون کم اند.اینا هم که یکی ,دو تا نیستن.باید تحمل کنه. این را گفت و سریع رفت.همان طور که دور می شد نگاهم رویش ماند.به نظرم بیست و هفت,هشت ساله .موهای دم اسبی اش باز شده بود و وضعش را آشفته تر نشان می داد.لباسش که غرق در خون و بتادین بود هیچ,جورابش هم از پشت در رفته و تا بالای ساقش کشیده شده بود.به خاطر این همه خستگی و آشفتگی دلم برایش سوخت.توی همین فکر ها بودم که صدای بچه ای توی سالن پیچید.کمی آن طرف تر از زنی که دکتر خواسته بود,دختر بچه سه,چهار ساله ای را دیدم.مادرش بالی سرش نشسته بود و با هر جیغ بچه سر او را از روی پتو بلند می کرد و توی بغلش می فشرد و گریه می کرد.پاهای بچه را آتل بندی کرده بودند و دورش را با باند کشی بسته بودند.باند و انگشتان متورم بچه خونی بود.رفتم کنارش .نگاهش کردم.دختر قشنگی بود.صورت ظریف و ریز نقشی داشت .موهای بور ولی ژولیده اش تا روی شانه هایش پایین آمده بود.بیشتر گل های آبی و سبز پیراهن زردش از رنگ خون به کبودی میزد.همان طور که نگاهش می کردم متوجه شدم,هر وقت سرش را بالا می آورد و چشمش به پاهایش می افتد,وحشت می کند و جیغ می کشد.به مادرش که از هول با لباس خانه به بیمارستان آمده بود,گفتم:روی پاهایش یه چیزی بکش.پاهاش رو که خونی می بینه می ترسه و جیغ می کشه.زن با گریه گفت:چیزی ندارم می بینی که خودم چه جوری اومدم.گفتم:اشکالی نداره .یه گوشه همین پتو رو که زیرش انداختن رو پاهاش بنداز. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.     ترجمه:خدایا  رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی. @KhanevadehMontazeran 💫
پوستر شماره8⃣2⃣👆👆 📝متن کتاب" هیچ کس به من نگفت" 💠⚜💠⚜💠⚜💠 ︽︽︽︽︽︽︽︽︽ http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
💠⚜💠⚜💠⚜💠 ⚠️هیچ کس به من نگفت😔 7⃣2⃣قسمت بیست و هفتم 😔هیچ کس به من نگفت: که احترام شما در رعایت ادب
💠⚜💠⚜💠⚜💠 ⚠️هیچ کس به من نگفت😔 8⃣2⃣قسمت بیست و هشتم 😢هیچ کس به من نگفت: که در دوران غیبت کبری، باید از نائبان عام شما، تبعیت کرده و آنها را در امور دینی خویش، مقتدا قرار دهم که فرموده ای👈 «در حوادث جدید که پیش می آید به روایت کنندگان احادیث ما رجوع کنید که حجت ما هستند» ⁉️اما چه فقهائی؟ هر فقیهی که صلاحیت مرجعیت ندارد، بلکه باید مخالف هوای نفس عمل کند، از مولایش☀️ اطاعت محض داشته باشد و در فکر جمع مال و شهرت و مقام نباشد، آری، او باید تبعیت شود که رضایت تو در آن است.🌷 😔هیچ کس به من نگفت و من از همان اوایل تکلیف، بدون تقلید از مرجعی، اعمالم را انجام دادم و حالا باز هم در فکر جبران هستم که گذشته را ببخشی💐 و برای آینده، راهی نورانی جلوی پایم بگسترانی که چه بی نور است راهی که بی حضورت طی شود. 🔹ادامه دارد ... 📘کتاب "هیچکس به من نگفت" ✍نویسنده: حسن محمودی 28 💠⚜💠⚜💠⚜💠 ︽︽︽︽︽︽︽︽︽ http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_سی_و_پنجم: از ساختمان بیرون آمدم و گوشه ای ایستادم.حیاط بی
بسم الله الرحمن الرحیم : زن حرفم را گوش کرد ولی گریه زاری اش مرا دوباره به حرف آورد.گفتم:خب تو که این طوری می کنی,بچه بیشتر می ترسه.بیشتر بی قراری می کنه.اول خودت رو آروم کن بعد بچه ات رو. گفت:یه چیزی می گی.جگرم داره می سوزه.هیچ کاری از دستم بر نمی یاد برا بچه بکنم. نشستم و دستی به صورت دختر بچه کشیدم .دلم می خواست کاری کنم ,آرام شود ولی نمی توانستم.یک دفعه شنیدم مردی پرسید:کجا باید برم خون بدم؟با این حرف او از جا پریدم.توی این شرایط حداقل می توانستم خون بدهم.دنبال مردی که این حرف را زده بود دویدم و پشت سر او وارد اتاق شدم که پر از کمد های بزرگ و ویترین دار فلزی بود.پرستاری هم در حال قیچی کردن چسب و زدن آن ها به لبه ترالی بود.زود تر از آن مرد پرسیدم:من می خوام خون بدم کجا باید برم؟ پرستار سرش را بالا آورد و پرسید:چند سالته؟گفتم:هفده سالم تمام نشده. گفت:نمی شه ,]نمی تونی خون بدی .از تو خون نمی گیرن. گفتم :مگه من چمه؟ گفت:سنت زیر هجده ساله.لاغر هم هستی.خون رو از افراد بالای هجده سال می گیرن,تازه اگه وزنشون هم مناسب باشه. خیلی ناراحت شدم.گفتم:خدایا من همین یه کارو می تونستم انجام بدم که اینم نشد.حالا چی کار کنم....... فکر کردم بروم خانه و با همفکری بابا کاری بکنم.چون او در جریان غائله خلق عرب به بچه های مسجد خیلی کمک کرده بود.به توصیه او بود که من و لیلا از خانه همسایه ها ملحفه ,بنزین و صابون جمع کردیم.با این تصمیم راهم را کشم تا از بخش خارج شوم.جلوی در یکی از اتاق ها که رسیدم,دیدم پرستاری سرش را بیرون آورد و گفت:آقای ....بگو مسئول سردخانه بیاد.یکی اینجا تموم کرده منتقلش کنه سرد خونه. این را که گفت:ذهنم رفت سمت شهدا.دویدم توی حیاط.سر و صدای زیادی از سمت سردخانه شنیده می شد.زن ها و مرد های زیادی پشت در سردخانه ایستاده بودند و به سر و روی خودشان می زدند و اسم شهدایشان را صدا می زدند.مردی هم جلوی در ایستاده بود و به مردم اجازه نمی داد داخل سردخانه هجوم ببرند.مدام می گفت:چرا این طور ازدحام می کنید بالاخره همه اینا رو منتقل می کنیم جنت آباد.هر کی می خواد شهیدش رو تحویل بگیره بره اونجا. با خودم گفتم:بروم ببینم جنت آباد چه خبر است.شاید آنجا بتوانم کاری انجام بدهم .از بیمارستان خارج شده و به سمت فلکه فرمانداری آمدم.سر خیابان ایشستادم و فکر کردم از کدام مسیر به جنت آباد بروم.از خیابان عشایر یا چهل متری.چون خیابان عشایر به بیابان های جاده کمربندی منتهی می شد,صلاح ندانستم از آن مسیر بروم.از کنار خیابان چهل متری پیاده راه افتادم.ماشین ها که می آمدند پر از آدم بود و جایی برای سوار شدن نداشتند.داشتم از کنار فروشگاه مبل مرادی می گذشتم که پیکان سفید رنگی رد شد.دست تکان دادم.نگه داشت.فقط دو مسافر زن سوار بودند.راننده پرسید:کجا می ری؟ گفتم:مستقیم.می خوام برم جنت آباد. گفت:ماتا دم مسجد جامع می ریم. گفتم:پس من سر خیابون مسجد پیاده می شم. تقاطع خیابان انقلاب و چهل متری ,دم گلفروشی محمدی از ماشین پیاده شدم و به راننده پول دادم .قبول نکرد گفت:صلوات بفرست.تشکر کردم و از خیابان اردیبهشت به سمت جنت آباد سرازیر شدم.جنت آباد نزدیک خانه مان بود.بارها به آنجا رفته بودم و چندان از فضای قبرستان و جنازه نمی ترسیدم .یادم افتاد یکبار که با دا و زینب از خانه دایی در محله پارس آون بر می گشتیم]باید از جاده کمربندی و کنار جنت آباد می گذشتیم تا به خانه برسیم.هر چه کنار جاده ایستادیم ,تاکسی گیرمان نیامد.هوا رو به تاریکی می رفت و زینب خسته شده بود نق می زد.ناچار پیاده راه افتادیم.نزدیکی های جنت آباد که رسیدیم برای اینکه راهمان کوتاه تر شود ,گفتم:دا بیا از توی قبرستون میون بر بزنیم.دا گفت: خوب نیست دم غروبی از تو قبرستون رد بشیم اونم وسط هفته. گفتم:چه اشکالی داره]اینا که اینجا خوابیدن یه روز مثل ما بودن.بعد راهم رو کشیدم و داخل قبرستان شدم.دا هم به ناچار دنبالم آمد. حرف هایی روکه از بچه های کوچه درباره ترسناک بودن قبرستان شنیده بودم را به خاطر می آوردم ولی نمی ترسیدم. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌿 آیت الله ناصری : ☘️ توسلات را رها نکنید 🌱 @KhanevadehMontazeran
♥️🍃 ✨پیامبر اکرم (ص) : 🔹خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش مى شود، پس هرگاه يكى از شما به خشم آمد وضو بگيرد. 📚 نهج الفصاحه ص۲۸۶ @khanevadehMontazeran
💠✨ ❣حضرت علی(ع): هر کس چشمش را رها کند ارامش خود را از دست داده است هر که پی در پی (به حرام) نگاه کند پشیمانی اش پیوسته و دنباله دار خواهد بود... 📚جامع الاخبار @khanevadehMontazeran