eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨☘ اسفناج یکی از برگ های سبزی است که خواص بسیار زیادی دارد، از جمله : ✓ کمک به سمزدایی بدن ✓ کمک به کاهش وزن ✓ محافظت از سلامت چشم ها ✓ محافظت از استخوان ها ✓ کاهش فشار خون ✓ بهبود خواب خوب ✓ بهبود ایمنی بدن ✓ تقویت سلامت و قوای جوانی ✓ مقابله با ریزش مو ✓ درمان آکنه و بهبود وضعیت پوست 💞@MF_khanevadeh
♻️ جمعیّت جوان یک نعمت است 🔻 رهبر انقلاب: امروز جمعیّت جوان ما یک پدیده است، یک نعمت است؛ چون ، منشأ حرکت و چشمه‌ی جوشان انگیزه و حرکت و نشاط و ابتکار و است، کار را جوان میکند، اگرچنانچه این [جوانی جمعیّت‌] بیست سال دیگر از دست رفت -[چون‌] این جوان را که نمیشود وارد کرد- کشور ضرر خواهد کرد؛ از امروز نباید بگذاریم. 🔹 این حرفهایی که گاهی شایع میشود -که البتّه بنده تحقیق زیادی نکرده‌ام و درست اطّلاع ندارم- که بعضی از روشهای غلط گذشته هنوز ادامه دارد و اسقاط جنین یا امثال اینها در بعضی از جاها انجام میگیرد، اگر اینها راست است، این مسئولین دولتیِ مشخّص، مسئول این کارند و باید دنبال بکنند. 🔺 مسئله‌ی جوانیِ جمعیّت یک توانمندی بسیار بزرگ و مهمّی است. ۱۳۹۵/۰۳/۲۵ 🌷 بازخوانی روزانه‌ی توصیه‌ها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | و 💞@MF_khanevadeh
🌸از شگفتی‌های مادر شدن 💠 تحقیقات جدید نشان می‌دهد که پدر و مادر شدن خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی و بیماری‌هایی مانند سرطان را کاهش می‌دهد. 👈 همچنین این پژوهش‌ها که بر روی یک و نیم میلیون نفر انجام شده نشان می‌دهد که داشتن فرزندان پرشمار از خطر ابتلا به سرطان سینه در زنان می‌کاهد. 🔸 بر اساس منابع تخصصی و فوق‌تخصصی پزشکی هربار بارداری فواید اثبات شده‌ای برای سلامت بدن مادر دارد و در مقابل بسیاری از بیماری‌ها برای او محافظت‌کنندگی ایجاد می‌کند. 👈 برای مثال حتی با داشتن یک فرزند به میزان بسیاری مادر را در برابر سرطان تخمدان محافظت می‌کند و این خطر را تا ۴۰ درصد کاهش می دهد. 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_هفت روز بعدش رفته بود عکاسی و وقتی آمد خانه، همان محمد بود؛ با موهای کوت
خیلی عادی نگاهش کردم و گفتم:《 مامان! اگه حرفی که می‌خوای بزنی مربوط به جبهه‌اس، من آماده‌ام.》انگار کارش کمی راحت شده باشد. نفسش را بیرون داد و گفت:《 بله.》 قوری را گذاشتم زیر شیر سماور و گفتم:《 خب باشه. بابات که اومد، سه تایی حرف می‌زنیم.》 دست کشید روی صورتش و گفت:《 این حرفا رو می‌خوام فقط به شما بگم.》و رفت. همه خواب بودند. آخرین چراغ را خاموش کردم و رفتم سمت اتاق محمد، که نورش از لای درِ نیمه باز افتاده بود روی فرش هال و انگار به گل‌های ریز و قرمزرنگش، جان بخشیده بود. آهسته صدایش زدم و رفتم داخل. نشسته بود سر ساکش و وسیله‌هایش را چیده بود دورش. پرسیدم:《 همه چی برداشتی؟ چیزی لازم نداری بیارم؟》و نشستم و لباس‌هایش را وارسی کردم. سرم پایین بود و بیخودی لباسی را باز می‌کردم و دوباره تا می‌زدم. گفت:《 مامان! میشه این بار ساکم رو شما ببندید؟》 نگاهش نکردم. خودم را مشغول نشان دادم. ادامه داد:《 می‌خوام اونجا هر بار که میرم سر ساکم، یا شما بیوفتم. انگار که بوی شما بپیچه توی وسیله‌هام.》 باز هم ساکت بودم. بسم‌الله گفتم و زیپ ساک را باز کردم. خودش هم کمک کرد. تمام که شد، برداشت و گذاشتش یک گوشه. بعد هم طوری نشست که روبه‌رویم نباشد. نگاهش را می‌دزدید. نمی‌خواستم اوضاع سخت بشود. همان شکلی که نشسته بودم، کمی پایم را جابه‌جا کردم، چشم‌هایم را ریز کردم و زل زدم به صورتش و گفتم:《 خب، مامان جان بگو.》معذب شد. یکی دو جمله‌ی اول را با صدای لرزان گفت. ولی خیلی زود زنگِ صدایش محکم و جان دار شد. همان محمد کم سن‌وسالی بود که دفعه اول توی سومار از صدای انفجار و با دیدن خون، قالب تهی کرده بود. حالا نشسته بود و برای من وصیت می‌کرد؛ البته قبلش گفت همه‌ی این‌ها را توی وصیت‌نامه‌اش نوشته، ولی می‌ترسد دیر بشود و وقتی وصیت‌نامه‌اش به دست ما برسد که کار از کار گذشته باشد. شمرده مرده حرف می‌زد و سعی می‌کرد چیزی را از قلم نیندازد. گفت:《 رفتنِ این بارم برگشتنی نداره. فقط می‌خوام برام دعا کنید. از خدا خواستم بعد از شهادت، جنازه‌ای ازم باقی نمونه. اگر این‌طور شد که من از شما فقط یک چیز می‌خوام؛ اونم صبر کرده.》 یکهو صورتم داغ شد؛ شاید حتی سرخ هم شده بود. دستم را گذاشتم روی گونه‌ام. تا بلکه خنکی‌اش به کمکم بیاید. همان‌طور نشسته، تکیه‌ام را دادم به دیوارِ پشت سرم و یک نفس عمیق کشیدم. می‌دونم شما از همون روز اول، سر من با خدا معامله کردی، ولی این رو هم می‌دونم بالاخره علاقه‌ی مادر به بچه‌ش فرق می‌کنه. اما اگر خواست خدا این بود که چیزی از من باقی بمونه و برگرده، چندتا سفارش دارم. من هیچ‌کاری برای خودم نکردم، برای قبر و تنهاییش. چند باری تو منطقه رفتم و تو قبرهای خالی که بچه‌ها کنده بودن، نمازشب خوندم. وقتی میری سجده و صورتت رو خاک مالیده میشه، تو اون تاریکی آدم انگار زندگیش رو مرور می‌کنه، تازه می‌فهمه چقدر شرمنده و روسیاهه. ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم امید آفرینی (۱) 👇هر کسی که: 📍مردم را از آینده ناامید کند 👈 دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند سوره آل‏عمران (3): آيه 148] فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148) پس خداوند پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنان عطا كرد و خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد. 🤛🔰امام خامنه ای در دیدار بسیجیان ۱۳۹۶/۰۹/۰۱ این آیاتِ کریمه‌ای که در اوّلِ این جلسه خواندند [میفرماید]: رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَ اِسرافَنا فی اَمرِنا وَ ثَبِّت اَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکٰفرین آن‌کسانی که ایستادند، رزمندگان، سلحشوران، قهرمانانِ میدان مقاومت که در کنار پیامبران ایستادند و از خدای متعال کمک خواستند و حرکت کردند، خدای متعال ایستادگی اینها را پاداش داد؛ فَئاتٰهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنیا وَ حُسنَ ثَوابِ الأخِرَة. این‌جور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است، سربلندی یک ملّت است، سربلندی یک کشور است؛ ثواب دنیا این است که جمهوری اسلامی در طول این ۳۸ سال هر روز با توطئه‌ی دشمن مواجه بوده -ما از اوّلی که انقلاب پیروز شد تا امروز همیشه به‌طور دائم با دشمنی‌های گوناگونِ دشمنانمان، یعنی استکبار جهانی و صهیونیسم و ارتجاع و [مانند اینها] مواجه بوده‌ایم- درعین‌حال امروز صدها برابر، شاید بشود گفت هزارها برابر در ابعاد مختلف، از اوّل انقلاب جلوتر رفته‌ایم، پیشرفت پیدا کردیم، توانایی پیدا کردیم، اقتدار پیدا کردیم. ❤️ عليه السلام: 🍀 كُن جَميلَ العَفوِ إذا قَدَرتَ 🍃در زمانى كه قدرت دارى، خوش گذشت باش 📚غررالحكم حدیث716 💞@MF_khanevadeh
💑 مهارت‌های ارتباطی یعنی: ❣وقتی بحثی داره بالا می‌گیره، بگی: ''می‌شه یه زمان دیگه ای بحث کنیم؟ چون ممکنه توی عصبانیت حرفی بزنم که اصلا منظورم نیست'' ❣حس بدی بهم دست میده وقتی بهم میگی ''تو حساسی" یا " تو زیادی بدبینی " ❣می‌دونی که خیلی دوستت دارم ولی الان برام مقدور نیست این کار رو برات انجام بدم،چون خیلی کار دارم. ❣اگه بخوای تحقیر یا توهین کنی دیگه بحث رو ادامه نمیدم! ❣می‌ترسم این عصبانیت تو باعث بشه رفتار خشونت آمیزی ازت سر بزنه، بزار یکم آروم شی بعد حرف بزنیم. ❣الان اصلا حوصله شنیدن نصیحت ندارم : ببین، من خوب می‌دونم که تو اون رفتار رو مرتکب شدی، حالا اگه نمی‌خوای زیر بار بری میل خودته! لطفا سعی کن اشتباه خودت رو توجیه کنی. 💞@MF_khanevadeh
🔸لطفا من را دوست داشته باشید! ▫️گوشی‌های به بچه‌ها توجه می‌کنند. برای بچه‌ها وقت می‌گذارند. با هشدارهایشان بچه‌ها را دائم صدا می‌کنند. همیشه در دسترس هستند. با بچه‌ها بزرگ می‌شوند و به آن‌ها می‌کنند. با شادی بچه‌ها شاد می‌شوند و با غم آن‌ها ناراحت. ▫️اگر کسی در شما شادی کند و در غم شما ناراحتی، شما دوستش ندارید؟ اگر کسی برای شما دائما وقت بگذارد و تلاش کند شما را سرگرم کند و بخنداند به مرور زمان به او علاقه‌مند نمی‌شوید؟ ▫️فرزند شما آدم است. دِل دارد. نیاز به محبت دارد. نیاز دارد کسی برای او وقت بگذارد و سرگرمش کند. نیاز دارد کسی به او توجه کند. 🚨فرزندتان نیاز دارد دوستش داشته باشید. 💞@MF_khanevadeh
💑 از همسرتان قدردانی کنید تا در کارها بیشتر کمکتان کند 🔸اگر شوهرتان در کمک کردن به شما در امور خانه کم‌کاری می‌کند و شما خواهان کمک و حمایت‌های بیشتر او هستید حتما بابت کارهایی که برای شما انجام می‌دهد از او تشکر و قدردانی ویژه کنید. 🔸تشکرِ مهربانانه و همراه با روی گشاده‌ی شما حتی در موارد جزئی، نشانگر واقع‌بینی و درک و توجه شما نسبت به نقاط مثبت همسرتان است که انگیزه خوبی برای ادامه‌ی حمایت ها و کمک های اوست. 🔸ترک قدردانی و نداشتن زبان تشکر، شما را در نزد او انسانی مغرور، راحت‌طلب و قدرنشناس جلوه می‌دهد و یقینا از محبوبیت شما می‌کاهد. 💞@MF_khanevadeh
🔻علت کاهش وزن ناخواسته چیست؟ 🌱🌱اگر بیمار در عرض شش ماه، بیشتر از 5 درصد از وزن قبلی بدن خود را از دست بدهد، پزشکان آن را زنگ خطر می‌دانند. اگر کاهش وزن کمتر از این میزان باشد احتمالا توصیه می‌شود تا یک سال صبر کنید.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29555/ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | جانباز انقلاب 🔺 رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت چهل و یکمین سالگرد ترور رهبر انقلاب اسلامی در ششم تیر سال ۱۳۶۰، نماهنگ «جانباز انقلاب» را بازنشر می‌کند. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی ⭕️ موضوع : دخالت شوهر در دعوای زن و خانواده مرد همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_هشت خیلی عادی نگاهش کردم و گفتم:《 مامان! اگه حرفی که می‌خوای بزنی مربوط
اگه راضی بودین من یه یادگاری از شما با خودم داشته باشم، اون کفنی که از مکه برای خودتون آورده بودین رو با من بذارین تو قبر، اون شال سبزتون رو هم بندازین روی صورتم؛ البته اگه سری به بدن داشته باشم. سرم سنگین شد. درد پیچید پشت گردنم. یاد شال افتادم.《 تا گفتند اینجا مقام راس‌الحسین است، اشک‌هایم چکید روی مقنعه‌ام. هی روضه خواندم برای خودم. با اشک چشم و تکان دادن سر و دستم، سعی کردم خواسته‌ام را به مامورِ بداخلاقِ سوری حالی کنم؛ فایده نکرد. دیدم با التماس کار پیش نمی‌رود؛ کمی پول گذاشتم کف دست نگهبان آنجا تا راضی شد یک تکه از پارچه سبزی را که یک گوشه آویزان بود، هول‌ هولکی بکشد روی سنگ و بعد بیندازدش سمتم.》 یکهو انگار همه چیز دود شد. خیره شدم به صورت محمد، به ابروهای مشکی‌اش؛ یه خط‌های ریز و سطحی کنار چشمش که وقتی پلک می‌زد، معلوم می‌شدند. دست‌هایش را گذاشته بود روی هم و آرام، بی‌اینکه تغییری در حالت نگاه یا تُن صدایش بدهد، سرچرخاند و نگاهم کرد. انگار از من خجالت کشیده باشد، زود نگاهش را دزدید. همان چند ثانیه کافی بود تا فکر و خیال، توی سرم بالا نگیرد و گوش تیز کنم ببینم حرف را به کجا می‌رساند. سرش را آورد بالا و این‌بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت:《 مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟》 نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پرسم با شهادت عاقبت بخیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد. محمد برایم روضه خوانده بود. اسم سیدالشهدا علیه‌السلام رو که آورد، قلبم تیر کشید. زیر لب گفتم:《 هر خونی لایق شهادت نیست؛ ولی اگه تو لایق شدی، مبارکه باشه مادر! من برات دعا می‌کنم.》 یعنی قبلش از خدا خواستم دلم را آرام کند. زیاد به صبر حضرت زینب 'سلام‌الله‌علیها' فکر می‌کردم؛ رنج‌ها و مصیبت‌های خانم را مرور می‌کردم و به خودم دل و جرئت می‌دادم. اگر این‌هایی که محمد می‌گفت هم اتفاق می‌افتاد، من فقط یک پسرم را فدا کرده بودم. یاد روضه‌های عاشورا، هم دلم را تکان می‌داد و اشکم رو در می‌آورد، هم پاهایم را محکم می‌کرد تا بتوانم بایستم و تاب بیاورم. فکر کردم حرفش تمام شده، ولی نشده بود. یک نفس عمیق کشید و گفت:《 من مسجدالمهدی رو خیلی دوست دارم.》 می‌دانستم؛ حتی اگر خسته و بی‌رمق هم بود، ولی برای نماز خودش را می‌رساند آنجا. می‌گفت:《 نماز خوندن اونجا برام مزه دیگه‌ای داره.》اخت شده بود انگار با آن مسجد؛ جَلد شده بود. خواست پیکرش را ببریم و توی همان مسجد طواف بدهیم و نماز بخوانیم. ... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم امید آفرینی (۲) 👇هر کسی که: 📍مردم را از آینده ناامید کند 👈 دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند آيه2 سوره حشر 👈هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُواْ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُواْ وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُواْ يَآ أُوْلِى الْأَبْصَارِ 👈ترجمه اوست آن كه كسانى از اهل كتاب را كه كفر ورزیدند براى اولین بار از خانههایشان بیرون راند، با آنكه شما گمان نداشتید كه آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بیرون روند و خودشان گمان مىكردند كه قلعه ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جایى كه گمان نمىكردند بر آنان وارد شد و در دلهایشان ترس و وحشت افكند (به گونهاى كه) خانههاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب مىكردند، پس اى صاحبان بصیرت عبرت بگیرید. 🔰✳️امام خامنه ای : ۱۳۷۴/۰۶/۲۹ اسلام پیروان خود را به عبرت گرفتن عادت می‌دهد. در قرآن آیات متعدّدی این نکته را متذکر می‌شوند: «انّ فی ذلک لعبرة» «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و ... این یک درس زندگی است و فقط به معنای این نیست که انسان بتواند با این درس، معاش خود و حیات چند روزه را اصلاح کند و سامان بخشد. درس زندگی یعنی انسان بتواند با این درس هم حیاتِ این نشئه و هم - بالاتر از آن - حیات نشئه‌ی بعد را آباد کند؛ چون اصل آن جاست. تا چشم بر هم بزنید، همه چیز تمام شده است. •┈✾🍀✿🍃🌺﷽🌺🍃✿🍀✾┈• 📚ـام غســ🚿ـل 💢 باورهای غلط 🤭 در ┘◄ مساله : ✍️ در رابطه با غسل، مجموعه‌ای از تصورات اشتباه 🤗 وجود دارد به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم: 1⃣ لزوم به زبان 👅 آوردن غسل 2⃣ رو به 🕋 بودن هنگام غسل 3⃣ خشک‌ بودن‌ 👨‍💼قبل از غسل 4⃣ لزوم دست✋ کشیدن بر 5⃣ لزوم عوض کردن تمام لباس‌های👚 زمان بعد از غسل 📚 احکام دو دقیقه‌ای بانوان /ص ۲۵ 💞@MF_khanevadeh
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸پر و بال بچه را نچینید!🔸 کسانی که تا از بچه‌هایشان خطایی می‌بینند، با با آنها برخورد می‌کنند و آنها را می‌چینند، بچه‌هایشان بچه‌های بزرگ و نخواهند شد. کسانی که بچه‌هایشان را تحمل می‌کنند، ولو از آنها اشتباهی ببینند، بچه‌هایشان مثل امام حسن مجتبی (ع) می‌شوند. یک وقت امام حسن (ع) به مسجد آمد و پیامبر (ص) داشت خطبه می‌خواند. امام حسن (ع) از بین مردم گذشت و از منبر بالا رفت و روی گردن پیامبر (ص) سوار شد. علی (ع) می‌فرماید: «دو تا پای حسن روی سینۀ پیغمبر آویزان بود و مردم، برق خلخال پای حسن را از انتهای مسجد می‌دیدند»! اینطور فرزندانشان را تربیت می‌کردند که آنها شخصیت پیدا می‌کردند و بلور شخصیتشان جا می‌افتاد. این بلور در جا می‌افتد. تبلور و استحکام و صلابت فرزند، نتیجۀ تحمل و درایت و حوصله و صبر پدر و مادر است. بعضی معلم ها چون حوصله ندارند، بلور شخصیت بچه‌ها آن‌طور که باید، رشد نمی‌کند. در بعضی مدارس، مدیر مدرسه می‌آید با بچه‌ها والیبال بازی می‌کند. این بچه‌ها طبیعتاً شخصیتشان جا می‌افتد. 💞@MF_khanevadeh
🔻یائسگی و فشارخون بالا چه ارتباطی با هم دارند؟ 🌱🌱یائسگی زمانی تشخیص داده می‌شود که یک خانم دوازده ماه را بدون یک سیکل نرمال قاعدگی طی کند. این اتفاق می‌تواند بین 40 تا 50 سالگی رخ بدهد، اما طبق آمار، یائسگی معمولا از سن 51 سالگی شروع می‌شود.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29557/ 💞@MF_khanevadeh
‼️ اجبار به فرزندآوری یا حمایت از خانواده‌ها‌؟! ⚠️ آیندۀ هولناک ایران در پی پیری جمعیت کشور، زنگ خطر را به صدا در آورده است و با همین اوضاع، در سال‌های آینده با مشکلات بزرگی در جامعه روبرو خواهیم بود؛ با این حال عدّه‌ای ناآگاه، طرح‌های حمایتی دولت برای فرزندآوری را اجبار به فرزندآوری بیشتر برای خانواده‌ها و مانع تربیت صحیح فرزندان می‌دانند. ✍️ تصویب طرح‌های افزایش جمعیت و الزام نهادهای مسئول به رعایت آن‌ها، به معنای اجبار خانواده‌ها به داشتن فرزند نیست، بلکه تشویق و حمایت از خانواده‌هایی است که می‌خواهند فرزند داشته باشند، امّا نیاز به حمایت دارند. 💞@MF_khanevadeh
🔊 بلندگوی دل 🗣 در حال غضب، انسان بر خودش مسلّط نیست. 📢 زبان، بلندگوی دل است. ‼️ میکروفونِ مسجد را دست دیوانه نمی‌دهند که هرچه دلش خواست بگوید. ✅ انسان در حال غضب و شهوت، دیوانه می‌شود؛ پس بهتر است در آن حالت صحبت نکند. 📚 تمثیلات آیت‌الله حائری شیرازی، ص 64. 💞@MF_khanevadeh
مهارت‌های رفتاری مردان ❣نوع دوست و فداکار باشید، مثلا کارهای روزمره همسرتان را هنگامی که بیمار است انجام بدهید. ❣موافق با واگذاری اختیار باشید، مثلا به همسرتان اجازه بدهید تا در خصوص رفت و آمد و معاشرت و تفریح و سرگرمی آخر هفته تصمیم بگیرند. ❣وفادار و پای بند باشید، مرد نباید اطمینان احساسی یا فیزیکی همسرش را سلب کند. ❣در کارها و فعالیت‌های معنوی همراه و شریک باشید، به همسرتان به مکان های مذهبی بروید، در کارهای جمعی با هم همکاری کنید و هم فکر باشید. ❣اگر چه فرزندان خوب و دوست داشتنی هستند و در زندگی مشترک تأثیر زیادی دارند، ولی حداقل هفته‌ای یک بار برنامه‌ای فقط برای خود و همسرتان داشته باشید. ❣بپذیرید که همه زوج‌ها با مشکلاتی روبرو هستند. حفظ روابط خوب و سالم، روندی دراز مدت است و به فراگیری مهارت‌های ارتباطی، درایت، گذشت و صبر بستگی دارد. ❣اگر احساس می کنید که از هم فاصله پیدا کرده‌اید، از هم انتقاد نکنید و مرتب با هم دعوا نکنید، اگر اصلاح نشد، حتما به مراکز مشاوره مراجعه بکنید. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 دلیل وجوب حجاب تو کشور رو ... (تاکید میکنم این کیلیپو هم گوش بدین و هم منتشر کنید) چرا حجاب اختیاری نمیشه؟ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی ⭕️ موضوع : رابطه همسرتان را با خدا بهتر کنید همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_نه اگه راضی بودین من یه یادگاری از شما با خودم داشته باشم، اون کفنی که ا
خدا رحمت کند امام جماعت مسجد، آقای سید جعفر حسینی را. بچه‌ها را توی حیاط مسجد از زیر قرآن رد و بدرقه می‌کرد جبهه و هر از چند وقتی که پیکر یکی‌شان برمی‌گشت، برایش نماز می‌خواند. با اشک چشم می‌گفت:《 الهی که خودم از این جوان‌ها جا نمانم.》 صدای محمد کم جان شد. گفت حرف‌هایش فقط همین‌ها که گفته، نبوده. گفتم:《 بقیه‌ش رو هم می‌شنوم.》 می‌خوام خودتون من رو توی قبر بگذارید. همون‌جا برام دعا کنید و از شهادت من راضی باشید. دلم نمی‌خواد دشمن اشک شما رو ببینه و فکر کنه تونسته دلتون رو بلرزونه و خوشحالی کنه. خیلی از مادرها بچه‌شون رو توی قبر گذاشتن، ولی دیگه نتونستن سرپا و قوی از قبر بیرون بیان؛ شما اینطور نباش. می‌دونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو برمی‌گردونی.گریه رو بذار برای خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن. سرما دوید درون تنم. لرزیدم. سینه‌ام سنگین شد؛ مثل تمام مادرها بغضم راه گرفت و پیچید توی سینه‌ام، اما قورتش دادم. محمد زخمی می‌شد و برمی‌گشت، راضی بودم. اسیر می‌شد و قرار بود سال‌ها چشم انتظارش بمانم، راضی بودم. شهید می‌شد هم، راضی بودم. بعد از نماز صبح، یک نگاه انداختم به خانه و حساب کردم کدام کارها را باید زودتر تحویل جهاد بدهیم تا وقتی خانم‌ها می‌آیند، اول بروند سراغ آنها. محمد هم داشت کم‌کم آماده‌ی رفتن می‌شد. دیدم هی می‌رود و از دور پدربزرگش را تماشا می‌کند. پیرمرد خواب بود و محمد نه دلش می‌آمد بی خداحافظی برود، نه دلش می‌آمد برای وداع بیدارش کند. کمی که گذشت، پیرمرد چشم‌های بی‌رمقش را باز کرد و وقتی دید نوه‌اش بالا سرش نشسته، دستش را آرام و کم جان تکان داد. محمد هم معطل نکرد و دست‌های چروکیده‌ی پیرمرد را جا داد میان انگشت‌های بلندش. سرش را پایین آورد و دشت پدربزرگش را بوسید. گفت:《 باباجون! اجازه میدی من برم؟ مرخصیم تموم شده دیگه.》 پیرمرد چانه‌اش لرزید و چشم‌های ضعیفش خیس شد. با صدای بی‌جانی گفت:《 باباجون! به حال من نگاه نکن. اگه وظیفه‌ت رفته، برو. خوشا به حال شما جوون‌ها که بدنتون قوت داره. واسه دین خدا کم نذارید. خدا به همراهت.》 محمد دوباره سرش را خم کرد و صورت و دست پدربزرگش را بوسید. خانه شلوغ شده بود. هرکسی، گوشه‌ی کاری را گرفته بود و گاهی صدای صلوات می‌پیچید توی خانه. دیدم جلوی درِ اتاقش ایستاده و منتظر است تا با من هم خداحافظی کند. محمد چند باری جبهه رفته و آمده بود، خود من هم توی خانه کار و مشغولیت زیادی داشتم، همین‌ها باعث می‌شد هربار دم رفتنش خیلی معمولی باهم خداحافظی کنیم. دیدم این‌پا و آن‌پا می‌کند. گفت:《 مامان میشه این‌دفعه تا جلوی درِ کوچه باهام بیایید و منو بدرقه کنید》؟ ..... 💞@MF_khanevadeh