eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_هشت خیلی عادی نگاهش کردم و گفتم:《 مامان! اگه حرفی که می‌خوای بزنی مربوط
اگه راضی بودین من یه یادگاری از شما با خودم داشته باشم، اون کفنی که از مکه برای خودتون آورده بودین رو با من بذارین تو قبر، اون شال سبزتون رو هم بندازین روی صورتم؛ البته اگه سری به بدن داشته باشم. سرم سنگین شد. درد پیچید پشت گردنم. یاد شال افتادم.《 تا گفتند اینجا مقام راس‌الحسین است، اشک‌هایم چکید روی مقنعه‌ام. هی روضه خواندم برای خودم. با اشک چشم و تکان دادن سر و دستم، سعی کردم خواسته‌ام را به مامورِ بداخلاقِ سوری حالی کنم؛ فایده نکرد. دیدم با التماس کار پیش نمی‌رود؛ کمی پول گذاشتم کف دست نگهبان آنجا تا راضی شد یک تکه از پارچه سبزی را که یک گوشه آویزان بود، هول‌ هولکی بکشد روی سنگ و بعد بیندازدش سمتم.》 یکهو انگار همه چیز دود شد. خیره شدم به صورت محمد، به ابروهای مشکی‌اش؛ یه خط‌های ریز و سطحی کنار چشمش که وقتی پلک می‌زد، معلوم می‌شدند. دست‌هایش را گذاشته بود روی هم و آرام، بی‌اینکه تغییری در حالت نگاه یا تُن صدایش بدهد، سرچرخاند و نگاهم کرد. انگار از من خجالت کشیده باشد، زود نگاهش را دزدید. همان چند ثانیه کافی بود تا فکر و خیال، توی سرم بالا نگیرد و گوش تیز کنم ببینم حرف را به کجا می‌رساند. سرش را آورد بالا و این‌بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت:《 مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟》 نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پرسم با شهادت عاقبت بخیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد. محمد برایم روضه خوانده بود. اسم سیدالشهدا علیه‌السلام رو که آورد، قلبم تیر کشید. زیر لب گفتم:《 هر خونی لایق شهادت نیست؛ ولی اگه تو لایق شدی، مبارکه باشه مادر! من برات دعا می‌کنم.》 یعنی قبلش از خدا خواستم دلم را آرام کند. زیاد به صبر حضرت زینب 'سلام‌الله‌علیها' فکر می‌کردم؛ رنج‌ها و مصیبت‌های خانم را مرور می‌کردم و به خودم دل و جرئت می‌دادم. اگر این‌هایی که محمد می‌گفت هم اتفاق می‌افتاد، من فقط یک پسرم را فدا کرده بودم. یاد روضه‌های عاشورا، هم دلم را تکان می‌داد و اشکم رو در می‌آورد، هم پاهایم را محکم می‌کرد تا بتوانم بایستم و تاب بیاورم. فکر کردم حرفش تمام شده، ولی نشده بود. یک نفس عمیق کشید و گفت:《 من مسجدالمهدی رو خیلی دوست دارم.》 می‌دانستم؛ حتی اگر خسته و بی‌رمق هم بود، ولی برای نماز خودش را می‌رساند آنجا. می‌گفت:《 نماز خوندن اونجا برام مزه دیگه‌ای داره.》اخت شده بود انگار با آن مسجد؛ جَلد شده بود. خواست پیکرش را ببریم و توی همان مسجد طواف بدهیم و نماز بخوانیم. ... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزمان را با آغاز کنیم امید آفرینی (۲) 👇هر کسی که: 📍مردم را از آینده ناامید کند 👈 دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند آيه2 سوره حشر 👈هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُواْ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُواْ وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُواْ يَآ أُوْلِى الْأَبْصَارِ 👈ترجمه اوست آن كه كسانى از اهل كتاب را كه كفر ورزیدند براى اولین بار از خانههایشان بیرون راند، با آنكه شما گمان نداشتید كه آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بیرون روند و خودشان گمان مىكردند كه قلعه ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جایى كه گمان نمىكردند بر آنان وارد شد و در دلهایشان ترس و وحشت افكند (به گونهاى كه) خانههاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب مىكردند، پس اى صاحبان بصیرت عبرت بگیرید. 🔰✳️امام خامنه ای : ۱۳۷۴/۰۶/۲۹ اسلام پیروان خود را به عبرت گرفتن عادت می‌دهد. در قرآن آیات متعدّدی این نکته را متذکر می‌شوند: «انّ فی ذلک لعبرة» «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و ... این یک درس زندگی است و فقط به معنای این نیست که انسان بتواند با این درس، معاش خود و حیات چند روزه را اصلاح کند و سامان بخشد. درس زندگی یعنی انسان بتواند با این درس هم حیاتِ این نشئه و هم - بالاتر از آن - حیات نشئه‌ی بعد را آباد کند؛ چون اصل آن جاست. تا چشم بر هم بزنید، همه چیز تمام شده است. •┈✾🍀✿🍃🌺﷽🌺🍃✿🍀✾┈• 📚ـام غســ🚿ـل 💢 باورهای غلط 🤭 در ┘◄ مساله : ✍️ در رابطه با غسل، مجموعه‌ای از تصورات اشتباه 🤗 وجود دارد به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم: 1⃣ لزوم به زبان 👅 آوردن غسل 2⃣ رو به 🕋 بودن هنگام غسل 3⃣ خشک‌ بودن‌ 👨‍💼قبل از غسل 4⃣ لزوم دست✋ کشیدن بر 5⃣ لزوم عوض کردن تمام لباس‌های👚 زمان بعد از غسل 📚 احکام دو دقیقه‌ای بانوان /ص ۲۵ 💞@MF_khanevadeh
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸پر و بال بچه را نچینید!🔸 کسانی که تا از بچه‌هایشان خطایی می‌بینند، با با آنها برخورد می‌کنند و آنها را می‌چینند، بچه‌هایشان بچه‌های بزرگ و نخواهند شد. کسانی که بچه‌هایشان را تحمل می‌کنند، ولو از آنها اشتباهی ببینند، بچه‌هایشان مثل امام حسن مجتبی (ع) می‌شوند. یک وقت امام حسن (ع) به مسجد آمد و پیامبر (ص) داشت خطبه می‌خواند. امام حسن (ع) از بین مردم گذشت و از منبر بالا رفت و روی گردن پیامبر (ص) سوار شد. علی (ع) می‌فرماید: «دو تا پای حسن روی سینۀ پیغمبر آویزان بود و مردم، برق خلخال پای حسن را از انتهای مسجد می‌دیدند»! اینطور فرزندانشان را تربیت می‌کردند که آنها شخصیت پیدا می‌کردند و بلور شخصیتشان جا می‌افتاد. این بلور در جا می‌افتد. تبلور و استحکام و صلابت فرزند، نتیجۀ تحمل و درایت و حوصله و صبر پدر و مادر است. بعضی معلم ها چون حوصله ندارند، بلور شخصیت بچه‌ها آن‌طور که باید، رشد نمی‌کند. در بعضی مدارس، مدیر مدرسه می‌آید با بچه‌ها والیبال بازی می‌کند. این بچه‌ها طبیعتاً شخصیتشان جا می‌افتد. 💞@MF_khanevadeh
🔻یائسگی و فشارخون بالا چه ارتباطی با هم دارند؟ 🌱🌱یائسگی زمانی تشخیص داده می‌شود که یک خانم دوازده ماه را بدون یک سیکل نرمال قاعدگی طی کند. این اتفاق می‌تواند بین 40 تا 50 سالگی رخ بدهد، اما طبق آمار، یائسگی معمولا از سن 51 سالگی شروع می‌شود.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇 http://shamiim.ir/a/29557/ 💞@MF_khanevadeh
‼️ اجبار به فرزندآوری یا حمایت از خانواده‌ها‌؟! ⚠️ آیندۀ هولناک ایران در پی پیری جمعیت کشور، زنگ خطر را به صدا در آورده است و با همین اوضاع، در سال‌های آینده با مشکلات بزرگی در جامعه روبرو خواهیم بود؛ با این حال عدّه‌ای ناآگاه، طرح‌های حمایتی دولت برای فرزندآوری را اجبار به فرزندآوری بیشتر برای خانواده‌ها و مانع تربیت صحیح فرزندان می‌دانند. ✍️ تصویب طرح‌های افزایش جمعیت و الزام نهادهای مسئول به رعایت آن‌ها، به معنای اجبار خانواده‌ها به داشتن فرزند نیست، بلکه تشویق و حمایت از خانواده‌هایی است که می‌خواهند فرزند داشته باشند، امّا نیاز به حمایت دارند. 💞@MF_khanevadeh
🔊 بلندگوی دل 🗣 در حال غضب، انسان بر خودش مسلّط نیست. 📢 زبان، بلندگوی دل است. ‼️ میکروفونِ مسجد را دست دیوانه نمی‌دهند که هرچه دلش خواست بگوید. ✅ انسان در حال غضب و شهوت، دیوانه می‌شود؛ پس بهتر است در آن حالت صحبت نکند. 📚 تمثیلات آیت‌الله حائری شیرازی، ص 64. 💞@MF_khanevadeh
مهارت‌های رفتاری مردان ❣نوع دوست و فداکار باشید، مثلا کارهای روزمره همسرتان را هنگامی که بیمار است انجام بدهید. ❣موافق با واگذاری اختیار باشید، مثلا به همسرتان اجازه بدهید تا در خصوص رفت و آمد و معاشرت و تفریح و سرگرمی آخر هفته تصمیم بگیرند. ❣وفادار و پای بند باشید، مرد نباید اطمینان احساسی یا فیزیکی همسرش را سلب کند. ❣در کارها و فعالیت‌های معنوی همراه و شریک باشید، به همسرتان به مکان های مذهبی بروید، در کارهای جمعی با هم همکاری کنید و هم فکر باشید. ❣اگر چه فرزندان خوب و دوست داشتنی هستند و در زندگی مشترک تأثیر زیادی دارند، ولی حداقل هفته‌ای یک بار برنامه‌ای فقط برای خود و همسرتان داشته باشید. ❣بپذیرید که همه زوج‌ها با مشکلاتی روبرو هستند. حفظ روابط خوب و سالم، روندی دراز مدت است و به فراگیری مهارت‌های ارتباطی، درایت، گذشت و صبر بستگی دارد. ❣اگر احساس می کنید که از هم فاصله پیدا کرده‌اید، از هم انتقاد نکنید و مرتب با هم دعوا نکنید، اگر اصلاح نشد، حتما به مراکز مشاوره مراجعه بکنید. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 دلیل وجوب حجاب تو کشور رو ... (تاکید میکنم این کیلیپو هم گوش بدین و هم منتشر کنید) چرا حجاب اختیاری نمیشه؟ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی ⭕️ موضوع : رابطه همسرتان را با خدا بهتر کنید همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد_نه اگه راضی بودین من یه یادگاری از شما با خودم داشته باشم، اون کفنی که ا
خدا رحمت کند امام جماعت مسجد، آقای سید جعفر حسینی را. بچه‌ها را توی حیاط مسجد از زیر قرآن رد و بدرقه می‌کرد جبهه و هر از چند وقتی که پیکر یکی‌شان برمی‌گشت، برایش نماز می‌خواند. با اشک چشم می‌گفت:《 الهی که خودم از این جوان‌ها جا نمانم.》 صدای محمد کم جان شد. گفت حرف‌هایش فقط همین‌ها که گفته، نبوده. گفتم:《 بقیه‌ش رو هم می‌شنوم.》 می‌خوام خودتون من رو توی قبر بگذارید. همون‌جا برام دعا کنید و از شهادت من راضی باشید. دلم نمی‌خواد دشمن اشک شما رو ببینه و فکر کنه تونسته دلتون رو بلرزونه و خوشحالی کنه. خیلی از مادرها بچه‌شون رو توی قبر گذاشتن، ولی دیگه نتونستن سرپا و قوی از قبر بیرون بیان؛ شما اینطور نباش. می‌دونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو برمی‌گردونی.گریه رو بذار برای خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن. سرما دوید درون تنم. لرزیدم. سینه‌ام سنگین شد؛ مثل تمام مادرها بغضم راه گرفت و پیچید توی سینه‌ام، اما قورتش دادم. محمد زخمی می‌شد و برمی‌گشت، راضی بودم. اسیر می‌شد و قرار بود سال‌ها چشم انتظارش بمانم، راضی بودم. شهید می‌شد هم، راضی بودم. بعد از نماز صبح، یک نگاه انداختم به خانه و حساب کردم کدام کارها را باید زودتر تحویل جهاد بدهیم تا وقتی خانم‌ها می‌آیند، اول بروند سراغ آنها. محمد هم داشت کم‌کم آماده‌ی رفتن می‌شد. دیدم هی می‌رود و از دور پدربزرگش را تماشا می‌کند. پیرمرد خواب بود و محمد نه دلش می‌آمد بی خداحافظی برود، نه دلش می‌آمد برای وداع بیدارش کند. کمی که گذشت، پیرمرد چشم‌های بی‌رمقش را باز کرد و وقتی دید نوه‌اش بالا سرش نشسته، دستش را آرام و کم جان تکان داد. محمد هم معطل نکرد و دست‌های چروکیده‌ی پیرمرد را جا داد میان انگشت‌های بلندش. سرش را پایین آورد و دشت پدربزرگش را بوسید. گفت:《 باباجون! اجازه میدی من برم؟ مرخصیم تموم شده دیگه.》 پیرمرد چانه‌اش لرزید و چشم‌های ضعیفش خیس شد. با صدای بی‌جانی گفت:《 باباجون! به حال من نگاه نکن. اگه وظیفه‌ت رفته، برو. خوشا به حال شما جوون‌ها که بدنتون قوت داره. واسه دین خدا کم نذارید. خدا به همراهت.》 محمد دوباره سرش را خم کرد و صورت و دست پدربزرگش را بوسید. خانه شلوغ شده بود. هرکسی، گوشه‌ی کاری را گرفته بود و گاهی صدای صلوات می‌پیچید توی خانه. دیدم جلوی درِ اتاقش ایستاده و منتظر است تا با من هم خداحافظی کند. محمد چند باری جبهه رفته و آمده بود، خود من هم توی خانه کار و مشغولیت زیادی داشتم، همین‌ها باعث می‌شد هربار دم رفتنش خیلی معمولی باهم خداحافظی کنیم. دیدم این‌پا و آن‌پا می‌کند. گفت:《 مامان میشه این‌دفعه تا جلوی درِ کوچه باهام بیایید و منو بدرقه کنید》؟ ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وزمان را با آغاز کنیم امید آفرینی (۳) 👇هر کسی که: 📍مردم را از آینده ناامید کند 👈 دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند " وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ (146/ آل عمران) چه بسيار رخ داده كه جمعيت زيادى از پيروان پيغمبرى در جنگ كشته شده و با اين حال اهل ايمان با سختيهايى كه در راه خدا به آنها رسيده مقاومت كردند و هرگز سستی به خرج ندادند و ضعف نشان ندادند و تسلیم نشدند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست می‌دارد(146). 🌹🌳🌙سی‌روز، سی‌گفتار از امام خامنه‌ای بیست و پنجم: بینش و بایدها ۱۳۹۰/۰۶/۰۴ 🔹کسی که مشغول مجاهدت است، حق ندارد ناامید شود؛ چون یقیناً پیروزی در انتظار اوست. آن مواردی که پیروزی به دست نیامده و ناکامی حاصل شده است، به این خاطر بوده که مجاهدت فی سبیل‌ اللَّه نبوده است؛ یا اگر مجاهدت بوده، فی سبیل‌اللَّه نبوده؛ یا اصلاً مجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت فی سبیل‌اللَّه چیست؟ این است که انسان به سبیل‌اللَّه ایمان و باور و معرفت داشته باشد و آن را بشناسد؛ بنابراین میتواند در راه آن مجاهدت کند. عليه السلام: 🍀 مَن حَسُنَت خَليقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ؛ 🍃هر كس خوش اخلاق باشد، زندگى اش پاكيزه و گوارا مى گردد. 💞@MF_khanevadeh
برخی‌ از بچه‌ ها برای‌ جلب توجه، مدام ناله می‌‌ کنند. والدین هم که نگرانند، به پزشک مراجعه می‌‌ کنند. پزشک هم چیزی‌ پیدا نمی کند. والدین هم از خود نمی‌‌ پرسند که دلیل ناله و شکایت بچه چه بوده است؟! در اغلب موارد، شکایت تغییر شکل می‌‌ دهد، چون پدر و مادر نفهمیده‌اند که بچه از این طریق چه پیامی‌ را می‌‌ خواست به آن‌ ها برساند و چون می بینند ناله و شکایت همچنان ادامه دارد، دیگر به حرف بچه گوش نمی‌‌ دهند و یا با این بچه‌ای‌ که مدام یک جاییش درد می‌‌ کند بد رفتاری‌ می‌‌ کنند. رایج ترین شکایت‌های سردرد، دل درد و تهوع و مشکل به خواب رفتن. این کودکان تنها یک چیز می خواهند؛ محبت و توجه 💞@MF_khanevadeh
💑 ویژگی‌های یک شریک زندگی خوب 1. اشتباهات گذشته شما را فراموش می‌کند. 2. مقایسه نمی‌کند. 3. به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد. 4. به تنهایی شما احترام می‌گذارد. 5. گفتگو با شما در اولویت اوست. 6. با مشکلات به سادگی برخورد خواهد کرد و آنرا پیچیده نمی‌کند. 7. رگ خواب شما و یا زبان عشق شما را می‌شناسد. 8. شوخ طبع است. 9. منطقی است. 10. به خودشناسی رسیده است. 11. خوش‌بین است. 12. مسئولیت پذیر است. 13. احساسات خود را کنترل می‌کند. 14. زمانش را با شما تقسیم می‌کند. 15. مستقل است. 16. از شما حمایت می‌کند. 17. معتقد است. 18. قادر به گفتن «ببخشید» است. 19. بهترین دوست شماست. 20. صادق و قابل اعتماد است. 21. همیشه برای بهبود رابطه تلاش می‌کند. 💞@MF_khanevadeh ‎‌‌‌‌
✅چند توصيه به خانم هاي خانه دار ✅-ابتدا قبل از آشپزی وضو بگیرید ✅-هنگام وارد شدن به آشپزخانه بسم الله الرحمن الرحيم بگویید ✅-اگر دیدید کارهایتان زیاد است لاحول ولا قوه الا بالله بگویید ✅-هنگام روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید اللهم اجرنا من النار (یعنی خدایا مرا از آتش دوزخت دور کن) ✅-هنگام استفاده از آب صلوات بر پیامبر (ص)بفرستید تا از شفاعتش بهرمند گردید واز اب حوض کوثر بنوشید ✅-اگر از میوه و سبزیجات وگوشت استفاده می کنید بگویید اللهم اسئلک الجنه (از خدواند در خواست بهشت کنید) ✅-هرچه را که با چاقو قطعه قطعه می کنید ذکر سبحان الله والحمدالله را بگویید ✅-هنگامی که کارهایتان به اتمام رسید شکر خدای رابجا آورید ✅واگر خسته شدید اعوذبالله گفته و بخدا پناه ببرید که با این کار همیشه در حال ذکرخدواند هستید و کسی که در حال ذکر باشد مانند کسی است که در حال جهاداست که هم اشپزی میکنید وهم جهاد منبع📗📘بحرالاسرار✨. باید تمرین کرد باید تلاش کردِِِِِ مرگ ب دنبال ماست وغرق دنیا خودم را میگویم خواب غفلت تا کی دکتربهشتی : بهشت را به بها دهند نه به بهانه 💞@MF_khanevadeh
چگونه ورزش ما را در برابر سرطان محافظت می کند؟ ▫️بی تحرکی احتمال ابتلا به سرطان را در انسان افزایش می دهد. علاوه بر این در درازمدت منجر به نیاز بیشتر به دارو، بستری در بیمارستان و ملاقات بیشتر با پزشک می شود. ▫️تحقیقات نشان داده که ۳۰ دقیقه فعالیت ورزشی متوسط به گونه ای که تنفس و ضربان قلب افزایش یابد، در بیشتر روزهای هفته و در صورت امکان، هفت روز هفته می تواند سبب حفظ سلامتی بدن و کاهش خطر ابتلا به سرطان شود. 💞@MF_khanevadeh
🔰 | سنّت های الهی، در محاسبات دشمنان نمی‌گنجد 🔻 رهبر انقلاب: دشمن در یک مقطعی، به یک کمبودی در نظام جمهوری اسلامی امید بسته و بعد ناامید شده... نتوانستند بفهمند که در عالمِ بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی، یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند؛ آنها سنّت‌های الهی است. 🔍 متن کامل بیانات👇 https://khl.ink/f/50545 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی ⭕️ موضوع : تاثیر صله رحم در دنیا همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤 ▪️مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت ▪️آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت ▪️می خواست که فریاد کند تشنه لبم ▪️از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت 🏴شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت امام جواد علیه السلام را تسلیت عرض می نماییم.🏴 🖤 🖤💞@MF_khanevadeh 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هشتاد خدا رحمت کند امام جماعت مسجد، آقای سید جعفر حسینی را. بچه‌ها را توی حیاط
قرآن و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم سنگین شد. گفتم:《 پس یه لحظه صبر کن مادر.》 رفتم توی حیاط و کمی چشم چرخاندم. فصلی نبود که باغچه و گلدان‌ها پر از گل باشند. چشمم خورد به شاخه‌ی یکی از گلدان‌های شمعدانی. چندتا گل کوچک سفید داشت. از سوز سرما مچاله شده بود. تا از شاخه جدایش کردم، انگار یک چیزی از جانم کنده شد و افتاد روی زمین. نتوانستم سرپا بایستم. دستم را گرفتم به نرده آهنی و نشستم لبه پله. هوا سرد بود، ولی یک چیزی درون من شعله می‌کشید. گُر گرفته بودم. نفس گرفتم و با خودم گفتم:《 خانم سادات! یادت نره داری با خدا معامله می‌کنی‌ها.》 دلم قدری آرام گرفت و برگشتم پیش محمد. گل را که انداختم داخل کاسه، روی آب چرخی زد و ایستاد؛ مثل دل خودم که بی‌قرار شده، ولی حالا مطمئن ایستاده بود جلوی درِ کوچه، کنار محمد. از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با خنده گفت:《 مامان! محمدت رو خوب نگاه کن که آخرین باره.》جواب دادم:《 بخشیدمت به علی‌اکبر امام حسین. این حرفا رو نزن.》 تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد:《 مامان! هرچی می‌خوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد.》 پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم:《 برو مادر، بخشیدمت به سیدالشهدا.》 دست گرفتم به لنگه‌ی در تا ببندمش که صدای محمد پیچید توی گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینه‌ی دیوار. با شوخی پرسیدم:《 نمیخوای بری؟》 گفت:《 دیدار به قیامت مامان. انشاءالله سر پل صراط.》 دوباره تکرار کردم:《 بخشیدمت به شش ماهه‌ی اباعبدالله. با دل قرص برو مادر.》 همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جلوی چشمم پر کشید. فصل نهم رَبِّ اَدخِلِنی مُدخَلَ صِدق وَ اَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق احساس می‌کردم یک چیزی را از من گرفته‌اند. سینه‌ام سنگین بود و نفس‌هایم کوتاه. انگار پنج انگشتِ یک دست نشسته باشد روی گلویم. پای سجاده بودم، نمی‌توانستم بلند شوم. همان سه رکعت مغرب را هم به زحمت سلام داده بودم. از ظهر احوالم خوش نبود. هرچه قدر خواستم سرم را به کاری گرم کنم، فایده نداشت. تند تند به ساعتِ روی دیوار نگاه می‌کردم. آنقدر راه آشپزخانه و اتاق‌ها و راهرو و حیاط را دوختم به هم، تا بالاخره غروب شد و با الله‌اکبر اذان مسجد مشغول وضو شدم. یک مشت آب ریختم روی صورتم و از خدا خواستم طاقتم را زیاد کند. حاج حبیب رفته بود مسجد، نمازش را خوانده و برگشته بود خانه و من همچنان نشسته بودم پای سجاده و صلوات می‌فرستادم تا آن همه بیقراری‌ام کمتر شود. حاجی هم کاسه‌ی صبرش لبریز شد و پرسید:《 اشرف سادات! چرا همچی می‌کنی؟ چیزی شده و من بی‌خبرم؟》 مثل اینکه منتظر بودن حاجی به حرفم بگیرد. از خدا خواسته بدون اینکه چیزی را حاشا کنم، گفتم:《 حاجی! دلم گواهی میده محمد اگه تا حالا هم برای ما بود، دیگه از این به بعد نیست》 .... 🖤 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ 🔹کسانی که در آیات خـدا بی آنکه دلیلی برای آنان آمـده باشد، مجادله و ستیزه می کنند، بزرگ است جدال ايشان از روى بغض و عداوت نزد خدا، و نزد كسانى كه ايمان آورده‌اند این گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگویی، مُهر [تیره بختی] می نهد. 📗، آیه 35 •┈✾🍀✿🍃🌺﷽🌺🍃✿🍀✾┈• 📚ـام نمــ📿ـاز 💢 در‌ رکعات🧐 ┘◄ مساله : ✍️ شک‌هایی (شک در رکعات) که 🕍 را باطل می‌کند: ❌ 1⃣ در نماز دو ✌️رکعتی (و سه رکعتی) ، مثل نماز صبح یا نماز مغرب، در رکعت پیش آید. 2⃣ شک بین یک و بیشتر از یک؛ یعنی شک کند یک رکعت خوانده یا بیشتر. 😵 3⃣ در نماز نداند😴 چند خوانده است. 💞@MF_khanevadeh