👊🔰فتنه در قرآن(۲۰)
✅جنگ ترکیبی در مقابل قدرت الهی
يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْه (حج/ 73)
اى مردم! مثلى زده شده است، پس به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداى يكتا مىخوانيد، هرگز نمىتوانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمىتوانند از او بازستانند
✅امام خامنه ای در دیدار جمعی از پرستاران سراسر کشور ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
آن جناب توئیت کردهــ یا سخنرانی میکنند یا توئیت میکنند یا مقاله مینویسند ــ که ما این را از چشم ایران میبینیم، دست ایران است و ما پاسخ به ایران خواهیم داد. اوّلاً غلط میکنید! ربطی به ایران ندارد
جمهوری اسلامی اگر تصمیم بگیرد با کشوری معارضه کند، مبارزه کند، صریح انجام میدهد این کار را. ما به منافع و مصالح کشورمان و ملّتمان بشدّت پایبندیم؛ ما به عزّت ملّتمان بشدّت پایبندیم؛ ما به پیشرفت و عظمت ملّت ایران بشدّت پایبندیم؛ هر کسی اینها را تهدید بکند، ما بدون هیچ ملاحظهای با او روبهرو میشویم و ضربهمان را وارد میکنیم. خدا را شکر میکنیم که مردم عزیزمان، ملّت ایران، ملّت شجاعی هستند، ملّت بابصیرتی هستند، ملّت آماده به کاری هستند، مردانشان، زنانشان، جوانانشان، غیر جوانانشان آمادهی به کارند و در عرصه هستند.
‼️ دريافت سود بانکی
🔷 س 2362: #دريافت_سود از #بانک با توجه به اينکه نمیدانيم بانک، #سپرده ما را در چه نوع فعاليتی به کار میبرد، چه حکمی دارد؟
✅ ج: اگر #سپرده_گذاری در بانک به این صورت باشد که سپرده گذار برای انجام معاملات شرعی و به عنوان وکالت، همه اختیارات حتی انتخاب نوع فعالیت و تعیین سهم سپرده گذار از سود را به بانک داده باشد، این سپرده گذاری و دریافت سود حاصل از به کارگیری پول، اشکال ندارد.
💞@MF_khanevadeh
اینو همین الان برای همسرتون بفرستید
همین الان ها
نگو نشد ها
آقایون برا خانوم خودشون
خانوما برا آقاشون
اگر هم قهر هستید اینطوری بفرستید 😏
جذاب تر میشید 😂
❣💍❣
💞@MF_khanevadeh
🔴کودک مقتدر
✳️بگذارید کودک مشکل خود را حل کند
🔷برخی از والدین عادت دارند که مشکلات کودکشان را خود حل کنند. این والدین شاید برای راحتی و رفاه بیشتر کودک این کار را انجام می دهند اما در واقع این کار باعث می شود تا کودک نتواند روی توانایی های خود تکیه کند و در آینده هم ممکن است نتواند مشکلات خود را حل کند زیرا مطمئن است کسی هست که او را از این وضعیت نجات دهد. این عادت تا ابد با او همراه خواهد بود و او فردی می شود که در مقابل مشکلات تلاشی نمی کند و منتظر یک ناجی است تا او را نجات دهد.
✅از تحسین و تمجید زیاد خودداری کنید
🔷درست است که کودکان نیاز دارند تا از آنجا تحسین و تمجید شود اما این تحسین و تمجید همیشه به صورت مثبت جواب نمی دهد.
کودک شما باید خودش به توانایی های خود ایمان داشته باشد تا بتواند عزت نفسش را تقویت کند و بتواند مدیر و مدبر باشد.
کودکان را باید به خاطر تلاش ها و توانایی هایشان تشویق کنید نه اینکه بیهوده آنها را یک فرد موفق تلقی کنی در صورتی در حقیقت این گونه نیست.
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #برش_دیدار | انقلابِ نخبهپرور
♥️ رهبر انقلاب در دیدار اخیر نخبگان: من چون از اوّل انقلاب در مجموعهی دانشجویی و دانشگاهی و دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر حضور داشتم، با استاد و با دانشجو و مانند اینها دائم نشست و برخاست داشتم، با همهی اعتقاد و با قابلیّت اثبات این را عرض میکنم که با انقلاب اسلامی زمینه برای نخبهپروری فراهم شد. ۱۴۰۱/۷/۲۷
💞@MF_khanevadeh
🔶🔹#ترفند_خانه_داری
🔆 چجوری میتونم یه کود خانگی درست کنم ⁉️
کافیه پوست تخم مرغ را آسیاب کنید و با تفاله های قهوه در ظرفی نگهداری کنید؛ این ترکیب برای تقویت خاک نتیجه بینظیری داره
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_سوم🎁
- این ها رو بابا کی گرفت؟ مادرش در حالی که با ابوالفضل کلنجار می رفت تا او را بخواباند جواب داد: چه می دونم؟! رفته سوپر مارکت این ها رو دیده، ازشون خوشش اومده خریده. عاطفه با حالت لبخند مادرش را نگاه کرد که در باز شد و پدرش، حلیم به دست به داخل خانه آمد. بیسکوییت را روی اوپن گذاشت و با ذوق به طرف پدرش رفت،
دستانش را دور گردنش انداخت و گونه ی او را بوسید. آقا محمد با خنده، سلام و صبح بخیری گفت که هر دو پر انرژی جوابش را دادند. سکینه خانم گفت: عاطفه برو وسایل رو بیار صبحونه بخوریم. پارچه، تعدادی قاشق، جا نونی به همراه ظرف و قاشق ابولفضل را برداشت و به طرف آن ها رفت. پارچه را پهن کردند و همگی مشغول خوردن حلیم گرم و خوشمزه شدند. - بشه بی رقیه خانم برسنی؟ ( رفته بودی رقیه خانم رو برسونی؟) آقا محمد در حالی که لقمه ی دهانش را قورت می داد، سری تکان داد.
عاطفه با دیدن برادر هجده ماهه اش که قاشق را کنار انداخته بود و مشغول بازی کردن با حلیم بود، لبخندی زد و گفت: به من نزدیک نمی شی ها!
💞@MF_khanevadeh
تقدیم به شهید
دلاور لشکر فاطمیون؛فرمانده گردان عمار؛ شهید عزیز و مظلوم #مصطفی_صدرزاده💚
یه چادر خریدم، دوتا روسری
بمونه برات یادگار از بابا
که یادت باشه دختر خوشگلم
نبینن یه وقت موتو نامحرما
دم رفتنم خواب بودی و من
دوتا گل گذاشتم توی دفترت
نخواستم که خوابت پریشون بشه
سرم رو گذاشتم کنار سرت
شبایی که دلتنگ بابا میشی
گُلای توی ایوونو آب بده
بذار اشکاتو رو پر قاصدک
خودت نامه ات و دست مهتاب بده
بذار ماه نامه رسونت باشه
بذار آسمون حرفاتو گوش کنه
ستاره غزل خون شبهات بشه
چراغ اتاقت رو خاموش کنه
نبینم یه وقت اشک تو چشماته
خودم ناز اون چشما رو میخرم
نبینم یه وقت بغض کردی گلم
میمیرم اگه تب کنه دخترم
باید دل میکندم ازت؛ جون من!
باید سر میذاشتم برای حرم
آخه من شنیدم که نامحرما
دارن میرسن نزدیکای حرم
مگه غیرت من اجازه میداد
ببینم به خانوم جسارت میشه
بشینم ببینم مث کربلا
داره چادرا باز غارت میشه؟
اگه صدتا جون داشته باشم میدم
برا تکتک کاشیای حرم
نباید بیفته زمین پرچمش
آره عشق یعنی همین دخترم...
سالگرد شهادتت مبارک🤍🇮🇷🥀
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_هشتاد خورشید بی وقفه می تابد. هوا بسیار گرم شده و صحرای کربلا، غرق تشنگی ا
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هشتاد_و_دو
شب روایی
نیمه های شب است. صحرای کربلا در سکوت است و لشکر کوفه در خواب هستند.
آنجا را نگاه کن! سه نفر به این طرف می آیند. خدایا، آنها چه کسانی هستند؟
او وَهَب است که همراه همسر و مادر خود به سوی کربلا می آید.
آیا می دانی این سه نفر، مسیحی هستند؟ زمانی که یک صحرا مسلمان جمع شده اند تو امام حسین 'علیه السلام' را بکشند، این سه مسیحی به کجا می روند؟
همسفرم! عشق، مسیحی و مسلمان نمی شناسد. اگر عاشق آزادگی باشی، نمی توانی عاشق امام حسین 'علیه السلام' نباشی.
آنها که به خون امام حسین 'علیه السلام' تشنه اند همه اسیر دنیا هستند، پس آزاد نیستند. آنها که آزاده اند و دل به دنیا نبسته اند به امام حسین 'علیه السلام' دل می بندند.
من جلو می روم و می خواهم با وَهَب سخن بگویم:
_ ای وَهَب! در این صحرا چه می کنی؟به کجا می روی؟
_ به سوی حسین 'علیه السلام' فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله شما می روم.
_ مگر نمی بینی که صحرا پر از آشوب است. سربازان ابن زیاد همه جا نگهبانی می دهند. اگر شما را دستگی دستگیر کنند کشته خواهید شد.
_ این راه عشق است. سود و زیان ندارد.
_ آخر شما مولای ما، حسین 'علیه السلام' را از کجا می شناسید؟
_ این حکایتی دارد که بهتر است از مادرم بشنوی.
من نزد مادرش می روم و سلام می کنم. او برایم چنین حکایت می کند:
ما در بیابان های اطراف کوفه زندگی می کردیم. چند هفته گذشته چاه آبی که کنار خیمه ما بود خشک شد. گوسفندان ما داشتند از تشنگی می مردند. فرزندم وهب همراه همسرش، برای پیدا کردن آب به بیابان رفته بودند، امّا آنها خیلی دیر برگشتند و من نگران آنها بودم.
آن روز، کاروانی در نزدیکی خیمه ما منزل کرد و آقای بزرگواری نزد من آمد و گفت:《مادر اگر کاری داری بگو تا برایت انجام دهم》.
متانت و بزرگواری را در سیمای او دیدم. به ذهنم رسید که از او طلب آب کنم چرا که بی آبی، زندگی ما را بسیار سخت کرده بود. در دل خود، آرزوی آبی گوارا کردم. ناگهان دیدم که چشمه زلالی از زمین جوشید. باور نمی کردم، پس چنین گفتم:
_ کیستی ای جوانمرد و در این بیابان چه می کنی؟ چه قدر شبیه حضرت مسیح علیه السلام هستی!
_ من حسینم، فرزند آخرین پیامبر خدا. به کربلا می روم. وقتی فرزندت رسید؛ سلام مرا به او برسان و بگو که فرزند پیامبرِ آخرالزّمان، تو را به یاری طلبیده است.
#قسمت_هشتاد_و_سه
و بعد از لحظاتی کاروان به سوی این سرزمین حرکت کرد. ساعتی بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خیره کرده بود و گفت:
_ اینجا چه خبر بوده است مادر؟
_ حسین فرزند آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اینجا بود و تو را به یاری فرا خواند و رفت.
فرزندم در فکر فرو رفت. این حسین 'علیه السلام' کیست که چون حضرت عیسی علیه السلام معجزه می کند؟ باید پیش او بروم. پسرم تصمیم خود را گرفت تا به سوی حسین 'علیه السلام' برود. او می خواست به سوی همه خوبی ها پرواز کند.
دل من هم حسینی شده بود و می خواستم همسفر او باشم. برای همین به او گفتم:《پسرم! حق مادری را ادا نکرده ای اگر مرا هم به کربلا نبری》.
فرزندم به من نگاهی کرد و چیزی نگفت.
آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت:《همسر عزیزم! مرا تنها می گذاری و می روی. من نیز می خواهم با تو بیایم》. وهب جواب داد:《این راه خون است و کشته شدن. مگر خبر نداری همه دارند برای کشتن حسین 'علیه السلام' به کربلا می روند، امّا همسر وهب اصرار کرد که من می خواهم همراه تو بیایم.
و این چنین بود که ما هر سه با هم حرکت کردیم تا حسین 'علیه السلام' را ببینیم.
من با شنیدن این حکایت به این خانواده آفرین می گویم و تصمیم می گیرم تا در دل تاریکی شب، آنها را همراهی می کنم.
گویا امام حسین 'علیه السلام' می داند که سه مهمان عزیز دارد. پیش از اینکه آنها به کربلا برسند خودش از خیمه بیرون آمده است.
زینب علیهاالسلام هم به استقبال میهمانان می آید. اکنون وهب در آغوش امام حسین 'علیه السلام' است و مادر و همسرش در آغوش زینب علیهاالسلام.
به خدا سوگند که آرامش دو جهان را به دست آورده ای، ای وهب! خوشا به حال تو!
و دین سه کافر به دست امام حسین 'علیه السلام' مسلمان می شوند.
<<اَشهَدَ اَن لا اِله اِلا الله وَ اَشهَدَ اَن مُحَمَّداً رَسولَ الله>>
خوشا به حال شما که مسلمان شدنتان با حسینی شدنتان یکی بود. ایمان آوردن شما در این شرایط حساس، نشانه روحیّه حق طلبی شماست.
#ادامه_دارد
#شبتون_مهدوی
💞@MF_khanevadeh
👈 روش مبارزه در قرآن
1⃣يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْه (حج/ 73)
2⃣ لنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذىً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (111/ آل عمران)
3⃣لا يُقاتِلُونَكُمْ جَميعاً إِلاَّ في قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديدٌ تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (14/حشر)
✅سه درس برا ی مبارزه با دشمن
✅اولا: مستکبران اگر همه اجتماع کنند زورشان به یک مگس نمی رسد
✅دوما : اگر اقدامی هم بکنند جز اذیت مختصری نخواهند داشت واگر با شما روبرو شوند پا به فرار می گزارند
✅سوما :از راه دور با شما درگیر می شوند ولی جرات نمی کنند با شما رودر رو شوند و روی زمین با شما درگیر شوند
‼️مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر
1⃣ امر و نهی قلبی
🔷 مقصود از امر و نهی قلبی، اظهار کراهت قلبی است؛ یعنی مکلف باید تنفر و انزجار درونی خود را نسبت به انجام منکر و ترک معروف، آشکار سازد.
💞@MF_khanevadeh
#همسرداری
بیشترین نارضایتی مردان از زنان
شامل تكرار مسائل گذشته و غر زدن
آن هاست
بیشترین نارضایتی زنان شامل بی توجهی بیش از حد
مردان به کار و ضعیف بودن در
روابط جنسی است .
💞@MF_khanevadeh
🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚
🤍
💚
ماه، فرو مانَد از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر، با کمال محمّد
وعدة دیدار هر کسی به قیامت
لیلة اسری، شب وصال محمّد
اعلام منتخبین 🎁🤍🎁
پـــــویش بـــزرگ هفته وحـــــدت
#کانال_مرکز_فرهنگی_خانواده_آ_شرقی
💚فاطمه سعداللهی
🤍مهدیه رجب خوانی
💚طاها خلیلی
🤍محمدامین پور احمد
💚نازنین زهرا بابایی
🤍کیانا رومانی
💚فاطمه علی محمدی
🤍علی اکبر اقسام
💚امیرمهدی اکبری
<<برندگان محترم جهت دریافت جوایز خود به ادمین 2مراجعه نمایید>>
👇
@admin2_Markaz
<<<<سپاس از همراهی مخاطبین همیشه همراه>>>
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بادمجان پنیری 😍😋
مواد لازم:
بادمجان🍆
پنیر ورقه ای 🧀
روغن زیتون 🫒
پنیر لبنه🧀
کنجد
جعفری خرد شده 🍀
پنیر پیتزا 🧀
آرد سوخاری 🍘
سس گوجه فرنگی یا مارگاریتا🍅
💞@MF_khanevadeh
🎗️همسرانه🎗️
🔴 تشویق شغلی
💠 مردها دوست دارند بدانند که شغل و فعالیت روزانهی آنها تاثیر مثبتی بر جای میگذارد و با رضایتِ کاری است که آنها انرژی و اعتماد به نفس خود را به دست میآورند.
💠 وظیفهی شما این است که هم در داخل و هم خارج از منزل، او را برای کاری که انجام میدهد و برای تلاشی که میکند تشویق کنید.
💠 این کار، مرد را در کار خود با انگیزه کرده و ابهت و اقتدار او را تقویت میکند. مطمئن باشید بازتابِ حفظ ابهت مرد، شیرین و لذتبخش است.
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_چهارم🎁
مشغول بازی کردن با حليم بود، لبخندی زد و گفت: به من نزدیک نمی شی ها! مثل اینکه برادرش متوجه حرفش شده بود که با لبخند دستش را که پر از حلیم بود به طرف لباس او گرفت که عاطفه گفت: مامان این که نمی خوره، چرا برکت خدا رو حروم می کنین؟ سکینه خانم اخمی کرد و گفت: چی کار کنم؟ بچه به این گندگی رو بذارم روی پام بهش غذا بدم؟ بچه ست دیگه، بزار بازیش رو بکنه مثل همیشه از حرف های مادرش ناراحت شده و چیز دیگری نگفت. بعد از تمام کردن صبحانه اش، تشکری کرد و زیر لب "خدا یا شکرت را زمزمه کرد که محمد آقا با شنیدنش لبخند کوچکی زد. به طرف اتاقش رفت و موبایلش را برداشت، به مبینا زنگ زد و از او پرسید که آیا همراه او به نماز جمعه می آید یا خیر؟ مبینا که همیشه مشتاق نماز جمعه و مراسمات مذهبی بود آن هم همراه عاطفه، پس قبول کرد. ساعت ده و نیم سر چهار راه محله شان قرار گذاشتند. نگاهی به عقربه های ساعت انداخت که نزدیک هشت بودند. لباس هایش را روی تخت آماده کرد و حوله به دست به طرف حمام رفت.
***
وسایلش را در کیف کوچکش گذاشت و بار دیگر چک کرد که چیزی را جا نگذاشته باشد، با خودش مرور کرد: گوشی، کیف پول، کارت عضویت، خودکار، دفترچه و کلید.
زیپ کیفش را بست بعد چادر، روسری، طلق روسری و گیره اش را | برداشت و به طرف آیینه قدی اتاق پذیرایی رفت و مشغول درست کردن طلقش شد. بعد از کلی کلنجار رفتن، آن را به صورت لبنانی بست و گیره ای که خودش درست کرده بود را روی آن زد......
#ادامه_دارد
💞@MF_khanevadeh
💚🤍❤️
و زن
زندگیاش را داد
تا ما آزادی داشته باشیم
💚🤍❤️
ای چرٖاغِ دل تاریکم
از این خانه مرو
آشنای تو منم ،
بر درِ بیگانه مرو
شمع من باش و بمان
نور ز تو اشک ز من
💚🤍❤️
جان فشان تو مَنم،
در بر پروانه مرو...
💚🤍❤️
💞@MF_khanevadeh
🔰 لوح | دانشگاه تعطیل؟! پیشرفت تعطیل!!
🔻 رهبر انقلاب در دیدار اخیر نخبگان علمی: یک رکنِ مهمّ پیشرفتِ کشور، دانشگاه و در دانشگاه هم عمدتاً نخبگان علمی هستند. اینکه شما میبینید در مقاطع مختلف تلاش شده که دانشگاهها و کلاسها تعطیل بشود، ناشی از این است. هر چه دانشگاه را بتوانند خراب و ناقص کنند، برای دشمنان پیشرفت کشور مغتنم است. ۱۴۰۱/۰۷/۲۷
💞@MF_khanevadeh
👐 بازم سلام 👐
سلامی با رایحه امید و آرامش و صدای خش خش برگ های خزان و باران پاییزی و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍
⏰ فرصت شرکت در مسابقه تا پایان آذر ماه🤩🤩🤩
🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇
https://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/14017301410365_Ashena223.pdf
✏️برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۳ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇
http://ashena.shamiim.ir/
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_هشتاد_و_دو شب روایی نیمه های شب است. صحرای کربلا در سکوت است و لشکر کوفه د
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هشتاد_و_سه
و بعد از لحظاتی کاروان به سوی این سرزمین حرکت کرد. ساعتی بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خیره کرده بود و گفت:
_ اینجا چه خبر بوده است مادر؟
_ حسین فرزند آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اینجا بود و تو را به یاری فرا خواند و رفت.
فرزندم در فکر فرو رفت. این حسین 'علیه السلام' کیست که چون حضرت عیسی علیه السلام معجزه می کند؟ باید پیش او بروم. پسرم تصمیم خود را گرفت تا به سوی حسین 'علیه السلام' برود. او می خواست به سوی همه خوبی ها پرواز کند.
دل من هم حسینی شده بود و می خواستم همسفر او باشم. برای همین به او گفتم:《پسرم! حق مادری را ادا نکرده ای اگر مرا هم به کربلا نبری》.
فرزندم به من نگاهی کرد و چیزی نگفت.
آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت:《همسر عزیزم! مرا تنها می گذاری و می روی. من نیز می خواهم با تو بیایم》. وهب جواب داد:《این راه خون است و کشته شدن. مگر خبر نداری همه دارند برای کشتن حسین 'علیه السلام' به کربلا می روند، امّا همسر وهب اصرار کرد که من می خواهم همراه تو بیایم.
و این چنین بود که ما هر سه با هم حرکت کردیم تا حسین 'علیه السلام' را ببینیم.
من با شنیدن این حکایت به این خانواده آفرین می گویم و تصمیم می گیرم تا در دل تاریکی شب، آنها را همراهی می کنم.
گویا امام حسین 'علیه السلام' می داند که سه مهمان عزیز دارد. پیش از اینکه آنها به کربلا برسند خودش از خیمه بیرون آمده است.
زینب علیهاالسلام هم به استقبال میهمانان می آید. اکنون وهب در آغوش امام حسین 'علیه السلام' است و مادر و همسرش در آغوش زینب علیهاالسلام.
به خدا سوگند که آرامش دو جهان را به دست آورده ای، ای وهب! خوشا به حال تو!
و دین سه کافر به دست امام حسین 'علیه السلام' مسلمان می شوند.
<<اَشهَدَ اَن لا اِله اِلا الله وَ اَشهَدَ اَن مُحَمَّداً رَسولَ الله>>
خوشا به حال شما که مسلمان شدنتان با حسینی شدنتان یکی بود. ایمان آوردن شما در این شرایط حساس، نشانه روحیّه حق طلبی شماست.
#قسمت_هشتاد_و_چهار
نگاه کن! آن پیرمرد را می گویم. آیا او را می شناسی؟
او اَنس بن حارث، یکی از یاران پیامبر است. او نبرد قهرمانانه حمزه سیدالشّهدا را از نزدیک دیده است و اینکه با کوله باری از خاطره های بزرگ به سوی امام حسین 'علیه السلام' می آید.
سن او بیش از هفتاد سال است، امّا او می آید تا این بار در رکاب فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر بزند.
نگاهش به امام می افتد. اشک در چشمانش حلقه می زند. اندوهی غریب وجودش را فرا می گیرد. او خودش از پیامبر شنیده است: 《حسین من در سرزمین عراق می جنگد و به شهادت می رسد. هر کس که او را درک کند باید یاریش کند》. او دیده است که پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر به حسین عشق می ورزید و چقدر در مورد او به مردم توصیه می کرد.
اکنون پس از سال ها، آن هم در دل شب هشتم، اَنس بار دیگر مولایش حسین 'علیه السلام' را می بیند. تمام خاطره ها زنده می شود. بوی مدینه در فضا می پیچد. اَنس نزد امام می رود و با او بیعت می کند که تو آخرین قطره خون خود در راه امام جهاد کند.
آری! چنین است که مدینه به عاشورا متصل می شود. اَنس که در رکاب پیامبر شمشیر زده، آمده است تا در کربلا هم شمشیر بزند.
اگر در رکاب پیامبر شهادت نصیبش نشد، اکنون در رکاب فرزندش می تواند شهد شهادت بنوشد.
آنجا را نگاه کن!
دو اسب سوار با شتاب به سوی ما می آیند. خدایا! آنها کیستند؟ نکند دشمن باشند و قصد حمله داشته باشند؟
_ ما آمده ایم امام حسین 'علیه السلام' را یاری کنیم.
_ شما کیستید؟
_ منم نُعمان اَزدی، آن هم برادرم است.
_ خوش آمدید.
آنها به سوی خیمه امام می روند تا با او بیعت کنند. آیا آنها را می شناسی؟ آنها کسانی هستند که در جنگ صفّین در رکاب حضرت علی علیه السلام شمشیر زده اند.
فردای آن شب نزد نعمان و برادرش می روم و می گویم:
_ دیشب از کدام راه به اردوگاه امام آمدید؟ مگر همه راه ها بسته نیست؟
_ راست می گویی، همه راه ها بسته شده است، امّا ما با یک نقشه توانستیم خود را به اینجا برسانیم.
_ چه نقشه ای؟
_ ما ابتدا خود را به اردوگاه ابن زیاد رساندیم و همراه سپاهیان او به کربلا آمدیم و سپس در دل شب خود را به اردوگاه حق رساندیم
#ادامه_دارد
#شبتون_پراز_یاد_خدا
💞@MF_khanevadeh
✳️تاکتیک مبارزه در قرآن(۲)
سوره الأنعام (6): آيه 112
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض (112(
(اى پيامبر! اينان تنها در برابر تو به لجاجت نپرداختند، بلكه) ما اين گونه براى هر پيامبرى، دشمنى از شيطانهاى انس و جنّ قرار داديم كه برخى از آنان حرفهاى دلپسند و فريبنده را به برخى ديگر مرموزانه القا میکنند
✳️بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی
13920317
کارهای بزرگ، مزاحمتها و معارضههای بزرگ دارد. این مخصوص پیغمبر ما هم نیست؛ همهی پیغمبران، همهی رسالتها مواجه با یک چنین معارضههائی بودند؛ البته در مورد پیغمبر ما این معارضهها سنگینتر بود، شدیدتر بود، همهجانبهتر بود؛ «و کذلک جعلنا لکلّ نبىّ عدوّا شیاطین الانس و الجنّ یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا»؛ شیاطین انس و جن در مقابل دعوت الهی، در مقابل راه سعادت بشر، به هم کمک میکنند
🍃هر صبح، یک حدیث🍃
☘️ از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم سوال شد:
پدر و مادر کدام یک اعظم هستند؟
☘️ پیامبر(ص) فرمود: آن کس که تو را در شکمش حمل نمود و به تو شیر داد و تو را حفظ کرد، پدر و مادرش را فدای تو کرد؛ یعنی هستی خود را فدای تو نمود.
📚مستدرک الوسائل، ج۱۵, ص۱۸۲
💞@MF_khanevadeh
':
خانوم خونه غلط گیرِ همسرجان نباش...
مثلا تو جمعِ دوستاتون نشستید شوهرتون شروع میکنه یه جریانی را تعریف میکنه که شما هم تو صحنه حضور داشتید.. بعد میبینید که یه چیزایی را دقیق نمیگه!😐
حالا یا واقعاً جزئیاتو یادش نیست، یا یه کم میخواد پیاز داغشو زیاد کنه یا هرچیز دیگه ای.....
شما لازم نیست هی ازش غلط بگیرید یا حرفهاشو تصحیح کنید یا بپرید تو حرفهاش که صحبشو کامل کنید جوری که انگار خودش بلد نیست درست بگه....
مثلا نگید:
-نخیر... اینجوری نبود اونجوری بود
-نه ه ه ه... اونجا که نبود فلان جا بود
-صبح که نبود ظهر بود...
-سیااااه که نبود سفید بود..
-نه باباااااا... اسمش فلان بود نه بهمان....
-اینجوری که نگفت، اونجوری گفت...
-الکی نگو؛ اینجوری که نشد...
-اصلاً بذار اینجاشو من بگم...(یعنی تو خوب نمیتونی تعریف کنی)
پس
زمانی که توی جمع همسرتون داره صحبت میکنه، به هیچ وجه سعی نکنید حرف هاشو اصلاح کنید یا غلط هاشو بگیرید🌹
بلکه سعی کنید تازه کلی هم تاییدش کنید و اتفاقاً بیشتر از هرکس دیگه ای و با اشتیاق به حرفهاش گوش فرا بدید...
.💞@MF_khanevadeh
#تربیت_فرزند
هيچ پدر ومادرى نميتواند به فرزندش
بگويد تلويزيون تماشا نكن.
بايد پيشنهاد بهترى بدهد تا خودش
تلويزيون را خاموش كند و بيايد.
💞@MF_khanevadeh
🔸 کیفیت نماز آیات
✅ نماز آیات دو رکعت است که هر رکعت آن پنج رکوع و دو سجده دارد و به چند صورت میتوان آن را به جا آورد:
صورت اول: در هر رکعت، پنج بار حمد و سوره خوانده میشود؛ به این صورت که بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، یک حمد و سورهی کامل میخواند و به رکوع میرود، سپس سر از رکوع برداشته، دوباره حمد و سوره را میخواند و به رکوع دوم میرود و باز سر از رکوع برمیدارد و به همین شکل ادامه میدهد تا پنج رکوع انجام شود، سپس به سجده میرود و پس از انجام دو سجده، رکعت دوم را مانند رکعت اول به جا میآورد و پس از انجام دو سجده تشهد را خوانده و سلام میدهد.
صورت دوم: در هر رکعت فقط یک حمد و سوره خوانده میشود؛ به این صورت که سوره را پنج قسمت کرده و بعد از نیّت و تکبیرة الاحرام، حمد و یک قسمت از سوره را (چه یک آیه باشد یا کمتر و یا بیشتر) میخواند و به رکوع میرود و بعد از رکوع بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوم سوره و سپس رکوع دوم را انجام میدهد، و همینطور ادامه میدهد تا سورهای که پیش از هر رکوع، یک قسمت از آن را خوانده، قبل از رکوع آخر تمام شود، سپس رکوع پنجم را به جا میآورد و به سجده میرود و پس از اتمام دو سجده، رکعت دوم را مانند رکعت اول انجام داده و تشهد را خوانده و سلام میدهد.
🔺 رساله نماز و روزه، مسأله ۶۷۳
💞@MF_khanevadeh
🌺 توصیه هایی برای یک زندگی شیرینتر:
💠آیت الله خوشوقت:
🔹کسی که اخلاق خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند.
🔹در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میشوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند!
🔹اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید، وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
🔹شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت را داری!
💞@MF_khanevadeh
#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_پنجم🎁
ای که خودش درست کرده بود را روی آن زد؛ بار دیگر روسریش را چک کرد تا از صاف بودن آن مطمئن شود. چادر عربی اش را روی سرش انداخت و با برداشتن کیفش از خانه بیرون زد. کفشش را پوشید که با دیدن لکه ای کوچک روی آن حرصی شد و به طرف شیر آب داخل حیاط رفت. بعد شستن کل کفشش به طرف گل های باغچه رفت و آن ها را بویید. - روز به روز دارین خوشگل تر می شین ها! نمی گین من عاشقتون می شم؟
- با کی حرف می زنی؟
هیچ کس، بابا من دارم می رم نماز جمع - سوییچ رو بیار برسونمت!
- مرسی به کارت برس با مبینا می ریم. - باشه، مواظب خودت باش.
باشه ای گفت و به راه افتاد. چادرش را بلند کرد تا خاک نگیرد؛ چادرش از جانش هم برایش مهم تر بود. با زنگ خوردن موبایلش، آن را از کیفش در آورد و اتصال تماس را زد.
عاطفه کجایی؟! من سر چهار راه منتظرم. دارم میام دیگه
گوشی را قطع کرد و در کیفش گذاشت، ساق دستش را کمی جلو تر کشید و ساعت مچی اش را روی آن صاف کرد. نگاهی به خانه ی عمو ها و پدر بزرگش انداخت که با فاصله ای حدود چهل متر از هم قرار داشتند. تنها خانه ی آن ها بود که کمی فاصله اش با بقیه بیشتر بود. سعی کرد نگاهی به حیاط خانه ی پدر بزرگش نیندازد و راهش را برود. قدم هایش را تند تر کرد و بدون توجه به زن عمو و دختر عموی کوچکش که روی ایوان خانه ی پدر بزرگش نشسته بودند، از آن جا گذشت. با دیدن همسایه اش که مشغول هرس کردن شمشاد های کنار دیوار بود، گفت: سلام عمو قربان، سلام خاله... خسته نباشید! هر دوی آن ها با لبخند سری برایش تکان دادند و خسته نباشیدی هم به او گفتند.
#ادامه_دارد.
💞@MF_khanevadeh