#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_شهادت
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک
میان ما دو امانت به یادگار گذاشت
دو گوهری که عزیزند چون نبوت او
یکی کتاب خدا و یکیست عترت او
از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود
همه هدایت او نیز در ولایت بود
مَودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی
از او به ما کرم و عزت و عنایت بود
خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هماند
هماره تا ابدالدهر در کنار هماند
به حق که این دو همانندِ نور و خورشیدند
که از نخست به قلب بشر درخشیدند
چهارده سده بگذشته همچنان شب و روز
ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند
چنان که نور و چراغاند لازم و ملزوم
یکیست مکتب قرآن و چارده معصوم...
سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش
بدون عترت هرکس خطاست آیینش
کسی که گفت کتاب خداست ما را بس
کند هماره خدا و کتاب نفرینش
به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم
که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم
چهارده مه تابنده، چارده اختر
چهارده صدف نور، چارده گوهر
چهارده یم توفنده، چارده کشتی
چهارده ره روشن، چارده رهبر
چهارده ولی و چارده مسیحا دم
که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم
هزار حیف که امت ره وفا بستند
پس از رسول خدا، عهد خویش بشکستند
هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک
به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند
به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند
به جای گل همه هیزم برای او بردند
مدینه دستخوش فتنهای عجیب شدهست
بهشتِ وحی، محیط غم حبیب شدهست
کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟
علی که بود وصی نبی غریب شدهست
سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد
چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!...
چه روی داد که بستید دست مولا را؟
رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟
چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟
چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟
طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟!
جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟!
عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت
شرارهاش حرماللهِ کربلا را سوخت
نسوخت چادر دخت حسین را تنها
پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت
بُوَد به قلب زمانها فرود آن آتش
بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش
قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش
که هرچه آمده اسلام تاکنون به سرش
خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود
که شد جدا ره امت ز خط راهبرش
هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند
به نظمِ تازه، حمایت ز اهلبیت کند
✍ #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_شهادت
تو نازنین دو عالم، فرشته یا بشری
ستارهای به زمین، آفتاب یا قمری
به خوبی همه خوبان روزگار قسم
که هر چه خوب کنم وصف تو، تو خوبتری
رواق دیده و محراب ابرویت گویند
که هم تو کعبۀ دل، هم تو قبلۀ نظری
نماز نافلهی شب به رؤیت تو خوش است
که عاشقان خدا را ستارۀ سحری
به هر چمن که گذر میکنم تو سرو چمن
به هر طرف که نظر افکنم تو جلوهگری
چگونه وصف تو را با زبان شعر کنم
که از تغّزل و از قطعه و قصیده سری
تو را مقایسه با دلبران روا نبُوَد
که دلبران جهان دیگرند و تو دگری
به لالهزار نبوّت که باغ سبز خداست
تو اوّلین شجر استیّ و آخرین ثمری
تو پیشتر ز رسولان، رسول حق بودی
تو تا خداست خدا، همچنان پیامبری
منم که با تو و پیوسته از تو بی خبرم
تویی که از دل «میثم» هماره با خبری
✍ #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
حدّ مدحِ تو برتر از قلم است
قلم از عجزِ خویش گشته خجل
که خدا مدح کرده است تو را
شده قرآن به مدح تو نازل
تو زلالی، زلالتر از آب
تو لطیفی، لطیفتر از گُل
نیست فرشی مناسب قدمت
زیر پایت مگر بریزم دل
تویی آن بندهی خدای نما
تویی آن جلوهی نخستیناش
که رسیدی به قاب قوسین و
نیست بین تو و خدا حائل
ابتدای رسالتت "اقرا"
انتها و کمال آن "بلّغ"
که بدون ولایت حیدر
نرسد بارِ دین به سرمنزل
✍ #علی_مقدم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
آب حیات زمزمههای زلال توست
جان میدهی به قلب بشر با ترنمت
«اَسریٰ بِعَبدِهِ»... همه از لطف بندگیست
با دوست در «دَنَا فَتَدَلّیٰ» تکلمت
دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود
از بوی سیب پر شده تکبیر هفتمت
آه ای پدر! به داد یتیمان خود برس!
تلخ است این زمانه بدون تبسمت
جانها هنوز تشنۀ درک حضور توست
تو حاضری و باز جهان میکند گمت
✍ #یوسف_رحیمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
وحی آمده اثبات کند سروریات را
هر آیه ببوسد لبِ پیغمبریات را
هرکس که تو را دید به لبخند تو دل داد
"اعجاز" لقب داده خدا دلبریات را
محتاج توأم، سائل درماندهی راهم
بر من بگشا دستِ گداپروریات را
ای خاتمِ بیخاتمهی راه نبوت
ای کاش ببخشی به من انگشتریات را
خورشید تویی، پس همه دور تو بگردند
با دست تهی رد نکنی مشتریات را
هستیِ تو پاک است، هر اندازه بگردیم
نسلِ پدری و نسبِ مادریات را
✍ #مجتبی_حاذق
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
سلام ما به تو ای شخص اوّل عالم
درود ما به تو ای سیّد بنی آدم
چه احتیاج به اعجاز دیگری! که تویی
خلیلْ آیت و موسیْ ید و مسیحا دم
نگین تو علی و نقش نام او زهراست
به دست حق، تویی از بین انبیا خاتم
تو آمدی و شدند آسمانیان مسرور
تو آمدی و گرفتند ساحران ماتم
اگر طبیب تویی، خوش به حال بیماران
که میبری ز دل امروز، درد و فردا غم
تو مهربان پدر اُمّتی و ما فرزند
که خورده است گره سرنوشت ما با هم
✍ #سیدمیلاد_حسنی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🖤😭 به پیشگاه #امام_حسن_مجتبی_ع
در کویرِ خشکسالی ها، خدای جود بود
او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود
کوه ها...! از چشمه ی احسان او لبریز شد
همچنان اما #حسن، خاکی ترین موجود بود
دست او بخشید و چشمش، عشق را فریاد زد
روز و شب بارید؛ این میخانه، نامحدود بود
پله ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی
گاه در محراب، محو صورتِ #محمود بود
رفت از دوش #نبی بالا و یک لبخند چید
ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود
او #نبی بود و #علی بود و #حسین و #فاطمه
در #حسن، چیزی فراتر از #حسن مشهود بود
از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن
«در عمل، او بیشتر از آنچه می فرمود... بود»
آه... ابراهیم شد! بت ها به دست او شکست
انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود
چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد
#فاطمه، شمعِ شبستان و #حسن چون عود بود
بعدِ #مادر زندگی سخت است... #مادر، زندگی ست!
سخت بود اما به هر زحمت که می شد بود، بود
دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد
سر به چاهِ خانه برد و گفت #مادر، زود بود!
عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه ای
پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود
ریخت او در تشتِ رسوایی کمی از روضه را
سال ها در انتظار جامِ زهرآلود بود
#محمد_عابدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
مناجات مهدوی
شهادت حضرت رسول صلوات الله علیه و آله
آن کس که ز بی کسی تو آگاه است
کارش همه دم ناله و اشک و آه است
ای وای، کسی چرا نپرسید از خود
یک عمر چرا یوسف ما در چاه است
دنیای بدون توست چونان دوزخ
ولله حیات ِبی تو با اکراه است
در ظلمت فتنه ها تو را کم داریم
شبهای بدون تو بدون ماه است
رفتی به مدینه باز هم آقاجان
در سینه ی تو داغ رسول الله است
با کینه ی همسران خود شد مسموم
خونین جگر از صحابی گمراه است
در بستر خود دقایق آخر او
در فکر هجوم و ناله ی جانکاه است
در وقت شهادتش به زهرایش گفت
عمرت گُل من بعد پدر کوتاه است
ای لاله ی دلشکسته تنها مرهم
بر زخم دل تو فرج خونخواه است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزلمصیبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
خواهر نبودی وقتِ تشییعش کهها بودند
هم دوستان هم دشمنانِ مرتضی بودند
روزِ عجیبی بود تابوتِ غریبی رفت
چشمت نبیند بد چه دیدم؟! بیحیا بودند
طبقِ وصیت بیصدا بردیم او را حیف ....
امّا کمانداران حسابی پرصدا بودند
آرامشِ جانِ نبی دور از حریمش شد
اهلِ مدینه شاهدِ این ماجرا بودند
ما پایِ تابوتِ حسن نزدیکِ تن بودیم
نزدیکتر از ما به پیکر تیرها بودند
از چوبهیِ تابوت رد شد تیرها بد شد
این تیرها بنیانگذارِ کربلا بودند
این تیرها در علقمه غوغا به پا کردند
دنبالِ مشکِ آب وُ چشمِ ماهِ ما بودند
هر تیر که آمد به تیرِ دیگری چسبید
اصلاً همه دنبالِ شیرِ نینوا بودند
افتاد عَلم در علقمه امّا همه دیدند
که چشمهایِ هیز دنبالِ چهها بودند
داغِ برادر قاتلِ جانِ برادر شد
خاکِ بقیع و کربلا ندبهسرا بودند
#غزل #شهادت #مدینه #امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مخمّس شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
آفتابی داغ دارد این دیار
سایهبانی نیست بر رویِ مزار
سنگفرشِ صحنِ یارِ ما غبار
روزهایش گرم و شبها تارِ تار
وای از بیمهریِ این روزگار
مینویسم از غریبیِ کریم
در حریمِ حضرتِ عبدالعظیم
زائران همواره در اینجا مقیم
پاتوقِ گریهکنان است از قدیم
صحنِ جدَّش داغِ قلبِ بیقرار
خادمان دائم به فکرِ زائران
زائران در زیرِ سقفِ آسمان
آستان آئینهکاری زَرنشان
عزّتی دارد در اینجا روضهخوان
کاملاً برعکسِ اینجا صحنِ یار
سیّدی از نسلِ آقایِ کرم
گوشهیِ تهرانِ ما دارد حرم
سینه میکوبد برایت مادرم
بیحرم ماندی چرا؟! تاجِ سرم
میکشد ما را غریبیِ نگار
غصّههایت میکشد ما را حسن
روضهخوانت پادشاهِ بیکفن
خونِ دل میریخت بیرون از دهن
این جگرپاره صدا میزد نزن
روضهها پشتِ هم وُ دنبالهدار .....
یاحسن گفتی نزن امّا زدند
پیشِ چشمت مادرِ ما را زدند
با لگد بر پهلویِ طاها زدند
طعنه بر حالِ دلِ مولا زدند
آخرش پیدا نشد آن گوشوار
تکّههایِ گوشواره بر زمین
شانههایِ تو عصایِ یاسِ دین
در همان کوچه کنایه زد لعین
اَلسّلامُ یا مُذِلَّ المؤمنین
خلوتی پیدا کن آقاجان ببار
خلوتی پیدا کن از مادر بگو
از رَدِ خونهایِ بر معجر بگو
لااقل رازت به این خواهر بگو
این دمِ آخر کمی از سر بگو
آن سری که میشود نیزهسوار
دستوپا زد تشنهای در قتلگاه
آتش آمد در حریمِ بیپناه
رویِ نیزه رأسِ شاه وُ قرصِ ماه
یادگاریِ تو جان میداد آه
مانده نعشِ دخترِ تو پایِ خار
پیکرِ بانو شریفه شد کبود
در حرم پر شد دوباره آه و دود
تازیانه خورد هنگامِ ورود
خواهرت در کوچه از آلِ یهود
ندبه شد ذکرِ لبِ چشمانتظار
#شهادت #مدینه #امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_پیامبر_صلیاللهعلیه
از زبان خانم حضرت فاطمه سلامالله
وقتی که دردهایت آرامشم بهم زد
رفتی و بی تو داغت تقدیر را رقم زد
رفتی خوشی پس از تو نامِ مرا قلم زد
در شامِ شک و شبهه تاباندهای یقین را
نوری و نور کردی تاریکیِ زمین را
اَبری و آب دادی این خشک سرزمین را
از اول قیامت تا آخرین دقایق
ماندی و ساختی با نامردمی منافق
ماندی که تا بسازی این چند مرد عاشق
کارِ علیست کارَت کارِ تو کارِ حیدر
هشتادوچار غزوه شد کارزارِ حیدر
دینِ تو زد جوانه با ذوالفقارِ حیدر
با التهاب ماندی با اضطراب رفتی
با درد پاشدی و با درد خواب رفتی
دیدم میانِ بستر بابا چه آب رفتی
ماییم و هیچکس نیست لبخندِ شهر پیداست
دیدم که در نگاهت با درد صبر پیداست
اما به پیکر تو آثار زهر پیداست
گفتم دعا بفرما حکمِ قضا بگردان
گفتم بمان و غم را از مرتضی بگردان
"هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان"
تب داشتی و میبرد این تب توانِ تن را
دیدم به روی سینه داری دو جانِ من را
خواباندهای حسین و چسباندهای حسن را
دیدم که نانجیبی حرف خلافتت گفت
آنروز قاتلِ تو هذیان به صحبتت گفت
هرچه لیاقتش بود وقت وصیتت گفت
گفتی به انتظارت هستند این جماعت
دارند خنجرِ کین در آستین جماعت
تا پشتِ در بیایند تا آخرین جماعت
با پنجههای لرزان دستت نوازشم کرد
تا با علی بمانم چشمت سفارشم کرد
تا پایِ او بسوزم با اشک خواهشم کرد
گفتی به پشت او باش من پیش روش رفتم
دشمن به پشت در بود من روبروش رفتم
آنقدر زخم خوردم تا که زِ هوش رفتم
آتش به خانه میزد آتش زبانه میزد
آن یک به بازویم زد این یک به شانه میزد
او با قلاف شمشیر این تازیانه میزد
حسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_پیامبر_صلیاللهعلیه
*هدیه به روح شهید ابوالفضل قربانی
لطفا از شهید ابوالفضل قربانی هم یاد شود*
آسمان بود و زمین تشنهی بارانش بود
قدرِ هجده نفَسش فاطمه مهمانش بود
به همه ، دستِ خداوند شرافت دادش
شصت و سه سال به این خاک امانت دادش
او شرافت به رسالت به نبوتها داد
او شرف را به تمامیِ عبادتها داد
هرکجا بود بلا سینهی او طالب بود
خیمهاش گوشهای از شعب ابی طالب بود
جز خدا غیر علی دید که همسایه نداشت
مرتضی سایهی او بود اگر سایه نداشت
آسمان فتنه زمین فتنه ولی میخوابید
چه غمی داشت بجایش که علی میخوابید
شصت و سه سال فقط برکت از او میبارید
هرکجا بود فقط رحمت از او میبارید
جای هر زخم که میخورد تبسم میکرد
رحمتش را همه جا قسمتِ مردم میکرد
چهرهاش وقتِ تبسم ملکوتِ محض است
تا که او هست علی نیز سکوت محض است
گرچه دنیا متوسل به عبایش میشد
دل او شاد فقط با نوههایش میشد
کارش این بود در آغوش حسن را گیرد
عادتش بود به یک دوش حسن را گیرد
تا به مسجد برود نور در آغوشش بود
عشق میکرد حسینش که قلمدوشش بود
پشت او با حَسنین اُنس گُلافشانی داشت
موقع بازیشان سجدهی طولانی داشت
سر او بر روی دامان علی بود فقط
مرکب بازی طفلان علی بود فقط
سالها برکت باران مدینه او بود
مرکب بازی طفلان مدینه او بود
گرچه در خانه فقط عطرِ سلامش میریخت
دست ملعونه شب زهر به کامش میریخت
ناکسی شب زده دشنامِ لَیَهجُر میگفت
او نفَس داشت که از آتش و چادر میگفت
روضهها را همه میدید ولی لب میبست
دور از فاطمه میگفت علی لب میبست
آنقدر فتنه و غم دید که از پا اُفتاد
بسترش را علی انداخت و زهرا اُفتاد
تب و لرزی به بدن داشت خدا میداند
با علی حرف کفن داشت خدا میداند
غش که میکرد علی بر جگر خود میزد
او نفَس میزد و زهرا به سرِ خود میزد
لحظهی رفتن او بود ولی غمگین بود
پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود
عاقبت بر جگرِ فاطمه آتش اُفتاد
حسن اُفتاد بر آن سینه حسینش اُفتاد
پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود
محتضر بود ولی بودنشان تسکین بود
خواست برداردشان گفت که زهرا جان نه
صبرکن صبر من و دوریِ این طفلان نه
آه امروز بر این سینه حسین است ولی...
وای از آنروز که تشنه است ولی باران نه
وای از آن روز که بر سینهی او میآید
نانجیبی که حیا دارد از آن عطشان نه
زینبت هست ولی نالهی او کاری نیست
که رهایش بکن ای شمر ولی عریان نه
میبُرَد تیغ ولی زیر گلو را هرگز
میبُرَد تیغ ولی کُند شود آسان نه
حسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein