مرثیه حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام
#شب_پنجم
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
تیرها دور سر غربت او چرخان دید
دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست
خون مظلومی او در دل هامون جاری ست
نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده
عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده
تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند
نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند
شانه اش دید که آماج بلا گردیده
چند باری ست تنش روی زمین چرخیده
رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش
تا که با دست سپر گشته به راه گلویش
آفتاب است که بر زخم تنش می تابد
هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد
متل یک رود پر احساس به دریا افتاد
دست او پیش نگاه غم مولا افتاد
حرمله باز مهیای شکاری تازه ست
روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست
ذبح شد در بغل ذبح عظیمِ الله
سخت شد لحظه ی ذبحش به اباعبدلله
#عبدلله_ابن_الحسن_علیه_السلام
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#اثر_جدید #حسن_کردی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
327.9K
#شب_پنجم_زمزمه
حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام
عمه ببین عموم توو خاک و خون افتاد
نمی تونه پاشه از زخمای زیاد
یه عده گرگ هار تنش رو می درن
اونو به هر طرف رو خاکا می کشن
از جوشنش خون جاریه
تیر سه پر چه کاریه
ببین سنان دور سرش
تو فکر نیزه داریه
۲
یه شمشیری داره سمت گلوش میاد
یه نیزه ای داره از روبروش میاد
اون چکمه پوش زشت چی میخواد از بهشت
پا می زاره روی صفحه ی سرنوشت
با پا روی تنش اومد
بدم میاد من از لگد
مثل کوچه ی فاطمه
هر کی رسید عمو رو زد
۳
به یاد کوچه و یاد بابام حسن
جلوی صورتت سپر شه دست من
دست خودم نبود ناله ی وا اما
کاشکی یادت نیاد غصه ی کوچه ها
ضلع شکسته یادته
دستای بسته یادته
یه مادری با نو گلش
در خون نشسته یادته
#اثر_جدید #استادحسن_کردی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن_علیهماالسلام
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود
با دست دیگرش طلب آب کرده بود
لب تشنه بود! حرمله او را نشانه رفت
او را سه شعبه یکتنه سیراب کرده بود!
داغ علی اصغر مولا چه تازه کرد
تیری که باز حرمله پرتاب کرده بود
یک دست بیشتر که ندارد؛ چگونه پس
دور عموش حلقه و قلاب کرده بود؟
آغوش باز و گرم عمو را خدای من!
وقت هجوم و حادثه محراب کرده بود
میسوخت مادر از غم هجران و عمه را
هجران و غصه این همه بیتاب کرده بود
روضه تمام گشته و تکرار میکنم:
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود...
#محسن_علیخانی
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
هفت پشتم به سر سفرهی آلِ حسن است
که جهان ریزهخور جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همهی عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هرکه در سینهی او نقش جمال حسن است
سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد
که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم
که گدا هرچه کند باز وبال حسن است*
صاعقه بود جمل تا به خود آمد اُفتاد
بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است
رزق ، اشک است خلوص است گذشت است ولی
هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است
لحظهی آخر خود روضهی عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد**
پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است
او غریب است غریب است غریب است غریب
گریهای هست اگر گریه به حال حسن است
* وبال :سربار
** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند.
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۹)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_الحسن_ع
وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست
باید زره بر تن کند یاری رساند
حتی زره اصلا اگر اندازهاش نیست
باید خودش را تا دل لشکر کشاند
خون پدر جوشیده در رگهای فرزند
انگار تاریخ جمل تکرار گشته است
یک قاسم دیگر به میدان آمده باز
شاید که احلی من عسل تکرار گشته است
آمد عمویش را میان لشکر «نحس»
یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟
کودک که جایش در میان معرکه نیست
اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟!
از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان
با چشمهایش دید شمشیری بلند است
صبر و توان روضه مکشوف داری؟
یعنی چه کاری میکند شمشیر با دست؟!!
افتاد عبدالله در آغوش مولا
آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد
آتش گرفت از نالهاش ارباب و ناگاه
تیری برادرزاده را از او جدا کرد...
#محسن_علیخانی
@Maddahankhomein
تقدیم به حضرت عبدالله ابن حسن(ع)
برده است بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان دست
جز از در این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست
در سجده و بر خاک افتادن زبان : سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان : دست
در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان دست
جانها به قربان مرام آن که از لطف
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر در این آستان دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان دست
یک روز در جنگ احد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده است
یک روز حیدر در دفاع از پیامبر
امروز عبدالله پای کار مانده است
تا گفت پیر کل عالم ینصرونی
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست
راه گلو را داشت طی میکرد خنجر
سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست
مانند ابراهیم شد در آزمونش
چون سربلند آمد برون از امتحان دست
آمد به مهمانی آغوش عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست
هر قدر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان دست
#عباس_جواهری_رفیع
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
روضه سنگین شده و آه حسن بدحال است
فاطمه آمده با گریه بگو : وایحسین
عمهاش گفت نرو طفل ولی مینالید :
جان من رفته ببین جانب او وایحسین
ازدحام است شلوغ است شیوخ آمدهاند
عمهجان نیست... چهشد... گم شده... کو... وایحسین
رفت میدید که جمعاند خودش را انداخت
تا نگیرند از آن چشمه وضو وایحسین
بعدِ دستش بدنش را سپرش ساخته بود
زود اُفتاد بر آن سینه به رو وایحسین
هرکه میخواست عمو را بزند او را زد
سنگ انداخت تَرک روی سبو وایحسین
ابتدا روی تنش چند جراحت وا شد
بعد هم شد به نوک نیزه رُفو وایحسین
نیزهای خورد به پشت پسر و رد شد از آن
زده بیرون ولی از پشت عمو وایحسین
تا جدایش بکنند و به عمویش برسند
خم شده شمر زده چنگ به مو وایحسین
عاقبت دید جدا کردنشان ممکن نیست
حرمله آمد و زد بر دو گلو وایحسین
آخرین جملهی ارباب به گوشش این بود
مادرم آمده اینقدر مگو وایحسین
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۹)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
ای عمو پاشو که نور چشم زهرا آمده
آخرین سرباز اردویت به اینجا آمده
آمده با سیل اشکش بوسه بارانت کند
آمده از چشمهای هرزه پنهانت کند
آمده تا مثل قاسم یاورت باشد حسین
از برادر یادگاری دیگرت باشد حسین
داغ پشت داغ آمد، عمه زینب پیر شد
تو که افتادی زمین یکباره دشمن شیر شد
تو که افتادی ز صدر زین حرم را غم گرفت
سینه ی طفلان غربت دیده را ماتم گرفت
با تو می خواهم عمو جان لحظه پرواز را
دست بردار و دعا کن آخرین سرباز را
چشم واکن نوگل باغ برادر را ببین
شیر سرباز حسن، فرزند حیدر را ببین
آمده تا پای جان خود تو را یاری کند
از تن صد چاک گلگونت پرستاری کند
آمده تا یوسف زهرا بماند در زمین
آمده دست خدا ماند درون آستین
آمده بین هزاران گرگ، کنعانی کند
موج پشت موج در این عرصه طوفانی کند
آمده بازد در این بیعت قمار دست را
تا بیابد بین هر چه نیست، آنچه هست را
آمده تا در منایت جان و سر قربان کند
آنچه فرمائید عبدالله کوچک آن کند
آمده پیدا کند با تو تمام خویش را
آمده یاری کند آقا! امام خویش را
نقد جان بر کف نهاده تا تورا آرد به دست
آمده تا یاورت باشد عمو! حتی به دست
ای عمو جان لحظه ای دریاب عبدالله را
پاک کن از چهره اش گرد ملال و آه را
گر چه چون اصغر گلویش بوسه گاه تیر شد
عشقبازی در وجود نازکش تفسیر شد
#محمد_رضا_کاکایی
@Maddahankhomein
نذر نگاه عبدالله بن حسن علیه السلام
پیچیده عطر دلبرم ،باید که قربانش شوم
عشق وصالش در سرم، باید که قربانش شوم
شمع است او در چشم من ، نورش رسد بر چشم من
پروانه ای شعله ورم ،باید که قربانش شوم
سرشار عشق وغیرتم،محو جمال و صورتم
او احمد و من حیدرم ،باید که قربانش شوم
می بینم او را مست می، می بوسد او را تیر و نی
با جرعه ای از ساغرم ،باید که قربانش شوم
"او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان "
هرگز نباشد باورم ،باید که قربانش شوم
عمه نگیر این حال را ،آزاد کن این بال را
اینبار جوری دیگرم ،باید که قربانش شوم
امروز جوری دیگرم، با یاد زهرا مادرم
انگار در پشت درم ، باید که قربانش شوم
عمه منم ابن الحسن ، یاری ندارد غیر من
حالا که تنها یاورم ،باید که قربانش شوم
آورده او نام مرا ، در کنیه اش بعد از" ابا"
یعنی که مثل اکبرم، باید که قربانش شوم
آذین دامانش شوم ، حُسنی به پایانش شوم
آخر من از کی کمترم، باید که قربانش شوم
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
نوحه واحدوسنگین عبدالله(شاهمندی).mp3
2.37M
#نوحه_واحد_سنگین
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_ع
من یادگار حسنم بَرا عمو دلواپسم
عمه منو رها بکن به قتلگاه دیر نرسم
حالا که قاسم داداشم پر کشیده عمه جونم
دیگه نمیخوام بعد اون تو دنیا زنده بمونم
عمه یا زینب ، رَجَز من یا حَسَنه
بعد قاسم و ، بعد علی نوبت منه
ای عمو حسین جان (۴)
فدای غربتت عمو باید تو رُو یاری کنم
جونمو من فدا کنم من آبرو داری کنم
عموی خوب من حسین خودم بلا گردونتم
تو کربلا فدات میشم از کوچیکی قربونتم
ای عمو حسین ، ببین که من یار توام
رُخصتم بده ، ببین هوادار توام
ای عمو حسین جان
ای عمو جونم یا حسین تو لحظه های آخرت
تو آغوش تو جون میدم مثل علیِ اصغرت
شکرِ خدا تو کربلا حاجت من شده روا
با تیر حرمله عمو تو آغوشت شدم فدا
شبیهِ عمو ، دستم شده جدا ز تن
کاشکی عموجون ، بشم مثِ تو بی کفن
ای عمو حسین جان
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@Maddahankhomein
#غزل #شب_پنجم
#امام_حسن_علیهالسلام
به دربار تو حاتم نیز از خیل خدم باشد؛
کنار سفرهات هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
به عشق تو قمر دور زمین میگردد و باید
قد ماه از ادب پیش بلندای تو خم باشد
چه کس مثل تو میبخشد سه دفعه زندگیش را!؟
چه کس مثل تو نام خانهاش دارالکرم باشد!؟
ندیدم جز تو شاهی را که حتی با جذامی ها
شود هم سفره و آن لقمه پیشش محترم باشد!
ندیدم جز تو شاهی را که رعیت را به یک لبخند
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد...
ندیدم جز تو شاهی را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد!
برای افتخار مردم ایران همین کافیست
همین که کار صحنت دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقت از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو های خود را نذر صحنت کرده تا شاید
کمی از گنبدت هم یادگار مادرم باشد
#میثم_کاوسی
@Maddahankhomein