زبان حال #حضرت_زینب
ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزهها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزهها
خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزهها
آمدی با سر به دیدارم که برگردد، حسین،
دیدهی مردم ز محملها به سوی نیزهها
من فدای حنجر خشکت که نوشیدهست آب
گه زجام دشنهها، گاه از سبوی نیزهها
از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد
کاش این دختر نگردد روبروی نیزهها
ای مؤید! تا بیابم آن سر ببریده را
میروم با پای دل در جستجوی نیزه ها
مرحوم #استاد_سید_رضا_موید
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای سرت سایه فکنده به سرم
همدمم، همسخنم، همسفرم
سایه انداخته بـر محمل من
هالـۀ دور سـر تـو دل من
حافظ محمل زینب شدهای
ساربـانِ دل زینـب شدهای
صوت قرآن تو بیتابم کرد
لب خشکیـدهی تـو آبم کرد
غم تو میشکند پشت مرا
زخم پیشانی تو کشت مرا
خاک و خون و رخ نورانی تو؟
کی زده سنگ به پیشانی تو؟
مردم کوفه عجب بیدردند
همـه انگشتنمایت کردند
حمله بر قدر و جلالت کردند
نیمـهی مـاه، هـلالت کـردند
مـن که از داغ تـو مالامالم
زائر جسم تو در گودالم
بـدن بـیکفنت را دیدم
تن بـیپیرهنت را دیدم
از تن پاک تو جز اسم نبود
جای یک بوسه بر آن جسم نبود
حال بگذار که رویت بوسم
بـر سـر نیزه گلویت بوسم
دست من بسته به بند است حسین
چـه کنم؟ نیزه بلند است حسین
یـا بیـا بـوسه بـه رویت بزنم
یا سر خویش به محمل شکنم
دختر فاطمه از تـوست خجل
تـو سرِ نیزه و مـن در محمل؟
کـاش ای دوش نبی سنگر تو
سـر مـن بـود به جای سر تو
ای چـراغ دل مـن! دور مشو
دیگر از محمل من دور مشو
همه جا دور سرت میگردم
سنگ آید، سپرت مـیگردم
دیدم از دور دعـایم کـردی
از سر نیزه صـدایم کـردی
دوش من هم به نماز شب خود
به دعای تو گشودم لـب خود
سوز ما در جگر «میثم» ماست
نظم او قصهی درد و غم مـاست
✍ #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #اصحاب_الحسین علیهمالسلام
🔹 #حضرت_حبیب علیه السلام
🔹 #کودک_با_معرفت...
علامه #مجلسی این روایت رو، نقل کرده در (بحارالانوار)،
روزی خاتمِ پیغمبران
همرهِ اصحاب ، در راهی روان
دید در ره ، کودکِ دُردانه ای
کاو بُوَد با سنّ کم ، فرزانه ای
در میانِ ره ، رسولِ حق پرست
با لبِ خندان گشودی هر دو دست
خواند کودک را رسولِ مهر کیش
از کرم بگرفت در آغوشِ خویش
او که باشد رحمهٌ للعالمین
مهربانی کرد با آن نازنین
گاه دستِ رحمتش بر سر کشید
گاه از رخسارِ وی ، گلبوسه چید
عاقبت ، اصحاب بگشودند لب
کای وجودت مایه ی فخرِ عرب
کودکی که در بغل دارید ، کیست ؟
این همه احسان به او از بهر چیست؟
گفت در پاسخ ، رسول کردگار
هستم او را از دل و جان ، دوستدار
شد مُحبّ او رسول عالمین
چونکه در قلبش بُوَد حبّ حسین
در کلاسِ حبّ فرزند بتول
این پسر در آزمون گشته قبول
روزی آن ریحانه ی خیر البشر
از رهی کاو بود ، افتادش گذر
دیدم از جای قدم های حسین
از همان خاکِ کف پای حسین
از زمین برداشت ، بر صورت گذاشت
توتیا بر دیده ز آن تربت گذاشت
فاش گویم ، کز سوی ربّ جلیل
این خبر آورد بر من جبر ئیل
این پسر در ماجرای کربلا
می خرد بر جانِ پاکش هر بلا
او ز انصارِ حسینِ من بُوَد
دشمنِ سبط مرا ، دشمن بُوَد ۱
جای دارد بعدِ نقلِ داستان
این سخن گویم به خیل دوستان
الله الله ! هر که باشد با حسین
می تپد قلبش به ذکر یا حسین
هر که یارِ زاده ی زهرا شود
بنده ی فرمانِ آن مولا شود
می شود محبوبِ محبوبِ خدا
شامل الطافِ خاص مصطفی
الغرض ، آن کودک نیکو سرشت
کز وجودِ او صفا گیرد بهشت
گشت از اصحاب و انصار حسین
شد به دشت کربلا ، یار حسین
از قرائن آنچه ظاهر بوده است
او (( حبیب بن مظاهر )) بوده است ۲
...
۱ ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج ۴۴ ؛ ص ۲۴۲ ؛ ح ۳۶ ـ علامه بحرانی ؛ عوالم العلوم ؛ ص۱۳۳ ـ طریحی ؛ المنتخب ؛ ص ۲۰۲ ـ شیخ جعفر شوشتری ؛ خصائص الحسینیه ؛ ص ۵۳ .
۲ ـ ذبیح الله محلاتی در فرسان الهیجاء این داستان را در شرح حال حبیب بن مظاهر آورده و برغانی در مخزن البکاء آن کودک را حبیب بن مظاهر دانسته است.
https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5852975190954220547.mp3
4.06M
هدیه به امام حسین و حضرت زینب حضرت زهرا امیر المومنین صلوات.
زمینه و شور روضه
مقابلم. میری از توهوش
مقابلم میری تو از حال
بی رمق افتادی تو گودال
حسین. حسین. جان 2
پیشه نکاهه خیسه خواهر
مسیرت و بستن برادر
رو سره تو ریخته یه لشگر
حسین. حسین جان
ای زینت دوش محمد
شمر طرف قتلگاه اومد
با چکمه رو سینت قدم زد
حسین حسین جان
چکمه چقدر خرده به پهلووت
نیزه و تیر خرده به بازوت
عصا زدن به سر و ابروت
حسین حسین جان
سیر نمیشن از زدنه تو
به هم میریزن بدنه تو
زیر پا افتاده تنه تو
حسین. حسین جان
والشمر جالس و خدایا
نشست رو سینه ی تو با پا
برید سر ه تو پیشه زهرا
حسین. حسین. جان
با طعن و ناسزا. بریدش
پیشه من بی حیا بریذش
سره تو از قفا بریدش
حسین. حسین. جان
بعد تو دلخوشی تمام شد
بعد تو نوبت خیام شد
موقع رفتنه به شام شد
حسین. حسین جان.
رضا نصابی
چون تو ستمکار مگر می شود؟
سرکش و غدار مگر می شود؟
غاصب لبخند فلسطینیان
دزد...طلبکار مگر می شود؟
بر سر غزه چه نیاورده ای
این همه آزار مگر می شود ؟
دست تو آلوده به خون رفح
آدم و خونخوار مگر می شود؟
زخم زدی زحم زدی زخم ها
بدتر از این بار مگر می شود؟
جان نَکن ای باطل بی چشم و رو
حق بشود خوار مگر می شود؟
چشم فلسطین به حسین علیست
بهتر از او یار مگر می شود ؟
غزه اگر ابر ببارد بگو ..
مثل علمدار مگر می شود؟
#معصومه_توکلی
@Maddahankhomein
#راه_شام #دیر_راهب
خوبست که ای شاه پریشان تو باشم
دلسوخته ی آتش هجران تو باشم
از محنت تو کون و مکان در تب تاب است
اذنم بده تا عاشق نالان تو باشم
این دیر به یمن تو شده قبله ی افلاک
ای کاش بمانی و نگهبان تو باشم
هرچند که اهنگ سفر کرده ای اما
فرصت بده تا زائر گریان تو باشم
به به چه صفایی، چه شکوه و چه جلالی
تا حشر خوشم واله و حیران تو باشم
مهمان منی گر چه، تویی صاحب خانه
فخر است که در سفره احسان تو باشم
تقدیر عجب بال و پری بر دل من داد
تا شیفته ی نغمه قران تو باشم
هرچند که در کرب بلای تو نبودم
آماده ام ای شاه که قربان تو باشم
ای سالک حق بر من مسکین کرمی کن
تا راهرو نهضت و پیمان تو باشم
کافیست مرا بوسه ای از صورت زخمی
تا تشنه جام لب عطشان تو باشم
از عطر خوش روی تو مدهوش ام و سرمست
هر شام وسحر دست به دامان تو باشم
#محمد_هوشمند
#مدهوش
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
اشعارکردی-
(چوب خیزران)
قافله سالاره گی له خوین نشانم، هاله کو
بوشه سالاره سپاهه آسمانم ، هاله کو
رشته ی دلبستگیم له تنه، سربی جیا
با صفا چو حالت آو ه روانم، هاله کو
سینه ی مواج اقیانوس م چیه، له دس
برق آسا همچو صدتیر کمانم ، هاله کو
یه سره، پر خوین له ،بینه طشت زر له کوفه بی
تشنه لب له ژیره چوب خیزرانم، هاله کو
چو حسین بن علی له شاهراه بندگی
وه لب تشنه بدون سایبانم هاله کو
جوره سالار شهیدان له نبرد ه خصم دون
او علی ی اصغره شیرین زوانم، هاله کو
روژه عاشورا پی فرمان سلطان ازل
کشته یاره. خنجر و تیر و سنانم هاله کو
گر ژن و آیلیله زاره، کردیه یارب وداع
بوش علی ی اکبر له خوین تپانم هاله کو
داغ غربت وه دل اهل حرم نایه ارا
یارب، او مانگ شویله بی نشانم هاله کو
طعنه گانه ظالم غدار ه زارم کردیه
له ره کرببلا نامه رسانم هاله کو
طفل زیبا چو علی اصغر، له دسم چی خدا
بهر قربانی، علیه بی نشانم هاله کو
گردن خوی ژیر تیغ اشقیا بردی ارا
اومقام و منصب و نام و کیانم هاله کو
وای بردی حرمله دردانه .له دس رباب
کوشتیه.ای بی حیا تنیانیشانم هاله کو
چو کبوتر له فضا باید له سمته پر بیم
طفلکی م.اصغر شیرین زوانم هاله کو
چی ودس م حسین واصغر وعباس برام
صد نشان و نام و نان و آشیانم هاله کو
دام دنیای دنی باید له یک پاشیده بو
قافله سالاره گی تنیامکانم هاله کو
گر وصال حضرت حق له خدا کردی طلب
بوشه ماه هاشمی له آسمانم هاله کو
ننگ ذلت تو نباید هیچ له گردن بنی
م اسیر کوفیانم .آو و نانم هاله کو
"آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)"
@Maddahankhomein
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐
#امام_سجاد_در_عزای_پدر
از بس کـه در عــزای پــدر، گـریه میکند
خــونها به جــای اشک بصـر گـریه میکند
بـانگ تــلاوتی که به گـوشش رسیده است
بـــر نـیـــزه ، از لبـــان پـــدر ، گـریه میکند
از ظهـر خـون و شام غریبـان اهلبیت (ع)
هر شب نشـسته تا به سحـــر گـریه میکند
چـون کشــتی ســـپاه حسیـنی بــه نیـــنوا
در خون شدهست زیـر و زبـر گـریه میکند
دیده به چشم خویش چو در آسمـان عشق
بــر نیـــزه هــا طـــلوع قمـــر گـریه میکند
دیــده گـــلوی اصغــــر در خــون تپــیده را
پــرپــر شــده ز تیـــر سهســر گـریه میکند
بر روی نیـزههـای سـتم ، دیـده است چـون
هفتــاد و دو جــداشـده سـر ، گـریه میکند
از مــرگ جانگــداز عــزیـزان مصطفی(ص)
با اشـک و آه و خــون جگـــر گـریه میکند
بیـــند چـو آل عصمــت حق را به حال زار
در راه شــامِ غـــم بــه سفـــر گـریه میکند
یـــاد لبـــان تـشــنـه ی بــابــا ، بــه روی آب
چون میکنـد به دیــده نظـــر گـریه میکند
آه و فغـــان تشــنهلبـــان را شـنــید و دیــد
نـــزد ســـتـم نـکـــرد ، اثــــر ، گـریه میکند
هر چنــد گــریــهخیـــز بـوَد شـرح کــربـــلا
امـــا بــــرای خـلـــــق بشـــر ، گـریه میکند
چون کـربلا حیــات مسلمانی است و دیــن
بـــر مُســلمِ بـــدون خـبـــــر ، گـریه میکند
این اسـت شـرح راز امـامــت ، کـه بـا دلـی
خـالی ز بغـض و کیـنه و شـر گـریه میکند
در کـــربـــلا، کـه هسـت نمـــاد مقـــاومــت
بــر پیـــروان خســته کمـــر ، گـریه میکند
بـر آن جمــاعتی کــه : بــه بـــازار عـاشـقی
پیــوســته مـیکنـــند ضـــرر گـریه میکند
چون عــدهای شدند ز غفـلت، غـــلام ظـلم
بــر شـیعـیــان تــشــنـهی زر ، گـریه میکند
(ساقی) همین بساست در احـوال آن امام
در مــرگِ شـاهِ نیــزه به سـر ، گـریه میکند
شد عاقبـت شهیــد به حکـم "ولیـــد" پست
گردون دوباره از غمی عظمـا به غم نشست.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/Maddahankhomein