eitaa logo
🎤 مجمع الذاکرین خمین
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
355 ویدیو
220 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
کنار طشت طلاست، فاطمه مهمان من چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من با چه دلی می‌زنی برلب من خیزران کز همه دل می‌برد، نغمه‌ی قرآن من گر چه تحمل کنم، ضربه‌ی چوب تو را تابِ مرا می‌برد، گریه‌ی طفلان من تا که نگاه افکنم، بر رخ اطفال خود دور زند دم به دم، دیده‌ی گریان من تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف زینب من می‌شود، دست به دامان من ناله‌ی من بر ملاست، مقتل من کربلاست شام بلا آمده، شام غریبان من با چه گنه می‌کنی، لعل لبم را کبود؟ بر سر و صورت بس است، زخم فراوان من سرم به شام بلا، زینت طشت طلا زیر سم اسب‌ها، پیکر عریان من طشت ز سوز درون، سوخت و فریاد زد چوب تو هم گریه کرد، بر لب عطشان من سوز دل اهلِ دل، در نَفَس «میثم» است در شرر شعر اوست، ناله و افغان من ✍استاد https://eitaa.com/Maddahankhomein
مدح هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمانِ عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو، به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصاره‌ی جانت گذشته‌ای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست آیینه‌ی شکسته‌ی صحرای کربلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانه‌ی صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبه‌های فصیح تو گفته‌اند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوش‌تر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم‌الله الرحمن الرحیم دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطرۀ بد داریم شود این حادثه تکرار خدا رحم کند یک زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا ز تنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدا رحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم‌الله الرحمن الرحیم ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید ناموسِ اهلبیت و تماشا! اِبا کنید این ازدحامِ زشتِ اَراذل برای چیست بر آل پاک فاطمه کمتر جفا کنید ما را اسیرِ خارجی و بَرده خوانده اید شرم از امامِ قافلۀ مصطفا کنید عمامۀ امام زمان زیر شعله سوخت رحمی بحال سید مظلوم ما کنید بارانِ سنگها سرِ ما را نشان گرفت یک بار هم نشد که هدف را خطا کنید جای سرِ بریده مگر زیر دست و پاست بهتر که جایشان به سرِ نیزه ها کنید دَف میزنید و هدیه به رقاصه ها دهید خون تا به چند بر جگر هَل اَتا کنید دورِ کجاوه ها سرِ بابا چه میکند این داغدیدگان حرم را رها کنید با آستین حجابِ حرم حفظ شد،چرا با اهلبیت فاطمه اینگونه تا کنید یک صبح تا غروب، اهانت بما بس است دیگر برای قافله یک راه وا کنید ذکر علی اگر که گناه کبیره است پس لااقل حقوق پیمبر ادا کنید از کوچۀ یهود و نصارا حذر دهید تا چند ناروا به دلِ ما روا کنید جشن و سرور و خنده و تحقیر و ناسزا قدری حیا ز قاری قرآن ما کنید ما را محلِ برده فروشان روا نبود یک ذره یادِ روز عذاب خدا کنید https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم‌الله الرحمن الرحیم شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید خارجی نه! زاده‌ی پیغمبرم باور کنید کف‌زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید باچه جرمی عمه‌ام راپیش چشمم میزنید؟ نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید گشته جای شیر جاری اشک ازچشم رباب جای خنده، گریه با آن مهربان‌مادر کنید میهمانم، زاده‌ی پیغمبرم، آیا رواست جای عطر گل،نثارم خاک وخاکستر کنید؟ این سر ریحانه‌ی زهراست بر بالای نی ازچه رو باخنده استقبال از این سر کنید کوچه‌کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست تا نثار فرق مجروح علی‌اکبر کنید زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز شادمانی پای اشک عمه‌ام کمتر کنید فاطمه با ماست ای نامردمردم!کِی رواست رقص پای گریه‌ی صدیقه‌ی اطهر کنید؟ شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید https://eitaa.com/Maddahankhomein
فتنه و بیداد و بلا بود شام سخت تر از کرب و بلا بود شام شام بلا تیره تر از شام بود عصمت حق در ملأ عام بود ساز و نی و نغمه و آهنگ بود دسته گل سنگدلان سنگ بود خلق به دور اسرا صف زدند کوچه به کوچه همگی کف زدند فاطمه های حرم فاطمه زخم زبان مرهم زخم همه هرکه به آن خسته دلان رو نهاد زخم زبانی زد و دشنام داد خنده به رأس شهدا می زدند سنگ به ناموس خدا می زدند قافله تا وارد دروازه شد داغ جگر سوختگان تازه شد پای سر رهبر آزادگان عید گرفتند زنازادگان آل ابوسفیان در هلهله آل رسول الله در سلسله وای ندانم که چه تقدیر بود دست خدا در غل و زنجیر بود ماه سر نیزه پدیدار بود یا سر عباس علمدار بود چهره چو خورشید بر افروخته از عطشِ تشنه لبان سوخته دوخته چشم از سر نی بر حسین محو شده، غرق شده در حسین دیده ی اطفال به سیمای او چشم سکینه شده سقای او مانده سر نیزه به حال سجود مهر جبینش شده محو از عمود دیده ی اکبر سر نی نیم باز مانده به لب هاش اذان نماز هرکه به خورشید رخش چشم بست گفت که این سر، سر پیغمبر است رأس امام شهدا نوک نی کرده چهل مرحله معراج، طی زلفِ غباریش پر از بوی مُشک لعل لبش خشک تر از چوب خشک ماه خجل از رخ نورانیش سنگ زده بوسه به پیشانیش هیچ شنیدید که از گَرد راه پرده کشد باد به رخسار ماه هیچ شنیدید که در موج خون صورت خورشید شود لاله گون رخ زگل زخم، بهاران شده وجه خدا ستاره باران شده اشک همه سیل شد از سرگذشت خون، دل میثم شد از این سرگذشت   استاد غلامرضا سازگار https://eitaa.com/Maddahankhomein
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 بسوز ای دل که اینجا شهر شام است بسوز ای دل که زینب بی پناه است بسوز ای دل که مردی با تن زار به دست بسته اش ،ناقه سوار است بسوز ای دل که سرها را شکستند به زیر مقنعه خون ها روان است بسوز ای دل که خاکستر بپاشند به زلف دختری آتش سوار است بسوز ای دل رقیه درد دارد ز ضرب تازیانه نیمه جان است بسوز ای دل سکینه بی قرار است دلش تنگِ پدر ، آشفته حال است بسوز ای دل که مادر شیر دارد پیِ راءسِ علی اصغر دوان است بسوز ای دل که لیلا گشته مجنون به دنبالِ علی ، شیون زنان است بسوز ای دل به پیشِ چشمِ عباس میان بردگان ، زینب روان است بسوز ای دل که زهرا با دلِ زار همی بر سر زند، کین خیزران است!! بسوز ای دل رقیه در خرابه به دیدار پدر چشم انتظار است ✍ مریم نخجوانی https://eitaa.com/Maddahankhomein
پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار ناسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گرياندند https://eitaa.com/Maddahankhomein
خون می‌چكد به دوشم از چشمهای نیزه من هم عزا گرفتم با های های نیزه یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم تنها تو را شناسم ای روشنای نیزه با خارها دویدم با تازیانه رفتم آخر به تو رسیدم از ردِ پای نیزه دیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو ای وای وای دشمن ای وای وای نیزه دشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم را یكسو به دستِ زینب یكسو به پایِ نیزه هم پاره پاره معجر،هم رشته رشته گیسو از بس كه سنگ خوردم از لابلایِ نیزه دیگر خبر ندارم از گریه‌های اصغر گویا که رفته در خواب با لای لایِ نیزه شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
(ع) سالها زوّاریت را آرزو کردم حسین(ع) هرکجا رفتم تو رامن جستجو کردم حسین تا خراسان تا به قم تا حضرتِ عبدالعظیم پای هر مرقد تو راچون لاله بو کردم حسین سالها هر زائری می آمد از کربُ بلات تا که بوی تو بگیرم سوی او کردم حسین هرکجانام تو بود آنجابهشتم بود وهست من بهشتت را دو عالم آرزو کردم حسین همچنان در کربلا جاریست خون سرخِ تو مقتلت را من ز اشکم شستشو کردم حسین جسمِ خونینِ تو را دیدم میانِ قتلگه لعنتِ بسیار بر جانِ عدو کردم حسین وارد صحن تو گشتم در شبستانِ ولا ای همه آمالِ من،من بر تو رو کردم حسین آنقدر شوقِ هوای صحن تو دارم به سر با تو در تنهاییِ خود گفتگو کردم حسین سالها با یا حسین از شورِ عشقت دم زدم تا سرِ خوانِ تو کسبِ آبرو کردم حسین قرهً العین نبی ای روح و جانِ فاطمه من دگر باروَضه ات عمریست خو کردم حسین شاهِ بطحا از کرم این رو سیه را کن قبول این زبان را وقف تو درگفتگو کردم حسین جان اصغر روزیم کن تربت شش گوشه ات درفراق تو،ز خونِ دل وضو کردم حسین شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
🔹با کاروان نیزه🔹 می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت‌منزلی که سفرها در او گم است از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شه‌سوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها :: جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جان‌گدازتر صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست قرآن کسی شنیده از این دل‌نوازتر؟ قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاک‌بازتر با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید :: فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه‌کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زآن‌گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازۀ خود گریه می‌کنی تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات از طفل آب، خجلت بسیار می‌کشم آن یوسفم که ناز خریدار می‌کشم :: بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می‌زدند پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می‌زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بی‌شیر می‌زدند ماندند در بطالت اعمال حجشان مُحرم نگشته تیغ به تقصیر می‌زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می‌زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‌زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می‌زدند از حلق‌های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید... :: ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک‌های تشنه وضو می‌کند، فرات توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می‌دهد نجات! بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی‌تو چشم بسته و ماتیم و در ممات عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا... :: خون می‌رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده‌ست ماه، به گرد سر شما آن زخم‌های شعله‌فشان، هفت اخترند یا زخم‌های نعش علی‌اکبر شما؟ آن کهکشان شعله‌ور راه شیری است یا روشنانِ خون علی‌اصغر شما؟ دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می‌زدید زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می‌کنی بر نیزه، شرح سورۀ احزاب می‌کنی... :: قربان آن نی‌ای که دمندش سحر، مدام قربان آن می‌ای که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست: ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام با کاروان نیزه به دنبال، می‌رویم در منزل نخست تو از حال می‌رویم 📝 https://eitaa.com/Maddahankhomein
مصیبت شام برادر بی کفنم همسفر نیزه نشین از بالای نیزه منو میون دشمنا ببین داغ دلم شد طعنه های سلسله داغ دلم شد خنده های حرمله داغ دلم زنی میون هلهله روی مخدرات نیلی شده تسلای دلها سیلی شده          واویلا واویلا ازشهر شام         طعنه و دشنامه جای سلام از غم ما آسمونه شام بلا تیره شده نگاه این حرومیا به زینبت خیره شده اداشده دینی که دارن به امام ادا شده بازخمای بی التیام ادا شده باسنگ و آتیش از روبام برادر کبوده روی همه به زیر لب میگن یافاطمه          واویلا واویلا ازشهرشام        طعنه و دشنامه جای سلام رو نیزه از زخم سرت باسنگ دلداری میشه خون تازه از کنار لبای تو جاری میشه توو شهرشام سهم ماها شد اضطراب توو شهرشام اندوه و درد بی حساب توو شهرشام زینب کجا بزم شراب زینبت کجا و شام بلا قاری قرآن و طشت طلا            واویلا واویلا از شهر شام          طعنه و دشنامه جای سلام ابوذر رئیس میرزایی
4_5881838419155356189.mp3
2.82M
به این سبک اجرا میشود
بسم‌الله‌الرحمن الرحیم بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما شنیده‌ام که به سَر سَرزَدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات میزد به آنکه بُرد دلِ راهبانِ ترسا را به پیر‌مردِ غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت؟ چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را؟ به رویِ نیزه سَرَت بود و خیمه‌ها میسوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت حسن لطفی @Maddahankhomein
حضرت زینب سلام الله علیها کسی چون روز من دیگر نبیند بلای شام غم پرور نبیند خبر داری یهودیها چه کردند ؟ (مسلمان نشنود ، کافر نبیند ) سرت در طشت، پا به پای من سوخت چو گیسویت، به این یلدای من سوخت به قربان لبت، این رسم عشق است تو خوردی خیزران، لبهای من سوخت ورود به شهر شام یک سلسله گریه بود و یک قافله آه دلها همه پاره پاره از تیر نگاه میگفت مدام روی نیزه سر شاه لا حول و لا قوت الا بالله ميثم مومنی نژاد @Maddahankhomein
62.7K
السلام علیک یا ابا عبدالله ورود به شام نوحه سنتی ای سایبان من سرت حسین جان برس به داد خواهرت حسین جان گشته ام نیمه جان وای از این شامیان مظلوم حسینم از کوفه بدتر کوچه های شام است خاکستر و آتش به روی بام است بین چه کرده با ما یهود و نصارا مظلوم حسینم ذریه ی زهرا شده گرفتار آل علی کجا و کوچه بازار از روی نی ببین خواهرت دلغمین مظلوم حسینم میثم مومنی نژاد @Maddahankhomein
210K
زبانحال زینب کبری سلام الله علیها زمینه شور مصائب شهر شام ای وای غریبم من ای دنیا به سر بکوب ای وای ای وای ای وای ما رو از صبح تا غروب ای وای میزدن با سنگ و چوب ای وای نموند جای سالم بر این پیکر ما شکسته سر ما شکسته پر ما ای وای غریبم من سرگردون و بی پناه ای وای روز مون شده سیاه ای وای این شامه یا قتلگاه ای وای تا حالا نبودم چنین زار و تنها کسی نیست کنه رحم به اولاد زهرا ای وای غریبم من درد از بی کسی ماست ای وای این شامی چه بی حیاست ای وای علمدار ما کجاست ای وای علمدار ببین حرمتم رو شکستند مثه مادرم راه من هم رو بستند ای وای غریبم من از درد و غصه پرم ای وای آتیش ریخت رو چادرم ای وای تازیانه میخورم ای وای منی که قدو قامتم رو ندیدن حالا دور من شامیا صف کشیدن ای وای غریبم من میثم مومنی نژاد @Maddahankhomein
🩸«بَعلَبک» و مصائب وارده از این شهر بر اسرای آل الله... | شهادت سیّده «خوله»، دختر سیدالشهداء علیه‌السلام در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که کاروان اسرا در نزدیکی دمشق به شهر بعلبك رسيدند،قاسم بن ربيع كه والى آن جا بود گفت تا شهر را آزین بستند و با چند هزار دف و نى و چنگ و طبل سر امام حسين عليه‌السّلام به شهر بردند. 📋 فأمر بالجواري و بأيديهم الدّفوف و نشرت الأعلام، و ضربت البوقات و أخذوا بالفرح و السّرور و مزيّنين و ملطّخين في رؤوسهم بالزّعفران، ▪️کنیزکان و غلامان ، دف ها را به دست گرفتند و پرچم ها بلند کرده و شروع به نواختن در بوق ها کردند. شادی و سرور از خود نشان می دادند و بر روی سرشان زعفران می مالیدند 📋 و استقبلوا القوم ستّة أميال، و سقوهم الماء، و الفقاع، و السّويق، و السّكّر، و هم يرقصون و يغنون و يصفقون ▪️هنوز دو فرسخ مانده بود به بعلبک، آنان به استقبال کاروان اسرا رفتند. آب و آب جو و شراب و شربت می‌خوردند و می رقصدیدند و دست می‌زدند. 🥀 حضرت ام كلثوم سلام‌الله‌علیها وقتی که این صحنه را مشاهده نمودند، پرسیدند: نام این شهر چیست: گفتند :بعلبک. حضرت فرمودند: 📋 أَبَادَ اللَّهُ کَثْرَتَکُمْ وَ سَلَّطَ عَلَیْکُمْ مَنْ یَقْتُلُکُمْ ▪️«خدا كثرت شما را براندازد و بر شما مسلط گرداند كسى را كه شما را به قتل برساند.» 📋 فعند ذلك بكى عليّ بن الحسين علیهماالسلام و هو يقول: ▪️ در این هنگام، حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیهما السّلام گریان شد و این اشعار را خواند: 📋 وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ / مِنَ الْکِرَامِ وَ مَا تُهْدَی مَصَائِبُهُ ▪️عجایب و غرایب روزگار فانی نخواهند شد، و دست از مردمان بزرگوار بر نخواهند داشت و به پایان نخواهند رسید 📋 فَلَیْتَ شَعْرِی إِلَی کَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا / فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ ▪️ای کاش می‌دانستم که مصائب روزگار، ما را تا چه موقع جذب خواهد کرد، و تو می‌بینی که ما آن مصائب را جذب نمی کنیم 📋 یُسْرَی بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ//وَ سَابِقُ الْعِیسِ یَحْمِی عَنْهُ غَارِبُهُ ▪️ما را بر فراز شتران بی جهاز می‌گردانند و راننده شتران، از شتری که غایب می‌شود بی خبر است 📋 کَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَی الرُّومِ بَیْنَهُمْ / کَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ کَاذِبُهُ ▪️گویا ما از اسیران روم هستیم که در میان ایشان می‌باشیم؛ گویا آن توصیه‌هایی که احمد مختار صلّی اللَّه علیه و آله درباره ما کرده، دروغ باشد 📋 کَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَیْحَکُمْ / فَکُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُهُ ▪️وای بر شما که به رسول خدا کافر شدید! شما نظیر کسی هستید که گمراه شده باشد. 🔖 برخی از مقاتل نوشته اند: 🥀 در همین جا یک دختر از امام حسین علیه‌السلام ، به نام "خوله" از شدت غم غصه به شهادت رسیدند. 🥀 امام سجاد علیه‌السلام آن بانوی مظلومه را در همین سرزمین به خاک سپردند و یک درخت در بالای قبر آن بانو، کاشتند تا علامتی برای آن قبر باشد. 🖇 هنوز که هنوز است آن درخت، در جای خود باقی است و اهالی آن منطقه قبر شریف آن بانوی مظلومه را زیارت می‌کنند و از آن درخت، تبرک می جویند و در همین سال های اخیر نیز، مشاهده شده که در روز عاشورا از شاخه های آن درخت، خون جاری شده است. برگرفته از: 📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۳ 📚ينابيع المودّة، ج۳ ص۸۹ 📚منتهى الآمال،ص۴۹۷ 📚ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه‌السّلام،ص۱۱۰ 📚جلاء العيون، ص۷۲۶ پس از حسین کز او خوب‌تر تراب ندیده چها گذشت به زن‌های آفتاب ندیده ... @Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصائب اول ماه صفر از این خلق شامی خدا نگذرد از این بد مرامی خدا نگذرد به توهین بر اهل بیت ِ ولا ز بی احترامی خدا نگذرد خدا نگذرد از‌ گروهی پلید از آل شیاطین از آل یزید چها شد به حال دل اهل بیت عزا خانه شد محفل اهل بیت به طشت طلا راس سالارشان چه ویرانه ها منزل اهل بیت پذیرایی از قافله ننگشان شکسته دل لاله از سنگشان حرام ازل روح طاعاتشان نبوده محبت مراعاتشان به دروازه های جهنم رسد عذاب ابد کل ساعاتشان مبدل شود بر عزا ، هروله که شد موجب شادی حرمله مسیری که شد کاروان در عبور خلایق تمامی به جشن و سرور یکی مست باده به رقص آمده به پای سر ِ آمده از تنور لگد زد به نیزه که شد آن چنین سر روی نی واژگون بر زمین بلند مرتبه شاه ِ کرب و بلا در افتاده از نیزه در کوچه ها دوباره رخ ماه و خدالتریب به زیر سم مرکب و دست و پا همه ناکسانه هجوم آورند لگد میزنند و ثوابی برند تمام گذرها پر از کینه بود که بغض ِ علی کنج هر سینه بود زدند و شکستند به هر چه که شد پر از رَد سنگی بر آئینه بود یهودی گرفته کمین وای من خریدار ناموس دین وای من چه بر حال غم بار زینب گذشت تمامش به آزار زینب گذشت به بازار و انظار نا محرمان خدا تا کجا کار زینب گذشت در آن کاروان آب و تابی نبود بر اهل پیمبر حجابی نبود دل قافله جمله در التهاب جراحاتشان زخم ضرب و عتاب کشیده شده کار غم دیده گان به جمعی حرامی به بزم شراب الهی مداوم غروب یزید خدا بشکند دست و چوب یزید به هر ضربه ای گوهر جان شکست چرا حرمت روح قرآن شکست به مستی چنان ضربه زد ناگهان لبش زخمی و دُر دندان شکست یکی زد صدا ضربه ها را نزن به لب های فرزند زهرا نزن https://eitaa.com/Maddahankhomein
در آن گــرمـــا نــخـوردی آب عــبــاس عطش بعد از تو شد بی‌تاب عباس در آن صــبـح عـــطــشـنــاک قـیـامـت مــنِ لـــب‌تــشـنـه را دریـاب عــبــاس
روضهٔ اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي از بزم این جماعت مهمان‌کش آمدي دیریست وا نگشته به این دِیْر پای غیر تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر در کسوت مسیح به مهمانی آمدي وقتی به دِیْر راهب نصرانی آمدی تو قصد کرده‌ای همه دنیای من شوی ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو اي سيب سرخ! آمده‌اي تا ببويمت بگذار با گلابِ نگاهم بشويمت اين دِیْر كربلا شده قرباني‌ات شوم قربان زخم گوشه‌ي پيشاني‌ات شوم دامن مكش ز دستم، دستم به دامنت رأست چنين شده‌ست، چه كردند با تنت از وضع نامرتب رگ‌هاي گردنت پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت "زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست اين خرده چوب‌ها كه نشسته به لب ز چيست؟! ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
دلتنگ دلتنگ کربلای توأم اى حسین جان مشتاق یک عطای توأم ای حسین جان با دست خالی ام به تو رو می زنم فقط محتاجم و گدای توأم ای حسین جان دردم زیاد هست و شفایم زیارت است من طالب شفای توأم ای حسین جان با اینکه پر گناه شدم از هوای نفس پیوسته در هوای توأم ای حسین جان ای آفتاب، ذرّه ی بیچاره را ببین در زیر دست و پای توأم ای حسین جان تا آخرین نفس همه وقف توییم و بس تا آخرش برای توأم ای حسین جان ای لنگر زمین و زمان روضه های تو دلتنگ روضه های توأم ای حسین جان عالم فدای خواهر دلخسته ات که گفت: دلبسته ی صدای توأم ای حسین جان قربانِ کودکانِ به صحرا دویده ات گریان ماجرای توأم ای حسین جان https://eitaa.com/Maddahankhomein
شام ی(1).mp3
128.5K
نوحه ورود اهل بیت ع به شام کاروان اسیران،آمده شام ویران خم شده زین مصیبت،قامت غم نشینان از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری امان از مردم شام،بی وفایند و بد نام می زدند بر سر ما،سنگ کین از لب بام از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری آن چه بر ما روا بود،همه جور و جفا بود شام غم بر اسیران،بدتر از کربلا بود از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری همه با دست بسته،از سفر گشته خسته بوده همراه آن ها،زینب دل شکسته از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری اهل بیت محمد،همگی بی قرارند جور و کین گشته افزون،جز خدا کس ندارند از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری دشمنان ظالمانه،از ستم وحشیانه می زدند کودکان را،کعب نی تازیانه از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری شامیان بهر زینب،بوده این غم عذابش دشمن دین و قرآن،برده بزم شرابش از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری امان از ظلم عدوان،تشت زر صوت قرآن بر لبان حسینش،می زند چوب خزران از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری گل زهرای اطهر،می زند دم ز محبوب یزید بی مروت،می زند بر لبش چوب از مصیبات شام بلا خونجگر شد زینب کبری https://eitaa.com/Maddahankhomein
شام ی(2).mp3
214.8K
نوحه ورود اهل بیت ع به شام کنار دروازه ی ساعات خون شد دل عمه ی سادات در شام غم محشر به پا بود بدتر ز داغ کربلا بود سر حسین بر نیزه ها بود ای شاه دین ابی عبد الله۳ کرد از حسین و کربلا یاد گفتا چنین حضرت سجاد امان ز ظلم مردم شام کف می زدند در ملاء عام بر ما زدند سنگ از لب بام ای شاه دین ابی عبد الله۳ این سر خونین حسین است بر فاطمه نور دو عین است در کربلا سویش دویدند در قتلگه خنجر کشیدند از پشت سر سرش بریدند ای شاه دین ابی عبد الله۳ دست اسیران را ببستند قلب یتیمان را شکستند گرد اسیران می زدند صف هر دم زدند چنگ و نی و دف در پیش سرها می زدند کف ای شاه دین ابی عبد الله۳ گل های دین پژمرده بودند کتک ز دشمن خورده بودند در بین مردم ولوله بود زینب امید قافله بود پاهای شان پر آبله بود ای شاه دین ابی عبد الله۳ از این مصیبت در عذابند عازم سوی بزم شرابند همه ز عشق حق لبالب جان همه رسیده بر لب سوزد دل حضرت زینب ای شاه دین ابی عبد الله۳ بزم می آن بی حیا بود رو به رویش تشت طلا بود حسین دم از محبوب می زد یزید به لب ها چوب می زد بر آن امام خوب می زد ای شاه دین ابی عبد الله۳ https://eitaa.com/Maddahankhomein