eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
385 ویدیو
229 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب راحت ندارم- استراحت ندارم مردم از اشتیاقت - دیگه طاقت ندارم خبرداری که خیلی وقته روز خوش ندیدم خبر داری دور از تو من چه عذابی کشیدم بابایی بیا دنیای بی تو یعنی جهنم حضورت برا زخمای دخترت میشه مرهم نمیدونم کجایی الان اگه نیای دیگه میمیرم سه سالمه ولی بیا که ببینی خیلی خیلی پیرم (آه سرم آه پرم آه دلم وای بابا آه لبم آه تبم آه دلم وای بابا) وای بابا روزگارم سیاهه - دخترت بی پناهه موی سوختم برای- سوختن خیمه گاهه به جای نوازش فقط گونه هام خورده سیلی چشام هرجایی رو میبینه فقط رنگ نیلی سرم سنگ زدن چنگ زدن هرجایی که رسیدم تو بازار و انظار چه حرفایی که من شنیدم به غرورم که خیلی برخورد هر دختری باباشو آورد یکی فقط به ما میخندید بابایی آبرومونو برد محمدرضا زادسرور https://eitaa.com/Maddahankhomein
شور جدید شهادت_حضرت_رقیه_س بند اول: عمری اسیرم/درِ خونه ی رقیه من فقیرم هر چی که میخوام و از خودش میگیرم نوکریش کماله/دستشه حواله عشقمه سه ساله یا رقیه یا رقیه همه عالم سرِ خوانِ رقیه دستم به دامانِ رقیه پیدا نمیشه توی دنیا مانند احسانِ رقیه بند دوم: همه قرارم/یه نگاهشه همه دار و ندارم من گداشم و قشنگه روزگارم تا ابد غلامم/سمتشه سلامم آخرین کلامم یا رقیه یا رقیه توی روضت چه غوغایی رقیه دلبند بابایی رقیه چادر نماز تو بهشته تکرار زهرایی رقیه بند سوم: عرش و می بینه/ وقتی روی شونه/ ی عمو میشینه با ملائکِ مقرب همنشینه بهترین پناهه/کوثری چو ماهه بخششِ گناهه یا رقیه یا رقیه دلم عمری پریشانِ رقیه جانم به قربانِ رقیه معجر از سرش نمی افتاد به به به ایمانِ رقیه https://eitaa.com/Maddahankhomein
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ ای کاش لحظه ای از من چشم بر‌ندارد از چشم های تارم باران اشک جاریست عمه ببین که گریه‌، دیگر اثر ندارد می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟ بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد عمه دعا کن امشب بابای من بیاید شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 بابا، برلب رسید ازغصه جونم کجـا بـودی بـابـای مهـربونم تمـام دختـران شـامی امروز همه بابا شونو دادن نشونم بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب شدم از طعنه های شام بیتاب یکی ازدختران باطعنه می گفت رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب پدر داران مرا تحقیر کردند دگر از زنده ماندن سیر کردند همه بر گریه ام خندیده بودند سه ساله دخترت را پیرکردند اگر دردمندی بگو با رقیه اسیری به بندی بگو یا رقیه بکارت گره گر فتاده بگو ز کارت گره وا کند تا رقیه میان خاک ها دادند جایش پر از تیغ مغیلان بود پایش برای دخترک جای عروسک سر ببریده آوردند برایش دهان من ز مشت زجر کج شد تمام دنده هایم رج به رج شد دگـر پاها و دستم حس ندارند رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد سه ساله بـار غم بـردم بدوشم دگر افتادم از آن جنب وجوشم شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم به شام و کوفه دلم رامحک زدند ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند 🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 https://eitaa.com/Maddahankhomein
الا ای ملقب به زین العباد سلام خدا بر روان تو باد سلام شهیدان عالم مدام به روح شما ای امام همام تو آن پارسایی که در زهد و دین لقب یافتی زینت عابدین عبادت ز زهد تو جان یافته به پای تو سجاده انداخته به وصفت قلم گفت این زمزمه نسب داری از حیدر و فاطمه و جدت پیمبر حسینت پدر و مادر به شهبانویی مفتخر چنان در عبادت به تاب و تبی که تاب و توان تن زینبی به تب سوختی گرچه در خیمه گاه به زینب تو بودی تو پشت و پناه وزان زندگانی بس ساده ات گرفت آبرو مهر و سجاده ات به دنیا و عقبی یکی راه راست خم ابروی چون هلال شماست به وصف تو فرمود اله مبین چو زین العباد و سپس نقطه چین ملائک به تحسین بپرداختند و سجادیه در سما ساختند من و مدحت شاه عالیجناب؟ من و مدحت زاده ی بوتراب؟ من آنم که از عشقتان زنده ام موالی درگاهم و بنده ام مرا چون شمایید بود و نبود سرودم به مدح شما این سرود که مدحت گری چون شما را سزاست چه گویم که مداح مدحت خداست قلم بود سرمست مدحت گری به رسم و ره و شیوه ی نوکری چو دلگیر شد آسمان و زمین قلم شد روایتگر اربعین به ناگه سیه پوشتان خامه شد چو شد اربعین شعر غمنامه شد قلم زد قدم در صراط جنون برآمد ز صحرای غم بوی خون به قلب قلم غم بزد نیشتر ز داغ شما شعله زد بیشتر ز خون صفحه رنگین شد و شعله ور قلم شد ز داغ شما نوحه گر به دوشش لوای عزا برگرفت سرودن ز غمنامه از سر گرفت سرود از چهل روز و شب بی کسی چهل روز و شب هول و دلواپسی چهل روز دوری دیدار یار به همراه هفتاد و دو سربدار چهل روز سر های دور از بدن بدن های دور از سرِ بی کفن چهل روز و شب روی نی بی قرار سر پاک هفتاد و دو نی سوار چهل منزل و راس پاک حسین چهل منزل و شیون و شور و شین چهل منزل و راس پاک عمو که بر نیزه میبرد آن را عدو چهل منزل و ماتم و درد و غم چهل منزل و جور و ظلم و ستم چهل منزل و سختی قافله چهل منزل و خنده ی حرمله چهل منزل همراه شمر و سنان چهل منزل و خولی و ناکسان چهل منزل و دشمن و هلهله به گردن به بازو و پا سلسه چهل روز با خار ها در ستوه چهل روز آواره در دشت و کوه چهل منزل و سختیِ در طناب نظاره گر اشک های رباب چهل منزل و همره ساربان که میداد انگشتری را نشان چه تهدید هایی به خنجرکشی چهل منزل و ترس معجر کشی چهل منزل و سختی و رنج و زجر نظاره گر روی منحوس زجر چهل منزل همراه با کودکان اسیری برفتند جمله زنان چهل منزل با پای پر آبله دویدند آنان پی قافله چهل روز غم در گلو کاشتن به راس شهیدان نظر داشتن ز یک چشمت اشک و دگر خون پاک بریزد ز داغ شهیدان به خاک تورا کشت غم های در بین راه نبودت غذایی به جز اشک و آه چهل روز کردی تو این راه طی به همراه شلاق و گه کعب نی چهل روز بر ناقه ی بی جهاز به همراه زینب به سوز و گداز چهل منزل از داغ و غم سوختید به هفتاد و دو سر نظر دوختید چه گویم ز سختی در شهر شام به خاکستر و سنگ از روی بام چه کردند با آل خیر الانام که فرمودی الشام الشام شام ولی این نبُد آخر ماجرا چه کردی تو ای پور خیر الوری چو دیدی که آن کافر بی حیا نشسته به منبر به جای شما به روی اسیران نماید نظر سخن میسراید ز فتح و ظفر به سَبِّ علی چون گشوده دهان و مدح یزید آورد بر زبان به منبر نشستی تو ای بوالحسن چنان خطبه خواندی به فوق سخن منم پور مکه انا ابن المنا منم پور زمزم انا ابن الصفا به ما علم و صبر و سخاوت رواست فصاحت شجاعت محبت سزاست خدا در قلوب همه مومنین نهاد حب آل علی این چنین منم زاده ی حضرت مصطفی که بُد عازم سدره المنتهی منم زاده ی شاه بدر و حنین عمویم حسن هست و بابم حسین منم زاده و پور خیرالنسا همان فاطمه دختر مصطفی چو کردی ز زهرا تو مدحتگری نمودی به مردم تو روشنگری چنان خطبه خواندی به کاخ یزید که عالم خطیبی مثالت ندید چنان خطبه خواندی به شام بلا که با خطبه ات زنده شد کربلا چنان خطبه خواندی به نطق فصیح که جان یافت در چرخ چارم مسیح به بانگ حماسی و علم لدن چه کردی تو در شام،کن فیکون؟ چه خطبه که چون ضربت ذوالفقار زدی گردن دشمن نابکار سخن بر لبت خنجری تیز شد به قلب عدو رفت و خونریز شد به مدح تو ای زینت عابدین هزاران هزاران هزار آفرین https://eitaa.com/Maddahankhomein
خرابه شام از آنروزی که رفتی و ز جمع ما جدا بودی بگو با دخترت بابا ، در این مدت کجا بودی؟ نمی دانی مگر من گشته ام دلتنگ دیدارت چرا یادم نمی کردی، چرا بی اعتنا بودی در آنروزی که ما را سوی شهر کوفه می بردند مگر آنروز مثل من اسیر اشقیا بودی؟ بگوشم می رسید آوای قرآنی که می خواندی نمی دیدم ترا هر چند در نزدیک ما بودی کجا بودی مرا دشمن نمود از حق خود محروم تو که با درد محرومان عالم آشنا بودی بخاطر دارم آن دم را که می رفتی سفر بابا بغل کردی مرا رفتی و در سعی وصفا بودی مسیر کربلا تا شام را هرلحظه نالیدم نبودی تا ببینی ، یا تو هم غرق بلا بودی؟ بگو ایا لبان تشنه ات را آب قسمت شد؟ که چون من تشنه لب در وادی کرب و بلا بودی همیشه عمه ام ذکر تو را می گفت بر ناقه گمانم کاروان را تا به مقصد رهنما بودی برایم عمه ام می گفت در پیش خدایی تو چگونه آمدی این جا اگر پیش خدا بودی مرا همواره در دل شکوه از ایام هجران بود نمی دانستم این سان زخمی قوم جفا بودی بگو آیا کدامین دست ناپاکی یتیمم کرد چگونه سر برید از تو که جان مصطفی بودی؟ محمد هوشمند(مدهوش تبریزی) https://eitaa.com/Maddahankhomein
❁﷽❁ :حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم.... ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ بابایی! چقــد منتــظر بودم امشب بابایی، بابایی بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی، بابایی بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی، بابایی بابایی! از اون وقتــی که بودی بالای نیزه یامظلوم تو می دیدی اشکامو در پای نیزه یامظلوم چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه یامظلوم بابایی! ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی بابایی! کتک خوردم از بس کبوده تن من ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من ببین پاره شد معــجر و پیرهن من بابایی! چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو، عزیزم که داره می ریزه هنوزم خــون تو، عزیزم روی صــــورت زخمــی و گلگون تو، عزیزم بابایی! منم مثـــل مادر از این دنیـا سیرم،بابایی تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم،بابایی ببر راحتـم کن که بی تو می میرم ،بابایی بابایی! دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام بابایی! بی بی جان! رسیده دیگه عمه وقت جدایی،بی بی جان دارم میرم امشب سفر با بابایی،بی بی جان خداحافظ ای عمـهٔ نینـــوایی،بی بی جان بی بی جان! چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم،ببخشم دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم،ببخشم حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم،ببخشم بی بی جان! ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/Maddahankhomein