#یا_ابالفضل(ع)
کیست آیا بر زمین ماه است این افتاده دست ؟
یا که تندیس ید الله است این افتاده دست
"فوق ایدیهم" به والله است این افتاده دست
قاسمِ میراث این راه است این افتاده دست
این علم را بیشتر این دست بالا می برد
تشنگان عشق را دریا به دریا می برد
علقمه در خویش می پیچد که ناکام است از او
آب در تاب و تب است از او بگیرد آبرو
آه این ماه از چه رو می گیرد از خورشید رو
با برادر زاده ها دارد چه عشقی این عمو
یک نفر انگار اینجا عطر یاس آورده است
مادری گل را به منظور سپاس آورده است
یک " احامی ابدا عن دینی" اش تضمین کند
آنچه شعر و شاعری در درگه آیین کند
نیمه ی مصراع او تکمیل عمر دین کند
کاسه ی با نقش دستش شعر را شیرین کند
نقش یاس و آب در برنامه عباس چیست ؟
آنکه آرد روز محشر دست از عباس کیست؟
دست روی دست مادر ها قیامت می کند
دست می گیرد نبی ختم رسالت می کند
دستِ بسته* زیر خاک اعلام بیعت می کند
سوره فتح* اینچنین ابراز نصرت می کند
عاقبت" انا فتحنا" ارز رایج می شود
نوبت پیروزی باب الحوائج می شود
یک نفر نه ، ملتی در مکتب عباس هاست
هم سپهدار است هم در قله احساس هاست
اینکه سر بر دامن پاک نژاد یاس هاست
یعنی اینکه خاص تر از خاص تر از خاص هاست
شرم دارد از سکینه سینه ی احساسی اش
علقمه انباشته از عطر های یاسی اش
دست روزی می شود فریاد از بغدادها
سر دهد از شامگاه شام هم فریادها
مانده اند از درس او والاترین استادها
ناز شستش خوب بست از پشت ، دست رادها
هر که از دریای او نوشد کمی ، قاسم شود
تا یکی از یاوران مهدی قائم شود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت عباس علیه السلام
اگر میشد دمی با رزمجامه روی زین پیدا
همآوردی نمیشد در تمام سرزمین پیدا
«سِقاهُم رَبُّهُم» را تا نمیخواندند در گوشش
برای امر سقایی نمیشد جانشین پیدا
به قصد رزم تا میتاخت در هر معرکه، میشد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا
زمین از زخمهای تازه پر میشد، اگر هربار
نمیشد زیر تیغش شهپر روحالامین پیدا
بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا
«اَشِدّاءُ عَلَیالکُفّار» دشمن بود و با این حال
نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا
خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا
زد آتش بر دلش آوای «اَینَ عَمّیالعَباس؟»
ازآنساعت کهشد درخیمه اینصوت حزین پیدا
امان از لحظهای که شیرمردی خسته و زخمی
زمین افتاده بود و گرگها شد از کمین پیدا
عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا
تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هرسو قطعهای از «عین»و«با»و«آ»و«سین»پیدا
حسین ازخاک دستش را چنان با بوسه برمیداشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا
تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که
شد از گودی صدای نالهی «هَل مِن مُعین؟» پیدا
بههمراه امام عصر پای روضهاش هستند
پیمبرها -سلاماللهعلیهماجمعین- پیدا
دوایش گفتن یکجملهی «یاکاشِفُالکَرب» است
اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا
برای حضرت عباس طوری گریه کردم که
شده لبخند در روی کرامالکاتبین پیدا
گرفتم در دوعالم دستهایش را، یقین دارم
که در محشر برایم میشود حصنحصین پیدا
دلم تنگ عمود آخر است، آنجا که خواهد شد
به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان_عج
#حضرت_عباس_علیهالسلام
@Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹برادرت🔹
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چون خشم ذوالفقارى، خاموش و بىقرار
طوفان گُر گرفتۀ صحرا برادرت
ماهى و از قبیلۀ خورشید اهلبیت
یکجا تو مىدرخشى و یکجا برادرت
چشمش به مشک توست، جگرگوشۀ عطش
حالا تو بىقرارترى یا برادرت؟
وقتى که چشمهاى کریمت به خون نشست
دیگر نداشت تاب تماشا برادرت
مىکرد غرق بوسه جبین شکسته را
بر دامنش گرفته سرت را برادرت
اینجا حدیث تشنگى از جنس دیگرىست
اینک تو تشنهکامى و سقّا، برادرت!
هر چند آب، مرهم لبهاى تشنه است
صافىتر است از آب گوارا برادرت
چشم امید تشنهلبان تیر خورده است
دیگر نمانده هیچ کسى با برادرت
سرگشته پاى دست و علم سینه مىزند
در خیمهگاه تو تک و تنها، برادرت
موساى طور حیرتى و خیره ماندهاى
بر تکدرخت وادى سینا - برادرت -
حالا که بازوان سِتبرت قلم شدند
در خاک و خون چه مىکشد آیا برادرت
چشم حریص غارتیان است و خیمهها
افتاد اگر کنار تو از پا، برادرت
این تیغهاى تشنه که در خون نشستهاند
پیوند مىدهند تو را با برادرت...
با قامتى شکسته هنوز ایستاده است
بىیار و بىشکیب، شگفتا برادرت...
📝 #احمدرضا_الیاسی
@Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹سورۀ اَلرَّحمان🔹
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پنجه در پنجۀ آتش فِکَنَد گاهِ نبرد
دشت از هیبت این معرکه، سرگردان است
مشک بر دوش گرفتهست و دلش را در مُشت
کوهمردی که همه آبروی میدان است
تا که لبتشنه نمانند غریبان، امروز
میرود در دل آتش، به سر پیمان است
این طرف، کوه جوانمردی، ایثار، شرف
روبرو قوم جفاپیشه و سنگستان است...
سمت خون: علقمه در آتش و... در سمت عطش:
خیمهها شعلهور و بادیه اشکافشان است
این که بر صفحۀ پیشانی او حک شده است
آیههایی است که در سورۀ اَلرَّحمان است
📝 #جلیل_دشتی_مطلق
✅ @Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#مثنوی
🔹کوه غیرت🔹
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند
صاحبان نفس اینگونه روایت کردند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پر اُمبنین و پسر فاطمه را
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دو تا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانیتر
شانه در شانه دو تا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی -
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقیست که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان
«شاه شمشاد قَدان، خسرو شیریندهنان»
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه اگرچه همهٔ علقمه را پیموده
«غرقه گشتهست و نگشتهست به آب آلوده»
رود را تا به ابد، تشنهٔ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
نه فقط جرعۀ آب است که بر شانۀ اوست
چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
بنویسید که در علقمه سقّا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانیِ توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همهٔ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @Maddahankhomein
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
📝 #حسن_بیاتانی
✅ @Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹راهی دریا شدهای...🔹
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
آب از هيبت عباسى تو میلرزد
بىعصا آمدهای حضرت موسى شدهاى
به سجود آمدهای يا كه عمودت زدهاند؟
يا خجالت زدهای؟ وه كه چه زيبا شدهاى
يا أخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شدهای...
مادرت آمده يا مادر من آمده است؟
با چنين حال به پاى چه كسى پا شدهای
تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شدهای
📝 #علی_اکبر_لطیفیان
✅ @Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹خیمۀ عطش🔹
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
این سو درون خیمۀ سیراب از عطش
خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت
عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویش
از یاری حسینِ علی دست برنداشت
او جسم خویش را سپر آب کرده بود
جز مشک پارهپارۀ جانش سپر نداشت
درد و غمش تمامی از این بود که چرا
یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت...
او رفت و مادرش پس از آن روز خویش را
امّالبنین نخواند که دیگر پسر نداشت
📝 #عباس_احمدی
✅ @Maddahankhomein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹عطش عشق🔹
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
میرفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریانها...
مشک تو که افتاد دلِ حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمانها
این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آنها
ای هرچه اماننامه! ببینید و بسوزید!
این دستِ ردِ اوست بر اینگونه امانها
📝 #محمدرضا_سلیمی
✅ @Maddahankhomein
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد
گفته بودم مشکها می آورم اما نشد
خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم
تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد
خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را
تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد
خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم
تا نگوید وای من از معجرم اما نشد
جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من...
خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد
چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند
خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد
خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام
گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد
اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام
خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد
خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من
تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد
دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت
کاش میشد انتقامِ، مادرم اما نشد
کاش میشد از سرِ نیزه نبینم بارها
تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد
تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند
خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد
حاج محمودژولیده
@Maddahankhomein
#یا_اباالفضل_العباس_علیه_السلام_ادرکنی
سلامِ ما به علمدار کربلا عباس
درودِ ما به سپهدار نینوا عباس
سلامِ عالم و آدم، هماره تا خاتم
به نور چشم همه آل مصطفا عباس
فقیهِ آل علی، عبد صالح سبحان
مطیعِ محض ولایت ز ابتدا عباس
فرشتگانِ مقرب نه،،، زُمره ی شهدا
بَرند حسرتِ والاییِ ترا عباس
به شرق و غربِ فلک، بالهای گسترده
بجای دست عطا کرده اَت خدا عباس
مقامِ شامخِ بابُ الحوائجی داری
به دستهای قطیعِ گره گشا عباس
ادب ز محضر تو کسب فیض ها کرده
تو شهره ای به علمدار باوفا عباس
به افتخار برَد اسمِ پُر مُسمّایت
هنوز، زینب کبری به هر کجا عباس
تویی که پشت و پناه حسینِ زهرایی
تویی به کرب و بلا حامیِ وِلا عباس
شجاعتِ تو زبانزد، که اَشجَعُ النّاسی
تویی که ماه بنی هاشمی اَلا عباس
که گفته حرف امان نامه را به محضر تو؟
که برده آبرویت را به خیمه ها عباس
تو آبروی دو دنیایی، یا ابوفاضل
عزیزِ اُمِ بنین! یابنَ مرتضا عباس
□ □ □
بلند قامتِ لشکر! بلند همتِ عشق!
مباد قدّ رشیدت شود دوتا عباس!
ز صدرِ زین نکند اقتدارِ تو اُفتد
زمین، نَه جای تو هست ای شهِ سخا عباس
امیدِ اهل حرم را تو ناامید مکن
صدای العطش آید بگوش ما عباس
چه شد که اَبروی پیوسته اَت، ز هم پاشید
چه شد که بی رمق افتاده ای ز پا عباس
اگر که قصه ی شقُّ القمر شده تکرار
زدند بر سرِ تو ضربه بی هوا عباس
نشسته تیر به چشمانِ نافذت، ای وای
شکسته شد کمرِ حجت خدا عباس
رسیده مادرِ ارباب در برت، برخیز!
که گفتی از تَهِ دل، ذکرِ یااخا عباس
حاج محمودژولیده
@Maddahankhomein