eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
821 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
دهه اول فاطمیه روز ششم ۹۷/۱۱/۰۲ سخنران: سرکار خانم اسدیان موضوعات: 👇 @fatemiioon110 یاعلی!...
ezdevag payambar98.mp3
47.63M
#سالروز_ازدواج_پیامبر_و_ام‌المومنین_علیهماالسلام #ازدواج ۹۸/۰۸/‌۱۷ سخنران: سرکار خانم اسدیان موضوعات: #روغن #غذای_طیب #عیدالزهرا #سن_حضرت_خدیجه #الگوی_بانوان #عقل_در_ازدواج #رابطه_عاشقانه #همسر_دوم #تعدد_زوجات #همسران_پیامبر #عدالت #جناب_عایشه_کودک_بود؟ #ازدواج_آسان 👇 @fatemiioon110 یاعلی!...
sh hazrate masoome98.mp3
33.9M
#شهادت_حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها ۹۸/۰۹/۱۶ سخنران: سرکار خانم اسدیان موضوعات: #دلیل_بلاهای_آخرالزمان #قضا_شدن_نماز #کم_شدن_عبادت_جهانی #خدا #همکاری_در_گناه #پولِ_حرام #بداء #صلوات #تنوع_طلبی #ازدواج #چشم_چرانی #مقام_حضرت_معصومه_سلام‌الله‌علیها #تهران #مادران #ازدواج_آسان 👇 @fatemiioon110 یاعلی!...
۳۰۲ سال ۹۰ در سن ۱۷ سالگی خیلی ساده عقد کردم و سال ۹۱ هم رفتیم مشهد و زندگی مشترکمون رسما شروع شد☺️ حدود ۵ ماه بعد عروسی، دیگه خیییلی دلم بچه میخواست اما تا یک سال بعدش طول کشید تا بچه دار بشیم. وقتی جواب آزمایش رو گرفتم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم😃 مثل همه خانمها دنبال یه دکتر زنان خوب بودم (تازه تو۳،۴ماهگی😅) آخه کلا با دکتر و اینا میونه ای نداشتم... یه دکتر خوب پیدا کردم اما سرش خیلی شلوغ بود. هر بار باید کلی تو نوبت مینشستیم😐 منم کلا ۲-۳ بار بیشتر نرفتم. فقط یک بار توی ۵ ماهگی سونو رفتم برای تعیین جنسیت.👼🏻 خلاصه یه مامای خونگی بهم معرفی کردن که تو خونه خودش معاینه میکرد و زایمان انجام میداد😃 منم از خداخواسته رفتم زیر نظرش (از ۷ ماهگی) انصافا خیلی خبره بود.. خلاصه علی رغم مخالفت های کل فامیل برای زایمان رفتم پیشش تو خونشون😉 انقدررررررر دستش سبک بود و راهنمایی میداد، قوت قلب میداد که خدا میدونه 😌انقدر حالم خوب بود که همه بهم می گفتن مثلا زائویی یکم دراز بکش😂 البته چون کارش مجوز قانونی نداشت یکم سخت شناسنامه دادن🙂 خلاصه پسر اولم پاییز سال ۹۳ بدنیا اومد. ۲ سال بعد یعنی سال ۹۵ برای فرزند دومم خواستم برم پیش همون خانم که به خاطر سن بالا و بیماری شون دیگه قبول نکردن😞 من مجبور شدم برم بیمارستان و کلی اذیت شدم. سال ۹۷ برای فرزند سومم واقعا نگران بودم چون اون خانم به رحمت خدا رفته بودن😭 منم از بیمارستان خیییییلی می ترسیدم😢 تا اینکه برای یه مشکلی، چله زیارت عاشورای کامل (با صد لعن و صد سلام و نماز و دعای بعدش) گرفتم. (اون موقع ۲ ماهم بود) اما در کنار اون حاجت اصلیم، برا خودمم دعا میکردم که طبیعی ترین، راحت ترین، سریعترین زایمان ممکن رو داشته باشم و ترجیحا در منزل😜(عین عباراتم بود) تا اینکه روزی که زایمان داشتم با کمال ناامیدی و ترس حاضر شدم که برم بیمارستان. لباسهامو پوشیدم و چادر و اینا... اما هنوز از راهروی خونه بیرون نرفته بودم که با کمال تعجب فرزندم همونجا بدنیا اومد😮 خیییییلی تجربه شیرینی بود. گفتم براش تربت بیارن با آب نیسان مخلوط کردیم و کامش رو برداشتیم. توی گوشش اذان گفتیم و همه اینکارها قبل از این بود که بند نافش قطع شه😊😍 بعد هم اورژانس اومد و منتقل شدیم بیمارستان، اما دیگه نمیترسیدم. چون اصل کار تموم شده بود😁 خودمم تو بهت و حیرت بودم که چجوری انقدر زود و سریع اتفاق افتاد 🤭 قضیه ی زیارت عاشورا رو بکلی یادم رفته بود، بعد چند روز یادم اومد😊 خلاصه زیارت عاشوراست، شوخی نداره حاجت میده اسااااااسی😍 کانال «دوتا کافی نیست»
🌠☫﷽☫🌠 🔴 بالاخره کار خودش رو کرد! تابستان ۱۳۹۹، تعداد ازدواج‌های ایران عدد بی‌سابقه ۱۶۱ هزار و ۵۰۰ مورد رو هم رد کرده. تعداد ازدواج در تابستان به نسبت بهار سال جاری حدود ۳۰% افزایش داشته! امیدوارم رسوم غلط و سختگیرانه به همراه ویروس بره و جوونا همینطور ازدواج کنن ✍️ بهزاد خلیلی 🇮🇷@fatemiioon_news
🔺صرفا جهت تأمل... ▪️‏طرف نه حزب‌اللهیه و نه حتی مذهبی؛ توییت در مورد "خودش" زده انقدر بهش حمله کردن که توییت رو پاک کرده! ▪️احترام ‌به ‌عقاید به‌کنار؛ اینا حتی به هم حمله می‌کنن! ✍ آدم http://eitaa.com/fatemiioon_news
♦️ [یکی از حضار]: درباره ازدواج جوانان به پدر و مادرها سفارشی کنید، بگذارند جوانان مسلمان با شرایط ساده اسلامی ازدواج کنند. [شهید بهشتی]: امان از دست آن پدر و مادرهایی که نمی‌گذارند این جوان‌های ساده بر اساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یک لقمه نان که بتوانند در بیاورند، با هم ازدواج کنند. چرا ایـن هـمـه شـرایـط ازدواج را سنگین می‌کنید و جوان‌ها و جامعه را به سمت فساد می‌برید و تسلیم امواج فساد می‌کنید؟ نکنید پدرها و مادرها! برادرها و خواهرها! سختگیری نکنید. یک جوانی مسلمان با یک جوان مسلمان دیگر، مؤمن باشند، بـا خـدا باشند، مرد هم عُرضه یک لقمه نان و یک محل سکونت معمولی پهلوی قوم و خویش‌هایش یا پیش شما را داشته باشد، مراسم ازدواج ساده، علما را هم خبر کنید آنجا تشریف دارند. خیلی ساده برایتان صیغه ازدواج جاری می‌کنند. بنابراین، این حرف بسیار خوبی است و دفتر خانه‌های ازدواج هم باید منصف باشند. سطح خرج ازدواج را آن قدر بگیرند که مردم از عهده‌اش بر بیایند و شیرینی این‌ها هم یک مختصر آب نبات و خرما هم می‌شود. [حضار]: الله اکبر... [شهید بهشتی]: چطور این الله اکبر را فقط جـوان‌ها گفتند و بقیه نگفتند؟! 📚جاودانه تاریخ (گفتارها؛امامت، رهبری و ولایت)، ص262 ﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋ http://eitaa.com/fatemiioon_news
روی سخنم با شماست... ☑️جوان انقلابی ☑️جوان شیعه ایرانی گاهی هم رو به میانسالی و به خصوص، ☑️دختر انقلابی که دغدغه‌های فراوان انقلاب و اسلام را به دوش می‌کشی، 🔴اما از وظیفه اصلی و بهانه خلقتت بازمانده‌ای. دنیا محل ساختن است؛ همه در دنیا چه می‌سازند؟ ✅تو بزرگترین سازنده‌ای! پردازش انسان را به عهده تو گذاشته‌اند. ⭕️می‌دانم، بهانه آفرینشت را تحقیر کرده‌اند آنقدر، که باورها و احساسات درونی تو نیز مصون نمانده است... شیطان که تو را به بازگشتن از انقلابت نمی‌فریبد، یا به بی حجابی و بی‌حیایی... ❌اینها مختص مرتبه فعلی تو نیست! او تو را با انقلاب تو می‌فریبد. انقلاب الهی اسلامی! 👈🏻او تو را در آینه اتاقت، پاسدار آن جلوه می‌دهد، درحالی‌که امروز، پاسدار بودن، همانست که سال‌هاست با خون دل فرموده و این روزها دیگر در خواب تو و من، دارد به تاریخ انقضای خود نزدیک می‌شود. ⏱حکم جهاد، زمان دارد و اگر لبیک آن گفته نشود، شرایط، هرگز در همان حال باقی نمی‌ماند و اگر سرباز و جبهه‌ای برجا بماند، جنگ، شکل جدیدتر و سخت‌تری به خود خواهد گرفت! 📌به یاد آر بانویی که چندی پیش در دیدار خانواده های شهدا با رهبرانقلاب، از اولویت وظایف خود پرسید و ایشان او را به خانه و فرزند داری گوشزد و رهنمون نمود. 📜بهانه های بنی اسرائیلی تو برای امر مقدس ازدواج که امروز شکل مقدمه جهاد به خود گرفته است، بسیار دور از انتظار و نکوهیده است. ✅ می‌دانم که در مسائل گوناگون و در بزنگاه‌های بسیار، همیشه پیشگام بوده‌ای. تو را حقیقتا بیدارترین و مسؤول ترین می‌دانم؛ 🤷🏻‍♂اما نمی‌دانم چرا در این زمینه حیاتی که در مورد آن گفتگو می‌کنیم، معیارهایت این همه از انقلابیگری و سیره شهدا فاصله دارد. 👈🏻گاهی، شاید هم به ندرت، دیده‌ام معیارهای مادی و شرط های دنیایی، از دسته بندی ملزومات ازدواج غافلان وارد فهرست تو شده‌اند؛ ⛔️اما بدتر از آن، معیارهایی‌ست که صورت معنوی دارند اما اهریمنی‌اند. ⁉️فراموش کرده‌ای که اینجا دنیاست و محل بروز نقایص؟ 🤲🏻اگر معیارهای مادی را کنار گذاشته‌ای، مرحبا! 🖐🏻اما اگر از چاله مادیات به چاه (ظاهرا) معنویات افتاده‌ای، دردمندانه تو را هشدار می‌دهم! 🔎امروز ما با آسیب شدن ارزش‌ها مواجه هستیم. اینکه تو به دنبال کفو ارزشی خود هستی مسئله درستی است، ❌🗜اما محدوده کفو بودن را زیاده از حد آرمانی چیدن، بنی بشری را در دایره آن باقی نمی‌گذارد. ❇️باید حقیقتا مسئله و را یک وظیفه و یک جهاد مقدس بدانیم و باور داشته باشیم. ❎اینکه به آن به چشم موقعیتی که پیش بیاید یا نیاید نگاه کنیم یک فاجعه ایدئولوژیک است و سرمنشأ بحرانی فزاینده. 🔥این درد، که خانه آتش گرفته و تو به جای اطفاء آتش، به دور از فهم فوریت و اولویت، در و پنجره را پاک می‌کنی؛ 🔕نشان از بی اطلاعی کامل و عدم درک فاجعه ای ست که در آن می‌سوزیم و بیش از این نیز خواهیم سوخت. ⌛️خانه خاکستر شده را پنجره پاک به چه کار! ⚔اگر خود را سرباز این جبهه می‌دانی و صحنه را همانطور که هست، صحنه جنگ، ❌بعید می‌دانم بیش از این، به وظیفه اصلی و فوری خود که همان نجات کشور از تله جمعیتی پیش روست، بی اعتنا باشی. 🕰وقت، تنگ است. امر ولی را یک فرمایش و یک توصیه صرفا اخلاقی حساب کرده‌ایم. ⛓حکم جهادش را در حلقه آخر وظایفمان گذاشته‌ایم و به گمانمان در مسیر تبعیت از ولایت حرکت می‌کنیم. 👈🏻تو را به انتخاب شتابزده دعوت نمی‌کنم، بلکه از تو می‌خواهم در تجدید شاخصه ها و به تبع آن، راهبردهایی که طی زمان، و در سایه غفلت، تغییر کرده و همچنان زیر پوسته ارزش، به ضدمعیار تبدیل می‌شوند، شتاب کنی. ✍🏻بینشان/دی1401 http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خانم‌ها و خانواده‌های غیرمذهبی نبینن❌✋🏼 💠 چون زیاد ازشون توقعی نداریم که این شکلی باشن🙏🏼 💠 اما خانواده‌های مذهبی که ادعای پیر و پیغمبری دارن، ببینن👀 💠 کدوم‌تون حاضرین به این آسونی، دختر شوهر بدین؟ اونم به یه جوون غیرایرونی ✴️ ازدواج خانم لبنانی با پسر ایرانی در پیاده روی اربعین 🔅خدایا طرز تفکر دختران لبنانم آرزوست ☺برای در ایران 📣رسانه باشید... http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◗کاش خانواده‌های پر ادعایی که "آقا آقا" از دهانشان نمی‌افتد، این صحبت‌های آقا را خوب بشنوند‼️ • • ،، http://eitaa.com/fatemiioon_news
⛪️ کلیسا یا مسجد 🕌 ✅ یه چیزی همیشه برام سوال بوده... 🔹 چرا مسیحی‌ها برای ازدواجشون میرن به مقدس ترین مکان و عبادتگاهشون و با یه مراسم ساده تو کلیسا جشن میگیرن و بعدشم بعضا بدون شام و تشریفات میرن سر خونه و زندگیشون ولی ما نمیریم داخل مسجد جشن بگیریم❓ ⁉️ خب ما چرا یاد نمیگیریم حتما باید برای عزا بریم مسجد... چرا مسجد رو می‌بینیم یاد عزا و ختم میفتیم؟ 💰 حتما باید فلان میلیون پول تالار و آرایشگاه و لباس و غذا و غیره بدیم؟؟ اینقدر حواشی به ازدواج وصل کردیم و اونقدر سنگینش کردیم که دیگه نمیتونیم بلندش کنیم... بیاید یه کم سنت‌های غلط رو بشکنیم... فقط کمی همت و جسارت میخواد http://eitaa.com/fatemiioon_news
۶۴٣ دوره دبیرستان درسم خیلی خوب بود طوریکه همه فکر میکردن حتما پزشکی قبول میشم اما خودم دنبال راهی بودم که بتونم با اون به خدا برسم. بالاخره در دوره ی پیش دانشگاهی تصمیم گرفتم دانشگاه نرم و برم حوزه.... سال آخر دبیرستان به همراه خانواده ام برای ادامه زندگی آمدیم تهران، چون برادرم که دو سال از من بزرگتر بودن، در تهران دانشگاه قبول شده بودن و ما بخاطر ایشون هجرت کردیم که من همیشه از این هجرت در اون سالها ناراحت بودم حتی با همون تفکر ساده ی خودم یه مدتی با خدا قهر کردم که چرا ما اهواز رو ترک کردیم اما نمیدونستم که قراره داستان های زیبایی رو خدا برام رقم بزنه، بالاخره حوزه چیذر در تهران قبول شدم و چون خیلی دوست داشتم زود ازدواج کنم😅 خداوند دعام رو مستجاب کرد و بلافاصله بعد از قبولی در حوزه و در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم و جالب اینجا بود که اون روزها خیلی به شهید مفتح متوسل میشدم که کمکم کنن یه همسر مومن و انقلابی قسمتم بشه. همسرم از خطه سرسبز شمال بودن و بخاطر اینکه در دانشگاه تهران رشته ی پزشکی قبول شده بودن سه چهار ماه بود که به تهران اومده بودن. ازدواج ما، ماجرای جالبی داشت. من مادرم روانشناس بنیاد شهید بودن و ایشون هم دوست داشتن با یک فرزند شهید ازدواج کنن برا همین چندبار به بنیاد شهید رفته بودن تا بتونن از طریق اونجا با یک فرزند شهید آشنا بشن که چندین بار هم با مامان خودم خواستگاری رفتن و بالاخره یکی از همکاران مادرم به همسرم گفتن این خانمی که باهاشون خواستگاری میری یه دختر خانم دارن که حوزه درس میخونن و همسرم هم یه روزی که رفته بودن بنیاد شهید که یه خواستگاری دیگه ای با مادرم برن، توی راه با مادرم مطرح کرده بودن که اجازه میدید بنده خواستگاری دخترتون بیام؟ همسرم سه سال از من بزرگتر بودن و ۲۰ سالشون بود، این رو هم بگم که کل فامیل پدری و مادریم هم با ازدواج در این سن، بشدت مخالف بودن. به هرحال با وجود همه ی انرژیهای منفی ای که از جانب فامیل به سمت من سرازیر میشد که چرا داری با آدمی که نه پول داره و نه ماشین و حالا حالاها درسش طول میکشه ازدواج میکنی؟!! ما واقعا زندگی رو با هم از صفر شروع کردیم منکه تک دختر بودم و به نوعی در ناز و نعمت بزرگ شده بودم هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم با سختیهای یک زندگی دانشجویی و با دست خالی، به میدان زندگی وارد بشم اما انگار تقدیر یه جوری رقم خورده بود که خداوند رشد من رو در این ازدواج قرار بده، بالاخره من جنوبی، همسرم شمالی، من حوزه، ایشون دانشگاه ولی ما وحدت حوزه و دانشگاه رو به دعای شهید مفتح رقم زدیم😁 من از اولش هم یعنی قبل از ازدواج خیلی به بچه علاقه داشتم خیلی زیاد بطوریکه توی خواستگاری چندین بار به همسرم تاکید کردم‌ که من بچه ی زیاد دوست دارم دلم میخواد ۴ تا بچه داشته باشم. اون موقع یعنی اواخر دهه ی هفتاد، بشدت با فرزندآوری مقابله میشد و تبلیغات خیلی گسترده و وسیعی ای در این زمینه صورت می‌گرفت طوری که همه ی اطرافیان ‌ما به یک بچه بسنده کرده بودن، حتی متاسفانه بچه مذهبی هامون... وقتی ما زندگیمون رو شروع کردیم، یه کم بابت گذران زندگی اذیت شدیم. البته خداوند لطفش رو در حق ما کامل کرد و هیچ وقت دستمون جلوی کسی دراز نشد، الان که ۲۵ سال از عقدمون گذشته واقعا میگم خدا رو شکر که از ابتدای زندگی روی پای خودمون ایستادیم و رزاقیت خداوند رو با تمام وجود لمس کردیم. اونموقع قانونِ دانشگاه علوم پزشکی این بود که هرکس دو سال و نیم از درسش گذشته باشه تازه میره تو نوبت تا یه سوییت در حد یک اتاق توی خوابگاه دانشجویی بهش بدن. به همین دلیل بهمون خوابگاه نمیدادن که مجبور شدیم یکسال و نیم عقد بمونیم که خیلی واقعا سخت بود ایشون خوابگاه، من خونه ی بابا، بالاخره رفت و آمد چون یکطرفه بود کار سخت میشد و همزمان با من، برادر هم عقد کردن که واقعا کار رو در دوران عقد، دو چندان سخت ولی خاطره انگیز کرده بود. خلاصه ما با حداقل امکانات بدون هیچ گونه تشریفات، ازدواج کردیم و فقط یک حلقه خریدیم. پدرمم اعتقاد خیلی محکمی داشتن که به بچه هام به هیچ عنوان کمک نمیکنم باید روی پای خودشون بایستن و مادرم هم که یه دونه دختر داشتن اصرار داشتن که حتما عروسی بگیریم به هرحال خانواده ی همسرم هم چندان وضع مالی خوبی نداشتن ما دلمون نمیومد اذیتشون کنیم فقط اینو بگم که همه چیز رو خدا جور کرد و عروسی به ساده ترین شکل ممکن صورت گرفت. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۴٣ یادمه برای اولین بار چله عاشورا رو زمانی گرفتم که دیدم یکسال و نیم از عقدمون گذشته و هنوز هیچ سرپناهی نداریم که بریم زیر یک سقف باهم زندگیمون رو شروع کنیم لذا متوسل شدم به اقااباعبدالله الحسین علیه السلام و چله زیارت عاشورا گرفتم تا قبل از اون گاهی زیارت عاشورا میخوندم ولی چله نگرفته بودم روز ۳۸ ام از چله بود که همسرم با خوشحالی اومد خونمون و بهم گفت توی پاکدشت ورامین، خوابگاه دانشکده بهداشت حاضر شده به ما یه سوئیت بده. باورم نمیشد داشتم بال در میاوردم از خوشحالی و بالاخره بدست عنایت سیدالشهدا علیه السلام ما در مرداد سال ۸۰ بعد از یکسال و نیم عقد رفتیم سرخونه و زندگیمون. اون موقع فقط ۱۵۰۰۰ تومن همسرم درآمد داشتن که اونم از شیفتهای شبانگاهی که در کتابخونه بیمارستان سینا می ایستادن درمیاوردن یعنی بعضی شبها مجبور بودن خونه نیان و من توی اون منطقه که واقعا به بیابون بیشتر شبیه بود تا خوابگاه از ترس گاهی شب تا صبح توی اون سوییت راه میرفتم. سه ماه ما اونجا زندگی کردیم که من دوباره شروع کردم چله گرفتن که بلکه از اون مکان هجرت کنیم آخه عینِ این سه ماه کلا خوابگاه آب نداشت و ما برای آب شرب و ظرف شستن و غیره باید کلی مسافت میرفتیم. یه خوابگاه دیگه که دبه دبه آب بیاریم واقعا شرایط اونجا از نظر زندگی سخت بود. بعد از سه ماه و با عنایت مجدد حضرت سیدالشهدا علیه السلام به ما توی کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج شهرک دانشگاه تهران خونه دادن که البته سوئیت اونجا از سوییت قبلی خیلی کوچکتر بود، ماهم که دیدیم همسرم واقعا داره از درس خوندن عقب می افته بخاطر اینکه هم باید درس سنگین پزشکی رو میخوندن، هم کار میکردن تصمیم گرفتیم همه ی جهاز من رو بفروشیم و پولش رو بذاریم پیش دوست داداشم در بازار تا باهاش کار کنه، که یه مبلغی کمک خرج بهمون برسه و هم همسرم فرصت بیشتری پیدا کنه درس بخونه. یه نکته که این وسط جا انداختم اینکه وقتی همسرم اومدن خواستگاری من بهشون گفتم من دوست دارم مهریه ام ۱۴ سکه باشه که همون رو هم بعد از ازدواج هم زبانی و هم قانونی به همسرم بخشیدم چون دوست داشتم در جوار حضرت زهرا سلام الله علیها در بهشت باشم البته والعاقبه للمتقین خدا باید رحم کنه که عاقبتمون ختم به این آرزو بشه. سه ماه بعد از ازدواج و در حالیکه ما تازه ساکن یک اتاق ۱۲ متری در خوابگاه شهرک دانشگاه تهران شده بودیم با اصرارهای پی در پی بنده و دوباره بدست عنایت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و با چله عاشورا خداوند به ما یک دختر نازنین هدیه داد که متاسفانه به جای تبریک و پشتیبانی از جانب خانواده ها، خیلی شماتت شدم اما اونقدر عشق مادر شدن در من متبلور بود که گویا گوشهام، هیچ نقدی رو نمیشنید، دوران بارداری فوق العاده سختی رو گذروندم تماما ویار سنگین و تمام بادرای من بدنم کهیر میزد اما عشق به مادر شدن تمام سختیها رو برای من آسون میکرد. بهمن ۸۱، الحمدلله دخترم طبیعی بدنیا اومد. اونقدر دوران بارداری و زایمانم سخت گذشته بود که همه به من میگفتن تو دیگه بچه نمیاری ولی من همچنان گوشم بدهکار نبود. 😅 استاد زنان همسرم موقع زایمان اومدن بالاسرم، یک دکتر بسیار مومن و بسیار دلسوز و مهربان مثل یک مادر در بیمارستان نجمیه زایمان کردم. هنوز دخترم یکماهش نشده بود که خوابگاه به ما یک سوییت دو اتاقه داد و البته اون پولی که از جهاز داده بودم، دوست داداشم که متاسفانه با اون پولا و پول سایر مردم فرار کرد رفت خارج از کشور که ما واقعا یک لحظه احساس کردیم پشتمون خالی شد ولی من چون مطمئن بودم وعده های الهی حقه به همسرم گفتم نگران نباش ما تقوا پیشه کردیم زود ازدواج کردیم با دست خالی و به خدا ایمان داشتیم و زود بچه دار شدیم پس خداوند هم به ما رحم میکنه و همین هم شد دخترم فاطمه خانم سه ماهش بود که یه وام برامون جور شد و با اون پول همسرم یک پیکان سفید دهه ۶۰ 😄خریدن و هر وقت میخواستن برن دانشگاه با اون پیکان مسافر میزدن تا دانشگاه و اینجوری درآمدمون تامین می شد. دخترم ماشاءالله بمب انرژی بود فوق العاده باهوش و فعال، طوریکه همه بهم میگفتن همین یدونه بسه، دیگه به بچه فکر نکن ولی من از بعد از دو سالگی دخترم به همسرم اصرار میکردم که بیا برای فاطمه یه همبازی بیاریم بالاخره با همه تبلیغات منفی ای که اطرافیان میکردن، دخترم ۴سال و ۵ ماهش بود که خداوند پسرم رو به ما داد اما واقعه ی تلخی که در دوران بارداریم رخ داد این بود که متاسفانه برادرم در اثر سانحه ی تصادف فوت شد، اونموقع من ۴ ماهه باردار بودم و دیگه پدرمم در جمع ما نبود. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
گره های ازدواج را باز کنید... 📌عمده (موانع ازدواج)، موانع فرهنگی است؛ عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمیها، تجمل طلبی ها، این ها است که یک مقدار نمی گذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده هایتان این گره ها را باز کنید. ✅ من از ازدواجهای دانشجویی که هر سال برگزار می شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بی پیرایه و بی تشریفات انجام دهند، فکر می کنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. 📌اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همین طور بود، منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه داری، یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذاییِ خانواده هایشان، مشکلاتی را درست کردند. ۷۹/۱۲/۹ http://eitaa.com/fatemiioon_news