داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘سید ابوالحسن اصفهانی (۱۸) خیلی عجیب است این دو روایت و یک آیه مطلب را چنان ثابت کرد که
#احسن_القصص
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۱۹)
حاج سید محمدمهدی مرتضوی لنگرودی نقل كرده اند: روزی مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالنبی مجتهد عراقی(ره) برای دیدن والدم به منزل ما آمد و مدتی نشست و از مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی صحبت شد. مرحوم حاج شیخ عبدالنبی گفتند: من در نجف كه بودم، برای آقای اصفهانی خیلی ارج قائل نبودم و می گفتم او یك شاگرد آخوند ملكاظم خراسانی صاحب كفایه است و من هم یكی؛ منتهی او خوش شانس بود، رئیس شد و من نشدم.
⚡️⚡️⚡️
تا وقتی شنیدم شخص مرتاضی كه ریاضت های شرعی كشیده، به نجف آمده، و اطلاعاتی دارد. پس نزد او رفتم و او را آزمایش و امتحان كردم. دیدم اطلاعات عمیق دارد و خبرهایی می دهد. پس یقین به صدق گفتار او كردم و به او گفتم: شما با این معلومات آیا راهی برای ملاقات و دیدار حضرت بقیة الله اعظم حضرت مهدی - ارواحنا فداه- داری؛ چون من مسائل مشكلی دارم كه می خواهم از آن حضرت سئوال كنم؛ زیرا فقط او می داند حكم واقعی الهی را؟
⚡️⚡️⚡️
پس به من گفت: آری، یك روز در صحرا در مكان خلوتی كه محل ایاب و ذهاب و رفت و آمد مردم نباشد، با طهارت و توجه كامل رو به قبله بنشین و هفتاد مرتبه آیه شریفه آیةالكرسی را بخوان؛ پس در آخر آیات، هر كس نزد تو آمد، او ولی امر حضرت صاحب الزمان است، هر چه خواهی، بپرس و بخواه.
پس روزی غسل كرده و وضو گرفته و به مسجد سهله آمدم در وسط هفته و پس از اعمال مسجد، رفتم در بیابانِ مسجد و رو به قبله نشسته و هفتاد آیةالكرسی را با توجه خواندم.
⚡️⚡️⚡️
ناگهان دیدم شخصی نزد من آمد و سلام كرد و گفت: از من چه می خواهی؟ مرا غفلت گرفت و گفتم: من شما را نخواستم. فرمود: چرا، مرا خواستی كه این جا آمدی. باز بدبختی مرا شامل شد. گفتم: با شما كاری ندارم و تا سه بار تكرار شد و من انكار كردم. پس آقا شروع كرد به رفتن و از من دور شد. ناگهان به خاطرم آمد كه عجب! من برای دیدن آقا آمده و این ختم را گرفته ام...
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ختم_مجرب_جهت_گشایش_همه_امور
#گشایش
#حاجت
به تجربه رسیده است که:
مدت 《18》 روز ، روزی سه《3》 بار سوره #توحید را به این طریق بخواندبه شرط طهارت ،
قبله و مکان خلوت هرکس انجام دهد غیر ممکن است که به حاجت نرسد.!
آیه «الله الصمد» را 《1000》هزاربار تکرار کند و هر روز بعد از تمام شدن این کار یک بار آیه نور
«الله نورالسموات و الارض...»
آیه《34》سوره #نور
و یک 《1》بار آیه آخر سوره
«انا فتحنا....» که اول آن «اشداءُ علی الکفار» است تا آخر سوره بخواند.
همچنین از مقاتل بن سلیمان نقل شده است:
که مدت 《7》 هفت روز،
بعد از #نمازصبح روزی 《100》بار سوره #توحید را بخوان ومیان ختم صحبت نکن هنوز هفته تمام نشده به حاجتش خواهد رسید.
📚ذکرهای گره گشا
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت دوم) آن بزرگوار دو عدد مهر و تسبیح به من دادند و فرمودند که اینها را به
#احسن_القصص
#تشرفات
❇️ رفتن به مسجد جمکران با همراهی امام زمان (عج)
🕌 سابقا راه قم به مسجد جمکران از طرف مرقد حضرت علی بن جعفر (ع) بود.
🌳 در خارج شهر، آسیابی بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، و جای نسبتا باصفایی بود، آنجا میعادگاه حضرت بقیه اللّه (ع) بود، صبح پنجشنبه هر هفته جمعی از دوستان مرحوم حاج ملا آقاجان در آنجا جمع میشدند تا به اتّفاق به مسجد جمکران بروند.
🌄 یک روز صبح پنجشنبه، اوّل کسی که به میعادگاه میرسید، مرحوم حجّه الاسلام و المسلمین آقای میرزا تقی تبریزی زرگری است. میبیند که توجّه و حال خوبی دارد، با خود میگوید اگر بمانم تا رفقا برسند، شاید نتوانم حال توجّهم را حفظ کنم، و لذا تنها به طرف مسجد حرکت میکند و آنقدر توجّه و حالش خوب بوده که جمعی از طلّاب، که از زیارت مسجد جمکران به قم برمیگشتند، با او برخورد میکنند ولی او متوجّه نمیشود.
رفقای ایشان که بعد سر آسیاب میآیند، گمان میکنند آقای میرزا تقی نیامده است.
از طلّابی که از مسجد جمکران مراجعت میکنند میپرسند:
🔹 شما آقای میرزا تقی را ندیدید؟
▫️ میگویند:
🔸 چرا، او با یک سیّد بزرگواری به طرف مسجد جمکران میرفت و آنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند.
▫️ رفقای ایشان به طرف مسجد جمکران میروند. وقتی وارد مسجد میشوند، میبینند او در مقابل محراب افتاده و بیهوش است. او را به هوش میآورند و از او سؤال میکنند:
🔹 چرا بیهوش افتاده بودی؟ آن سیّدی که همراهت بود، چه شد؟
▫️ میگوید:
🔸 وقتی به آسیاب رسیدم، دیدم حال خوشی دارم، تنها با حضرت بقیّه اللّه «ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء» صحبت میکردم، با آن حضرت مناجات مینمودم، تا رسیدم به مقابل محراب، این اشعار را میخواندم و اشک میریختم.
❇️ با خداجویان بیحاصل مها تا کی نشینم
باش یک ساعت خدا را، تا خدا را با تو ببینم
تا اینجا رسیدم که:
❇️ ای نسیم کوی جانان بر سر خاکم گذر کن
آب چشم اشکبارم بین و آه آتشینم
✨ ناگهان صدایی از طرف محراب بلند شد و پاسخ مرا داد، من طاقت نیاوردم و از هوش رفتم.
▫️ معلوم شد که تمام راه را در خدمت حضرت بقیّه اللّه (ع) بود، ولی کسی که صدای آن حضرت را میشنود از هوش میرود، چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت را ببیند؟ لذا مردمی که آقا را نمیشناختند، حضرت را در راه میدیدند. ولی خود او تنها از لذت مناجات با حضرت حجه بن الحسن علیهما السّلام برخوردار بود.
⬅️ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، صفحه ی 275
🏷 #امام_زمان_عج
#امام_زمان #تشرفات
#حاج_ملا_آقاجان
#مسجد_جمکران
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4