#ختم_سوره_واقعه
#دوشنبه_اول_ماه_قمری
وقتی اول ماه قمری روز دوشنبه باشد.
🌻زمان #ختم_سوره_واقعه از روز #دوشنبه اول ماه قمری 1404/1/11
🌙⭐️برای افزایش_رزق_وروزی ورسیدن به حوائج مهمه
👌این ختم سفارش اکیده دارد بی توجه نباشید
✍آیتالله بهجت رحمهالله: برای افزایش روزی و برآورده شدن حاجات مهم، ختم سورۀ «واقعه» را به اطرافیان خود توصیه میکردند.
👌دستور این ختم بدین شرح است:
چون اول ماه قمری دوشنبه باشد، شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه،
🌛شرایط انجام این ختم عظیم 🌜
1⃣ با طهارت و رو به قبله حتی اگر عذر شرعی دارید وضو بگیرید ولی دست به خط قرآن نزنید.
2⃣ روز_اول یک《1》 مرتبه،
روز_دوم دو《2》 مرتبه
و روز_سوم سه《3》 مرتبه و همچنین تا روز چهاردهم، چهارده《14》 مرتبه بخواند.
3⃣و بعد از تلاوت سورۀ مبارکه، هر روز این دعا را بخواند :
((يا مُسَبِّبَ الاَسْبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبْوابِ اِفْتَحْ لَنا الْاَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي و رِزْقُ عِیالي فِی السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيداً فَقَرِّبْهُ وَ إِنْ كَانَ قَرِيباً فَيَسِّرْهُ وَ اِنْ كانَ يَسِيراً فَكَثِّرْهُ وَ اِنْ كانَ كَثِيراً فَخَلِّدْهُ وَ اِنْ كانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبْهُ وَ اِنْ كانَ طَيِّباً فَبارِكْ لي فيهِ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ يا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ وَ وَحْدانِيَّتِكَ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِنْ كانَ عَلي اَيْدِي شِرارِ خَلْقِکَ فَانْزِعْهُ وَانْقُلْهُ اِلَيَّ حَيْثُ اَكونُ وَ لا تَنْقُلْنِي اِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ.))
4⃣در پنجشنبههای میان این چهارده《14》 روز، این دعا خوانده میشود:
👈((يا ماجِدُ يا واحِدُ، يا جَوادُ يا حَليمُ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا كَريمُ، اَسْئَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثى، وَ تَقْضى بِها دَيْنى، وَ تُصْلِحُ بِها شَأْنى بِرَحْمَتِكَ يا سَيِّدى. اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ رِزْقى فِى السَّماءِ فَاَنْزِلْهُ، وَ اِنْ كانَ فِى الاَرْضِ فَاَخْرِجْهُ، وَ اِنْ كانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ، وَ اِنْ كانَ قَريباً فَيَسِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ قَليلاً فَكَثِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ كَثيراً فَبارِكْ لى فيهِ، وَ اَرْسِلْهُ عَلى اَيْدى خِيارِ خَلْقِكَ، وَ لا تُحْوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ (بِكَيْنُونَتِكَ) وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللًّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَىَّ حَيْثُ اَكُونُ، وَ لا تَنْقُلْنى اِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا واحِدُ يا مَجيدُ يا بَرُّ يا كَريمُ يا رَحيمُ يا غَنِىُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَیِّنَا [هَنِّئْنا-هَيِّئْنا] كَرامَتَكَ وَ اَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.))
⁉️آیه الله بهجت فرمودند این ختم را در یک مجلس هم میتوانید انجام دهید
حتی چند نفر مشترکا این ختم را در یک جلسه روز دوشنبه انجام دهند ((به تعداد واقعه 《105》مرتبه)) وهمگی شرکت کنندگان به فیض خواهند رسید
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀آیت الله سید محمد حسین طباطبایی(۱۷) در جوار بارگاه نخستین امام(ع) علامه طباطبایی در ب
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀آیت الله سید محمد حسین طباطبایی(۱۷) در جوار بارگاه نخستین امام(ع) علامه طباطبایی در ب
#احسن_القصص
🍀آیت الله سید محمد حسین طباطبایی(۱۸)
در اطاق نشست و خیرمقدم گفت. چهرهای داشت بسیار جذاب و نورانی. با کمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرفت و سخنانی بدین مضمون گفت: کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید خوب است علاوه بر تحصیل به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش باشد و از نفس خود غافل نشود. این را فرمود و حرکت کرد. من در آن مجلس شیفته اخلاق او شدم. سخنان کوتاه و بانفوذ آن عالم ربّانی چنان در دلم اثر کرد که برنامه آیندهام را شناختم و تا مدتی که در نجف بودم محضر آن عالم باتقوا را رها نکردم و از محضرش استفاده نمودم. آن دانشمند بزرگ آیتاللّه العظمی حاج سیدعلی قاضی طباطبایی (1285 ـ 1360 ه••• .ق) بود.(6)
به رغم چنین توسلات و نیز نویدی که علامه از آن عارف ربانی دریافت کرد، سختیها و مشکلات به این فرزانه عالیقدر روی آورد و همان گونه که اشاره گردید، علامه به همراه همسر و فرزند کوچک و برادر خویش یعنی سیدمحمدحسن الهی طباطبایی (1326 ـ 1388 ه••• .ق) وارد نجف اشرف شده و در محله عماره که در حوالی حرم مطهر و مقدس حضرت امیرالمؤمنین(ع) است، منزلی اجاره کرده و اسکان میگیرند.
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسیبهای ماورایی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نجات_از_زندان
#زندان
مرحوم عبدالمطلب میفرمایند:
در کتاب مصباح چنین آمده ، اگر زندانی این کلمات را روزی هفت《7》 مرتبه بخواند، از زندان خلاصی یابد و خداوند متعال او را نجات خواهد داد.
یا مَن کَفانِی مِنْ خَلْقِهِ جَمیعاً
وَلَمْ یکْفِنی مِنْ خَلْقِهِ اَحَدٌ سِواکَ
یا اَحَدُ مَنْ لا اَحَدَ لَهُ اِنْقَطَعَ الرِّجاءُ مِنْکَ
یا اَللّٰهُ فَاَغِثْنی یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمان خادم حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند: من از جمله خد
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمان خادم حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند: من از جمله خد
#تشرف
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان
در این اثناء حجاب برداشته شد و پرده بالا رفت و ما داخل مجلس خلیفه شدیم. وقتی چشم خلیفه و حضار مجلس بر آن طلعت نورانی افتاد هیبت آن سرور بر آنها اثر گذاشت و رنگ صورت هایشان تغییر کرد و حواس آن ها پریشان شد و زبان هایشان بند آمد به طوری که قادر بر سخن گفتن و یا حرکت از جای خود نبودند. من هم ایستاده بودم و آن نور درخشان همانطور بر کتف من سوار بودند. پس از گذشتن مدت زمانی وزیر معتمد برخاست و با خلیفه بنای مشورت و نجوا را گذاشت. من متوجه شدم که راجع به قتل آن سرور با هم صحبت می کنند. از خیال کشته شدن آن حضرت ترس زیادی به دلم افتاد.
✨💫✨
در این هنگام خلیفه به شمشیر دارها اشاره کرد: این طفل را بکشید! هر کدام از آنها خواستند شمشیر از غلاف خود بیرون بکشند دیدند بیرون نمی آید. وزیر وقتی این وضع را دید گفت: یقینا این موضوع از کارهای ساحرانه بنی هاشم است. آنها این شمشیر ها را سحر کرده اند تا از غلاف بیرون نیایند و فکر میکنم سحر آنها به شمشیرهایی که هنوز به کار نیفتاده و در خزانه خلیفهاند اثر نگذاشته باشد. و دستور داد شمشیر هایی را که در خزانه معتمد عباسی بود آوردند. ولی باز هم هر چه کردند که لااقل یکی از آنها از غلاف بیرون بیاید ممکن نشد. این بار کارد ها و تیغ هایشان را در آوردند، اما آنها هم از دسته و غلاف های خود باز نشد و بیرون نیامد.
✨💫✨
در این هنگام معتمد بنا به پیشنهاد وزیر خبیث دستور داد چند شیر درنده از «برکة السباع» (باغ وحش) بیاورند و در مجلس بگذارند. شیربانان رفتند و سه شیر آوردند. خلیفه به همان شکلی که مولایم بر کتف من قرار داشتند به من امر کرد ایشان را جلوی شیرها بیندازم. من مضطرب الحال و مشوشالبال با خود گفتم: این کار را نمیکنم اگرچه بند از بندم جدا کنند. تا این مطلب به قلبم خطور کرد، حضرت بقیةالله ارواحنا فداه دهان مبارک خود را کنار گوشم آوردند و آهسته فرمودند: «لا تَخَف وَ اَلقِنِی»؛ نترس و مرا بینداز! من بدون معطلی آن بزرگوار را جلوی شیر ها انداختم، ناگاه دیدم آن حیوان ها...
ادامه دارد...
@Manavi_2