eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
226 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 امام حسین علیه السلام 💙◼️لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِکُمْ مَا یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ؛ چیزی را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد. 🌻✿ جلاالعیون «جلد۲» یـا ارحـم الـراحمیــن. سه شنبـه... صدمرتبه... "سه شنبه"﷽" "100مرتبه"     ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم آقابیا🌙 اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعدازحمد یک بارسوره تین،  توحید، فلق ،ناس @Manavi_2
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا امروز را با نام تو آغاز میکنم... دلم را از نگرانی خالی کن لبخندت را مهمان لحظه‌هایم گردان و روزی پُر از خیر و نیکی برای من و عزیزانم مقدر کن... آمین🙏 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره جاثیه برای محبوبیت 💗🤗 ✍🏻پیامبر (صلی الله علیه و آله)- هرکس این سوره را بنویسد و بر خودش آویزان کند، از شرّ هر شیطان و حاکم ستمگری رهایی خواهد یافت و در نظر همگان دارای ابهّت و محبوبیّت خواهد بود. 📘منبع:تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۰۴ البرهان «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
🍀حاج آقا مجتبی تهرانی(۱۴) ***ماجرای تشریف فرمایی حضرت زهرا به منزل ایشان فرمودند بگذار قضیه ای را برای تو بگویم. سپس فرمودند: این قضیه را چون روضه تمام شده می گویم. آن روزی را که بنده در خدمت ایشان بودم 4شنبه یا 5شنبه بود. دو روز بعد شهادت حضرت صدیقه طاهره بود. ایشان فرمودند "می دانی چرا من امروز به اینجا آمده ام؟"چون واقعاٌ برای من سؤال شده بود که چرا ایشان به روضه زنانه آمده اند آن هم تنها و در اتاق پشتی و برایم جالب بود که بدانم قصه چیست و بعد فرمودندکه روز شنبه همین هفته خانواده ام به من گفتند که فلان آقا (که شاید راضی نباشد اسمش را بگویم) تلفن زد و گفت که از قول من به حاج آقا بگویید که من دیشب خواب دیدم که به من گفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روز شهادت به خانه حاج آقا مجتبی می روند و در اینجا حاج آقا بغض کردند و آرام گریه افتادند. بغض راه گلویشان را بسته بود و چندثانیه ای سکوت کردند و سپس فرمودند آن آقا که نمی دانسته و بعد خانواده ما به ایشان گفته که اتفاقاٌ ما در آن روز روضه داریم و مجلس زنانه هم می باشد و آن آقا گفته خلاصه به حاج آقا بگویید وحاج آقا فرمودند که من روزشهادت به اینجا آمدم و امروز هم چون روز آخر بوده گفتم برای همین بیایم تا چیزی گیرم بیاید. حاج آقا در این چیزها معطل نمی کرد و اجازه نمی داد حتی چیزی در ذهن شما شکل بگیرد و برای این که این مطلب را از خودشان دور کنند سریع گفتند اخلاصتان را زیاد کنید و سپس فرمودند "این حرفی که من زدم برای من نیست، بلکه برای خانم من است؛ چون مجلس زنانه است و مربوط به او می شود. اشتباه نکنید برای خودم کیسه نمی دوزم، ایشان علویه است و دختر فاطمه زهراست و چون علویه است پرش من را هم گرفت ادامه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت سوم): #امام_زمان 💥در جواب فرمودند: "این امور از فضول زندگی است و ما از این فضول
(قسمت اول) حاجی حسن حبرانی -فرزند حاجی محمدرضا حبرانی- که در حال حاضر به شغل بزازی در فلکه شهداء قوچان مشغول کسب می باشد این قضیه را از مرحوم پدرشان نقل می کردند و می گفتند: پدرم شبی برایم صحبت کرد که من نوجوان بودم و پدرم را از دست داده بودم و زیر نظر مادر زندگی می کردم. اما خیلی به خواندن درس علوم دینی علاقه داشتم. به مکتب رفتم و قرآن را یاد گرفتم. تصمیم گرفتم که به مدرسه ی علوم دینی بروم. بالاخره با زحمات زیاد مادرم به مدرسه رفتم و شروع به درس خواندن کردم. طولی نکشید که عدّه ای عازم کربلای معلا شدند. ✨💫✨ من هم از شوقی که داشتم به خانه آمدم و به مادرم پیشنهاد کردم که: مادر، عده ای عازم کربلای معلا هستند. اجازه بده با آنها به این سفر بروم، شاید در نجف بتوانم به تحصیل مشغول شوم. با التماس زیاد مادرم حاضر شد و مبلغ ۳۵ ریال که در آن زمان خیلی زیاد بود به من داد و بلافاصله آمدم با همان عده کاروان مهیای سفر شدم. با زحمات زیاد بین راه بالاخره به کربلا رسیدیم. پس از چند روز زیارت مجدداً عازم شهر نجف شدیم و به هر نحوی بود با وساطت همسفران و همچنین همشهریانی که قبلاً در حوزه نجف به تحصیل اشتغال داشتند به تحصیل علوم دینی مشغول شدم. ضمناً در حوزه علمیه عده ای بودند که هر هفته صبح روز پنجشنبه پیاده با آنها به کربلا می رفتیم و شب جمعه را در کربلا می ماندیم و روز جمعه به نجف بر می گشتیم. ✨💫✨ یک روز پنجشنبه دوستان مذکور بدون آنکه به من خبر بود بدهند به طرف کربلا حرکت کرده بودند. وقتی فهمیدم که آنها مرا ترک کرده اند خیلی دلتنگ شدم و غصه می‌خوردم و از تنهائی خودم رنج می بردم. مخصوصا که از نظر مالی هم خیلی در مضیقه بودم. آن روز بعد از ظهر شد. در اطاقی که در محل حوزه علمیه داشتم، نشسته بودم. غم دلم را گرفته بود. با چند قطره اشک دلم را تسلی می دادم. با خودم گفتم: حالا این هفته نشد. هفته دیگر خواهی رفت. یک وقت در باز شد دیدم سید جوانی وارد اطاق شد... ادامه دارد.... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شاه کلید قرب به خداوند با علیه السلام استاد عالی أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا