⭕ سپهدار وفادار کربلا؛ رجزهای حماسی حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام با ترجمه
🔸 پس از شهادت برادران:
در اوج #وفاداری و #ایثار، حضرت عباس علیهالسلام اینگونه رجز خواندند:
«أقسَمتُ بالله الأعَزّ الاعظم و بالحُجُور صادقاً و زَمزمٍ
و ذُوالحَطیم والفنا المُحَرّم لَیُخضَبَنّ الیوم جسمی بالدّم
اَمامَ ذی الفضل و ذی التّکرُّم ذاکَ حُسَینُ ذوالفَخَار الأقدم»
ترجمه:
"سوگند به خدای بزرگ و عزیز، سوگند راستین به حجر و زمزم
سوگند به صاحب حطیم و فناء و حرام؛ امروز بدنم به خون آغشته خواهد شد
در پیشگاه آن صاحب فضیلت و بزرگواری، همان حسین صاحب افتخارات دیرین خواهم بود"
🔸 در مسیر شریعه فرات:
با #شجاعتی بینظیر در حالی که برای آبرسانی به #خیمهگاه میجنگیدند، فرمودند:
«أاُقَاتِلُ الیومَ بِقلبٍ مَهنَدٍ اَذُبُّ عن سِبطِ النَّبی احمدٍ
اَضرِبُکُم بِالصَّارِمِ المُهَنَّدِ حتّی تَحِیدُوا عَن قتال سیّدی
إنّی اَنَا العَبَّاسُ ذُو التَّوَدُّدِ نَجلُ عَلَیّ الطّاهِرِ المُؤیَّدِ»
ترجمه:
"امروز با دلی استوار میجنگم و از فرزند پیامبر احمد دفاع میکنم
با شمشیر برنده بر شما میزنم تا از جنگ با آقایم دست بردارید
من عباسم، همان مهربان، فرزند #علی پاک و تأیید شده"
🔸 هنگام بازگشت با مشک آب:
در حالی که بدن مبارکشان از #تیرهای دشمن پر شده بود، این رجز را سر دادند:
«یا نَفسُ مِن بعدِ الحسین هُونی و بعدَهُ لاکُنتَ أن تَکُونِی
هذا الحُسَینُ واردُ المَنُون و تَشرَبینَ بارِدَ المَعین
هیهاتَ مَا هَذَا فِعالُ دِینِی و لافِعَالُ صادِقِ الیَقِینِ»
ترجمه:
"ای جان! پس از حسین خوار باش که پس از او زندگی ارزش ندارد
این حسین است که به مرگ نزدیک شده و تو آب خنک مینوشی؟
هرگز! این کار با دین من و رفتار انسان باایمان سازگار نیست"
🔸 در برابر لشکر دشمن:
هنگامی که سپاه در شمار #عمر_سعد محاصرهاش کردند، با #استقامتی کمنظیر در برابر #مرگ ایستادند و فرمودند:
«لا أرهَبُ المَوتَ إذا المَوتُ رَقَا حَتَّی اَواری فی المَصَالیتِ لَقَی
نفسی لِنَفس المُصطَفی الطُّهرِ وَقَا إنّی أنا العبّاسُ اُغدُو بِالسَّقا
و لا اَخَافُ الشَّرَّ یوم المُلتَقَی»
ترجمه:
"از مرگ نمیترسم وقتی فرا رسد، تا آنکه با مرگ روبرو شوم
جانم فدای جان پیامبر پاک باد، من عباسم که به سقایی میروم
و از سختی روز رویارویی نمیهراسم"
🔸 پس از قطع دست راست:
با #صبورتی بینظیر خطاب به دشمنان فرمودند:
«والله إن قَطَعتُمُوا یَمِینی إنّی اُحامی أبداَ عَن دینی
و عَن امام صادق الیقین نجلِ النّبی الطّاهر الأمین»
ترجمه:
"به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کردید، همواره از دینم دفاع میکنم
و از امام راستین و باایمان، فرزند پیامبر پاک و امین"
🔸 پس از قطع دست چپ:
در آخرین لحظات، این #درس_شهادت را به جهانیان آموختند:
«یا نفسُ لاتَخشَی مِنَ الکُفّار و اَبشری برحمة الجبّار
مع النّبیّ السّیّد المختار قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری
فأصلِهِم یا ربّ حَرَّ النّار»
ترجمه:
"ای جان! از کافران نترس و به رحمت خداوند جبار بشارت گیر
که با پیامبر برگزیده خواهی بود، آنها از سر طغیان دست چپم را قطع کردند
خدایا آنان را به آتش سوزان درافکن"
#عاشورا #حماسه_عباسی #وفاداری_بینظیر #رجزهای_کربلایی #یا_اباالفضل
#MJN
کانال #مسجد_جامع_نارمک در ایتا و بله:
@MasjedJameNarmak
⭕ پس از شهادت #امام_حسین علیهالسلام؛ واکنش قاتلان و عمر سعد
🔸 دستور عمر سعد برای محافظت از خیمهها:
پس از آن، #عمر_سعد ملعون دستور داد:
«گروهی از نگهبانان را مأمور محافظت از خیمههای اهل بیت کردند تا کسی به آنان آزار نرساند.»
*این اقدام ظاهری برای جلوگیری از هتک حرمت اسرا بود.*
🔸 فریاد ننگین سنان بن انس:
سنان بن انس نخعی که از قاتلان امام بود، نزد عمر سعد آمد و با غرور فریاد زد:
«اوقِر رِکابی فِضَّةً وَ ذَهَبًا • اَنا قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا
قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمًّا وَ اَبًا • وَ خَیرَهُم اِذ یُنسَبونَ نَسَبًا»
ترجمه:
"شتر مرا از سیم و زر بار کن! • من آن پادشاه با حشمت را کشتم
کشتم بهترین مردم را از جهت پدر و مادر • و برترینشان را از حیث نسب و اصالت"
🔸 واکنش عمر سعد:
عمر سعد با شنیدن این سخنان گفت:
«گواهی میدهم تو دیوانهای! اگر #ابن_زیاد این سخنان را بشنود، گردنت را میزند.»
*این نشاندهنده ترس عمر سعد از افشای حقایق درباره مقام امام حسین بود.*
🔸 اعتراف مردم به عظمت امام:
مردم به سنان بن انس گفتند:
«تو حسین فرزند #علی و #فاطمه_زهرا سلاماللهعلیها را کشتی! او بزرگ عرب بود که برای بازپس گیری حکومت از بنیامیه قیام کرد.»
#طبری نقل میکند که مردم به سنان گفتند:
«اگر تمام خزائن دنیا را هم به تو بدهند، در مقابل کشتن حسین کم است!»
#شهادت_امام_حسین #سنان_بن_انس #عمر_سعد #قیام_عاشورا #خاندان_پیامبر #کربلا
#MJN
کانال #مسجد_جامع_نارمک در ایتا و بله:
@MasjedJameNarmak
⭕ انتقال علوم نبوی به امام علی علیهالسلام
«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»
«و کافران میگویند:تو فرستاده نیستی. بگو: همین که خداوند میان من و شما گواه است و کسی که علم کتاب نزد اوست [کافی است].» #رعد_۴۳
🔸 چون روز دیگر فرا رسید، #بیماری پیامبر صلیاللهعلیهوآله سنگینتر شد و مردم از ملاقات با ایشان #ممنوع شدند. تنها #امیرالمؤمنین علیه السلام ملازم #خدمت آن حضرت بود و جز برای #ضرورت از ایشان جدا نمیگشت.
🔸 هنگامی که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله #بهوش آمدند، فرمودند: «برادر و یاور مرا بخوانید.» اما #ضعف بر ایشان چیره شد و #ساکت شدند. #عایشه گفت: «#ابوبکر را بخوانید!» ابوبکر آمد و بالای سر حضرت نشست. وقتی پیامبر چشمان مبارک را گشودند و او را دیدند، روی خود را برگرداندند. ابوبکر برخاست و بیرون رفت و گفت: «اگر نیازی به من داشت، اظهار میکرد.»
🔸 بار دیگر حضرت درخواست خود را تکرار کردند. #حفصه گفت: «#عمر را بخوانید!» وقتی عمر حاضر شد، حضرت از او نیز اعراض فرمودند.
🔸 برای بار سوم، حضرت فرمودند: «#برادر و #یاور مرا بخوانید.» این بار #امسلمه گفت: «#علی را بخوانید؛ زیرا پیامبر غیر از او را نمیخواهد.»
🔸 وقتی #امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر شد، پیامبر به سوی او اشاره کرده و فرمودند: «نزدیک من بیا.» امام علی علیهالسلام خود را به آن حضرت چسبانید و پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدت طولانی رازهایی را با او در میان گذاشتند.
🔸 پس از آن، امیرالمؤمنین علیهالسلام برخاست و در گوشهای نشست و حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله به #خواب رفتند. وقتی امام علی علیهالسلام بیرون آمد، مردم از او پرسیدند: «یا_اباالحسن! چه رازی بود که پیامبر با شما میگفت؟»
🔸 حضرت فرمودند: «#هزار_باب از #علم به من آموخت که از هر #بابی، هزار باب گشوده میشود. و مرا به اموری #وصیت کرد که آن را #انشاءالله به جا خواهم آورد.»
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهادت_پیامبر_اکرم
#MJN
کانال #مسجد_جامع_نارمک در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak