eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.7هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
278 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع حرم که باشی یعنی ... یعنی یه دنیــــا غیـــرت و مردونگـــی داری !! یعنی لیــاقت داری از #حـــرم و نامــوس امــامت #دفــــــاع کنی !!! @modafeaneharaam
هدایت شده از 
دیشب که هممون در کمال ارامش تو خونه هامون نشسته بودیم وفوتبال میدیدیم... و غیرت بازیکنامون رو روی‌زمین تشویق میکردیم و از چنین بازی ای کیف کردیم ♦️ تروریست‌ها به پاسگاه مرزی ایران در همزمان با بازی فوتبال ایران و پرتغال!حمله کردند. 🔹در این درگیری ۳ نفر به نام های ، زهی و به شهادت رسیدند.... ایرانی جماعت فقط توی‌زمین فوتبال نیست، فقط‌اونی نیست که از طریق رسانه ها دیده میشد، از این نوع غیرتها زیادن،چه بسا که دیده نمیشن... روح این سه شهید پ.ن:اگه یادتون یاشه تو بازی ایران-استرالیا هم چنین حمله ای صورت گرفت. میبینید دشمن از چه موقعیت هایی که مردم سرشون گرم یه چیزه ،قصدحمله میکنند؟ حالا چه از نوع فیزیکی که با دلاور مردای ما مهار میشن، وچه از نظر‌روانی (که کم هم نیست)و مهارش به یه چیزی به اسم نیاز داره که متاسفانه کم شده.... @kheiybar
چه فرقے هست بین اون یازده نفرے ڪه براے وطن توے زمین فوتبال میـجنگن و اون یازده نفرے ڪه براے #دفاع از وطن وسط میدون میـجنگن و #شہید میشن؟! براے اولے اون همه هیاهو و براے دومے این همه #سڪوت !!!!😔
دختـرها هم شهیـد میشوند...🌷 یا شهیـدپرور میشوند...🍃 تو مـانده‌اے که کنـے از آنچه که شهیـدان برایش خـون دادند... دفـاع کنے از 🌹🍃 @modafeaneharaam
جانت را ڪہ بدهی در راه خدا "" می نامند تو را؛😞 بہ گمانم اگر را هم بدهی شاید...!😢 . و مݧ احساس میڪنم اینجا و در ایݧ سرزمین؛ دختراݧ زیادے هستند کہ هر روز پشتِ 😍ـــــگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود می کنند از نجابتشان...😌 و هر لحظہ می شوند انگار! پس "" حواست بہ حجابت باشد...☺️🙏 . . . گـــآهی که چادرت خاکی می شود از هاے مردم شهــــر...😔 یاد هایی باش که برای ماندنت، خونی شدند...😭 😊 @modafeaneharaam
مـادر شهیــد:🍃 او بچه ی ساکت، سربه زیر و کم توقعی بود؛ هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد☺️😘 من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟ می گفت: «می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.» 👌 پدر شهیــد:🍃 زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند، یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید😔 و می گفت می خواهم برای #دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم، ما در نهایت گفتیم چه جایی بهتر از آنجا.» « میلاد زمان عزیمت 20 سال سن داشت و کل حضور وی در جبهه های سوریه نیز 20 روز بود تا به شهادت رسید.»🕊 شهیـد مدافـع حـرم میلاد بدرے🌺🍃 #سالروزشهــادت🕊🕊🕊 @modafeaneharaam
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادر شهید💚 🍂 زنـدگی با شـهـدا شوق طلبی داشت به ویژه از چندماه مانده به اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد👌. علی رغم اینکه در و این همه توی سر تبلیغ از جبهه و جنگ گفتن و نوشتن از دفاع مقدس می زنند به عنوان می گویم🙂 که او هرچه داشت از فرهنگ مقدس داشت.☝️ شخصیت حاصل انس باهمین ها و ها و ها ها و ها از مقدس بود.🍃 آموز بود که با حاج پروین قدس در تبریز رفاقتی به هم زده بود.مرتب برای دیدن آرشیو عکس هایش سراغش می رفت.🍃 اولین ریشه های علاقه مندی به فرهنگ و جنگ را حاج بهزاد در او ایجاد کرده بود.کتابخانه ای که از او به جامانده،تقریبا تمام کتاب های منتشر شده در حوزه مقدس در چندسال گذشته را درخود گنجانده است👌.مثل همه ی بچه های به یاد و نام و تصاویر سرداران دفاع مقدس به ویژه تعلق خاطر داشت.👌☺️ این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود.گاهی از من می پرسید فلان کتاب را خوانده ای🙂؟و اگر میگفتم نه، نمی گفت بخوان،خودش می خرید و می داد.❤️ آواخر چندتا کتاب را توصیه کرد که بخوانم،از بین این کتاب ها، نقاش ها، یک، صاعقه و متقابل یادم مانده است☺️،مجموعه شش جلدی<< جنگ_ایران_و_عراق>> را که از کتابخوانه خودش به من هدیه کرد❤️،هنوز به یادگار دارم، یک بار هم رمانی که براساس زندگی نوشته بود،ازتهران برایم پست کرد که بخوانم.🙂 یادم هست باهم در مراسم رونمایی این کتاب شرکت کرده بودیم. سلیمانی هم در آن مراسم حضور داشت☺️.به سردار سعید قاسمی و موسسه فرهنگی میثاق هم علاقمندبود🙂 و بدون استثنا ،هرسال با رفقایش در که سردار حضور می یافت، حاضر می شد😊.چند بار هم به من گفت که بیا .هربار گفتم می آیم ولی نمی رفتم!😔 🍂 آرزوے نـبـرد در کـربـلا بعدازاینکه عراق را اشغال کرد مدام از آموزش جوانان برای جنگیدن با آمریکا میگفت🙂 آن موقع اگراشتباه نکنم خودش هنوزتوی دانشکده ودرحال آموزش بود🍃 یک باردرباره ی نحوه ی عمل های کنارجاده ای توضیح دادآن اوایل درعراق ازاین بمب برای زدن تانک هاوخودروهای نظامی می شد👌 های زیادی هم ازلحظه بمب هاوازبین رفتن ادوات آمریکایی ها داشت که با هم تماشا کردیم اما هرچه اصرار کردم از هیچ کدام اجازه کپی نداد.☹️ صحنه های هدف قرارگرفتن خودروهای آمریکایی ونفراتشان درحین ترددخیلی تاثیر گذاروعجیب بود☹️ مدام روی تصاویر کلیک میکرد ونگه می داشت وبعد توضیح می داد.🙂 پرسیدم با این های دست ساز💣 با آمریکا می جنگندگفت آن قدرتلفات ازآمریکایی ها گرفته اند✌️ که الان نظامیان آمریکایی کشیده شده اند👌 داخل پادگان هایشان طرف آمریکایی از قاسم خواسته فتیله رابکشدپایین.✌️😊 یک بار اوایل بحران سوریه که او مدام به می رفت و می آمد گفت جنگ که در تمام بشود میرویم بجنگیم جنگیدن حال دیگری دارد.😔💔 ... @modafeaneharaam
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 تـقـدیـم به مـحمـودرضـا روزهای آخرسال۱۳۸۹بود چندروزمانده به قبل ازپایان سال ازپایان نامه دکترای تخصصی دفاع می کردم🙂 وقتی رسیدم تهران شب یک راست رفتم سراغ برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم☹️ ونگران آبرومندانه برگزارشدن جلسه بودم به رضا گفتم هیچ چیز آماده نیست🙁، وفرداهم وقتش راندارم فردا می توانی بامن بیایی جلسه دفاع؟😒 گفت:چه چیز راباید آماده کنیم😊؟گفتم باید ،لیوان بلور کارد واین جور چیز ها بخرم🙂 گفت ظرف وظروف رادیگر میخواهی چه کار😕؟ گفتم بشقاب ها ولیوان ها اگریک بارمصرف باشند پایان نامه ام نمره نمی آورد.😐 گفت اینها را ازخانه می بریم گفتم برو کت وشلوارت را هم بیاور بی چون وچرا رفت دو دست کت شلوار آورد☺️ امتحان کردم یک دستش راکه سورمه ای واتو کشیده بود.🙂 گذاشتم کنار صبح ماشین پرایدش رابرداشت وسایل را زدیم توی ماشین واز راه افتادیم سمت دانشگاه 🙂 خودش هم برای حضور درجلسه لباس مرتبی پوشیده بود☺️با ماشین رفتیم داخل دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران آن روز درگیر یک مشکل آموزشی بودم که به خاطرآن باید قبل از دفاع،دوساعتی پله های دانشکده دامپزشکی را بالا و پایین می رفتن!😣 در این فاصله رفت میوه و چندجعبه آبمیوه خرید☺️.تنها چیزی که آنروز خودم رفتم خریدم،یک جعبه شیرینی بود ک باعجله زیاد از خیابان کارگر شمالی گرفتم🍃.غیر از این جعبه شیرینی،همه جلسه را ردیف کرده بود.👌 حتی وسایل و میوه ها و جعبه های آبمیوه را که خریده بود،از توی ماشین تا داخل سالن آمفتی تئاتر دانشکده آورد☺️ یادم نیست چه مشکلی برایش پیش آمده بود که نتوانست بیاییدسر جلسه و چند دقیقه قبل ازشروع جلسه برگشت.😒 خاطره خوش آن روز را فراموش نمی کنم.💔 که چقدر از اضطرابم کم کرد.دوست دارم اگر گذرم دباره به کتابخوانه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران افتاد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صحفه تقدیم نامه، را کنارنام که نامه را به او کرده ام اضافه کنم❤️. آن را از گرفتم.💔👌 🍂 بےخـواب و بے تـاب یک روز زنگ زد :فردا عده ای از بسیجی ها یک شب مهمان ما در پادگان هستند.اگر وقت داری بیا.🙂 بعدا نمی توانی این جور جاها بیایی.دو روز درس و دانشگاه را تعطیل کردم و با های مقاومت حمزه ی سیدالشهدای اسلامشهر همراه شدم و رفتیم پادگان.🙂 دو روزی که مهمان پادگان بودیم خیلی تلاش کرد دوره به بهترین شکل برگزارشود👌.من ندیدم توی آن دوروز .🍃 کسی اگر نمی دانست،فکر می کرد مشغول جنگ است که وقت ندارد بخوابد.✌️ شبی که در پادگان ماندیم برنامه پیاده روی شبانه داشتیم.بعد از نصفه شب بود که از پیاده روی برگشتیم.☹️ مرا برد اتاق خودش.تختش را نشان داد و گفت:تو اینجا بخواب☺️ .قرار بود تا صبح استراحت کنیم.بعد بلند شویم برویم برای نماز و صبحانه و بعدش هم میدان تیر🔫.گفتم تو کجا می خوابی؟ من دارم تو بخواب.🙂 این را گفت و رفت.من تا اذان صبح تقریبا نخوابیدم.مرتب چک می کردم که ببینم برگشته یا نه.بالاخره هم نیامد ومن را بعد از صبحانه،وقتی که داشتیم آماده می شدیم برویم میدان تیر،🔫جلوی ساختمان دیدم☹️.چشم هایش کرده بود🙁. آستین هایش را زده بود بالا. سرش را انداخته بودپایین و داشت با عجله به سمتی می رفت صدایش زدم.😕 کنار درخت کاج کوچکی ایستاد دوربین کوچکی را که توی جیبم داشتم بیرون اوردم و گفتم بایست می خواهم بگیرم📷.دستش را کرد توی جیبش و به دوربین لبخند زد☺️.دوباره رفت و تا میدان تیر ندیدمش.نمی دانستم قرار است میدان را کند👌🙂. با اینکه تا روز قبل نکرده بود،توی میدان آنقدر بود که انگار چندساعت خوابیده است.✌️ قبل از رفتن به میدان تیربه بچه ها گفت: تا تیر به هر نفر می دهیم.سعی کنید از این فرصت استفاده کنید👌.استفاده هم به این است که در این وضعیت و نیازی که به مجاهدت ما دارد☝️،اینجا بدون نباشید،❤️ و کنید🔫. خیلی با بود.شوخی میکرد☺️.عکس هایی که از او توی میدان گرفته ام هیچ کدامشان رضا را نشان نمی دهد✌️. تا عصر همینطور بود و میدان را می کرد. توی آن دو روز برای اینکه به هایی که مهمانش بودندخوش بگذرد همه کار کرد.👌☺️👌 @modafeaneharaam
بیش از حد به #نماز_اول_وقت و #حجاب تاکید می‌کرد☝️ و خانه دوم و یا بهتر بگویم سنگرش مسجد بود. از همان دوران کودکی خوش خلق و خوی و با معرفت بود. گفتار و کردارش در بین همسایگان خوب و صمیمی بود به طوری که هیچ وقت کسی از او گلایه و شکایتی نداشت.👌 متواضع بود و در #سلام_کردن پیش‌دستی می‌کرد و در کمک کردن به فقرا پیش‌قدم بود. انسانی وارسته و فداکار بود🍃او برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه سفر کرد و گفت: ما مدیون هستیم و باید از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم.🌺 شهید مدافع حرم محسن الهی #سالروزشهادت🕊 @Modafeaneharaam
همسر شهید: به عنوان یک وصیت📩 همیشه به من می‌گفت: «درست است که ما از حضرت زینب دفاع می‌کنیم اما شما فکر نکنید که نشستید و کاری نمی‌توانید انجام دهید❗️ نه بزرگترین کار دست شماست ما از حریم حضرت زینب دفاع می‌کنیم شما از چادر مادرش کنید».☝️ همیشه به جوانان می‌گفتند که مراقب حضرت زهرا(س) باشید و روی تاکید خاصی داشت و امیدوارم به کمک خون پاک این شهید پیروی راه این بزرگوار باشم.🍃 شهید مدافع حرم سید حکیم حسینی🌹 🕊 @Modafeaneharaam
🔹چه اتفاقی باعث شد که شهید بابک نوری که متحول شوند⁉️ بابک از همون اولشم عاشق امام رضا(ع) بود!❤️ عشق میکرد با آقــا... بابک یه بچهِ فعال و فوق العاده مهربونی بود... از بچگیش حال دلش حال دل بود... با همه قشری میپرید... اصلا یه آدم فوق العاده اجتماعی بود...👌 عاشق خونه وخانواده بود... هم پایه هیئت بود وهم پایه دور دور های دوستانه وفوتبال...⚽️ موقع سربازیش که شد تو اون منطقه ای که خدمت میکرد همه اطارفیانش بچه هیئتی و مذهبی بودن، خصوصا بچه های عزیزِ !🌸 اونجا بابک باتوجه به اینکه خیلی خوش اخلاق و اجتماعی بوده بااونا دوست میشه و کلی باهاشون مَچ میشه... بابک وقتی از نزدیک بااون بچه ها روبه رو میشه متحول میشه...✨ انسانیت رو درک میکنه... سعی میکنه از خودش یه انسان کامل بسازه! بعدها بعد از همه متوجه شدیم که بابک بدون خبر تو زمان خدمت به صورت داوطلبانه میرفته سر مرزهای کردستان...!! از اونجا فکر از حرم حضرت زینب(س) و دفاع از میهن و ناموس کشورش تو ذهنش محکم میشه...👌 و آخر راهش ختم میشه به اینکه رو سنگ مزارش حک میشه؛ 💔🌿 @Modafeaneharaam
💞 میگفت: بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب اجازه نمیده.😞 منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت... اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو... پس چی میشد... لحظه آخر بهش پیامک زدم، گفتم: راضی ام به رفتنت... دوست دارم تمام تلاشت باشه...منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم🌹. تو فقط دعا کن... کاش میدونستی چه محکمی هستی...❤️ تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت... فاطمه ی عزیزم مهرتان سنجیده ام خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری...💕💞💕 🌷 @Modafeaneharaam
بــــرادر❗️ میدان از حـــــق مـــــرد میخواهد☝️ نہ پوتین.. ✌️ @Modafeaneharaam
🌹شهیدمدافع حرم #سید_امین_حسینی 🌹 ✅مرد با #ایمانی بود وقتی که در تلویزون #بمباران حرم حضرت زینب سلام الله علیها را مشاهده کرد، دیگر در این حال و هوا نبود میگفت من باید #بروم از حرم عمه ام #دفاع کنم. ✅پدر و مادرم #رضایت دادند تا برود، وقتی که به فرودگاه رسید عمه ام به او تماس گرفت و او را #منصرف کرد. ✅فردایش به سرکار رفت، وقتی که برگشت پاهایش #فلج شده بود. ✅75روز همان طور باقی ماند و به دکتر رفت ولی #خوب نشد. ✅شب 75ام بود که گفت: اگر پاهایم خوب شود #یکسال میروم از حرم #عمه_ام دفاع میکنم، فردایش دوباره #پاهایش خوب شد. ✅سرانجام به سوی #سوریه رفت و در روز ولادت حضرت علی اکبر، به #شهادت رسید و در نیمه شعبان روز ولادت امام زمان عج الله تعالی به #خاک سپرده شد. @Modafeaneharaam
🍃 قصه از آنجایی شروع می‌شود که آقا حمیدرضا #عاشقانه خدایش را می‌پرستید. عاشقانه‌هایی که از همان طفولیت شروع شد. 🍃 پیاده و سواره در پی جلب لبخند یار بود از این نبرد به آن نبرد، از این کوه به آن کوه، خلاصه این‌که با آن کمی سن و سالش خوب #دلبری می‌کرد :) 🍃 اولین قدم‌هایش را از خاک‌های #جنوب در #دفاع از وطن و ناموس می‌بویم، از آن روزهای منحوس #حمله‌ی_رژیم_بعث. 🍃 پروانه‌ی قصه‌ی ما از تمام جانش مایه می‌گذاشت و هیچ اِبا و ترسی به خود راه نمی‌داد انگار نه انگار هنوز بچه‌ مدرسه‌ای بیش نیست، اما #مردانگی‌اش بیش از سن و سالش بود. 🍃 جاده‌ی قدم‌هایش را که دنبال می‌کنیم آخرین رد پاهایش را در #بوکمال_سوریه می‌بینم همان سرزمینی که خود را در آن فدای جانانش می‌کند... 🍃 آری درست است، و چگونه در بستر خاک بماند، آن که #پرواز آموخت. 🌷سالروز پروازت مبارک..... ✍نویسنده: #زهرا_حسینی 🌸 به‌مناسبت سالروز #شهادت #شهید_حمیدرضا_ضیایی 📅 تاریخ تولد: ۱۷ خرداد ۱۳۴۹ 📅 تاریخ شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ 📅 تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊 محل شهادت: سوریه 🥀 مزار شهید: بوکمال #گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی @Modafeaneharaam
🌹شهیدمدافع حرم 🌹 ✅مرد با بود وقتی که در تلویزون حرم حضرت زینب سلام الله علیها را مشاهده کرد، دیگر در این حال و هوا نبود میگفت من باید از حرم عمه ام کنم. ✅پدر و مادرم دادند تا برود، وقتی که به فرودگاه رسید عمه ام به او تماس گرفت و او را کرد. ✅فردایش به سرکار رفت، وقتی که برگشت پاهایش شده بود. ✅75روز همان طور باقی ماند و به دکتر رفت ولی نشد. ✅شب 75ام بود که گفت: اگر پاهایم خوب شود میروم از حرم دفاع میکنم، فردایش دوباره خوب شد. ✅سرانجام به سوی رفت و در روز ولادت حضرت علی اکبر، به رسید و در نیمه شعبان روز ولادت امام زمان عج الله تعالی به سپرده شد. @Modafeaneharaam
🍁برای شهادت باید تلاش کرد... برای اسلام چه قدر کار کرده ایم؟؟ 🕊🌺 شهید در دوره نوجوانی و جوانی کارهای فرهنگی زیادی میکرد برپایی و اجرای اردوی ، برپایی و اجرای هفته مقدس و ، برگذاری مراسم های یادواره شهدا، شرکت کردن در هییت های عزاداری از و عضو گردان امام حسین بود در دوره فعالیت در سپاه همیشه در ماموریتهای یگان رزم و جهادی داوطلب بودن، و در ماموریت های غرب و شمال غرب کشور جهت نبرد با معاندین فرا منطقه ای وگروهک معاند پژاک زیاد شرکت میکرد ۲۱فروردین۹۵ @Modafeaneharaam