🏴بمناسبت درگذشت مادر شهید بخشی
🔹برشی از وصیت نامه #شهید:
من در این جبهه که میروم به دانشگاهی وارد میشوم که معلمش #حسین (ع) و مکتبش #شهادت در راه خدا میباشد و اگر خدای متعال مرا جزء بندگان خویش قرار دهد که من هم جزئی از آن باشم من این احساس را میکنم در این جبهه که وارد شدهام فقط جای خودسازی و نیایش با پروردگار است و باید در این دانشگاه چنان خود را بسازم که به آن آرزوی خود که شهادت در راه خدا میباشد نایل آیم
و من که یک فرد بسیجی بیش نیستم از خداوند متعال میخواهم که این دعاهای برادران ما که در دل شب در سنگرها به گوش میرسد مستجاب نماید و هر چه زودتر فرج آقا آمام زمان (عج) را فراهم سازد.
من با آگاهی کامل و هدف مشخص پا در میدان مبارزه و آزمایش گذاشتهام و شعارم «لا اله الا الله و محمد رسول الله» است که آن را با خون خود به مرحله عمل در میآورم؛ آن قدر میجنگم تا جانم، رگ و پی و اعصاب و خونم را فدای این شعار کنم تا خدای منان و پیامبر گرامیش از من راضی باشند🌷
💠 #شهید حبیب الله بخشی
💠 #محل_شهادت: بعلبک لبنان به دست رژیم اسرائیل
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam
💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم.
میتوانست خیلی پیش از اینها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت میرسد.
💠 نورالدین به بیتالمال خیلی حساس بود. در مورد امورات جهادی هم که انجام میداد، باز بیتالمال برایش مهم بود. سعی میکرد از آنچه خودش دارد برای بیتالمال هزینه کند، اما از بیتالمال برای امورات شخصی و حتی جهادی استفاده نکند. با ماشینش دائم در اختیار سازمان بود و برای کارهای سازمان استفاده میکرد.
💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش میگفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچهها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.»
#شهید نورالدین جنگجو
#شهادت: ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات
#شهدای_فارس
#شهدای_امنیت
@Modafeaneharaam
💠کربلا که بودیم ، میثم 3-4 ساعت با اشک و ناله از خدا طلب شهادت کرد. برای خیلی از بچه ها قابل هضم نبود که در این زمان هم کسی طلب #شهادت کند چرا که جنگی در کار نیست.
اما میثم همان جا امضا نامه شهادت خود را گرفته بود.یک سال نگذشت که شهید شد!!
💠فرمانده میثم می گفت:
اکثر روزهای تابستان در حین خدمت، روزه دار بود.
دوست میثم می گفت:
میثم به جای افراد متأهل نگبانی می داد تا آن ها شب را در کنار خانوادهایشان سپری کنند. درحین سربازی با اخلاق خوب خود، امر به معروف و نهی از منکرمی کرد. تعدای از سرباز ها به او علاقمند شدند و تحت تأثیر تبلیغات میثم، شروع به نماز خواندن کردند.
#شهید میثم ملکمی شیرازی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
@Modafeaneharaam
شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را
منافقها به خون آذین نمودنداهل ایمان را
هراسانند از نام تو و از زائرانت هم
ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را
به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا
به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را
خبرها حاکی از پرپر شدنها بود یا زهرا
به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را
▪️حملهی تروریستی به گلزار شهدای کرمان و شهید و مجروح شدن تعداد زیادی از هموطنان عزیزمان را تسلیت عرض میکنیم.
#شهادت
#امام_حسین_علیه_السلام
@Modafeaneharaam
🌷آرزوی شهید اسماعیل خانزاده در لحظه نماز
🕌 همیشه نمازش را اول وقت میخواند؛ روزهایی که همراه دخترش نرگس، نماز میخواند، به نرگس میگفت که : «برای آرزوی بابا هم دعا کن.»
🕊بعد از شهادتش از نرگس پرسیدند که «آرزوی بابا موقع #نماز_اول_وقت چه بود؟»
و نرگس جواب داد: « #شهادت»
#شهید_اسماعیل_خانزاده
🌼 شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج ۵ صلـــوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
@Modafeaneharaam
🕊شهید امیر حاج امینی
🍃به عنوان بسیجی عازم جبهه شد
بی سیم چی عملیات کربلای چهار وپنج گردان نصر لشکر ۲۷ محمد رسولالله در جنگ ایران و عراق بود.
شهید امیر حاج امینی در عملیاتهای آزادسازی شهرهای مهران، بستان و والفجر ۸ شرکت داشت🌟
🥀 او در اسفند ۱۳۶۵ درشهر مرزی شلمچه در جریان عملیات کربلای ۵ شهید شد.
💚دو عکس از او پس از کشته شدن و برای مادرش گرفته شده که
بعدها به عنوان تاثیرگذارترین عکسها در جریان جنگ ایران و عراق شناخته شدند.
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#دفاع_مقدس
#شهادت
@Modafeaneharaam
شهیدمحمدابراهیم همت🕊
«چشم»
«تو بالاخره از طریق همین چشمهایت شهید میشوی» این را همسر شهید همت گفته بود به او و این روایت ماجرا در کتاب «نیمه پنهان ماه»: چشمهایش زیبا بود و از حرف او در آنها دلواپسیای نشست. خواست سر به سر حاجی بگذارد... اما از دهانش پرید که «تو بالاخره ازطریق همین چشمهایت شهید میشوی». چشمهای حاجی درخشید. پرسید «چرا؟» و در نگاهش چنان انتظاری بود که او دلش نیامد، بگوید:«ولش کن! حرف دیگری بزنیم.»
دلش نیامد، بگوید:«من نماز میخوانم، دعا میکنم که تو بمانی، شهید نشوی». آه کشید. گفت: «چون خدا به این چشمها هم جمال داده هم کمال. این چشمها در راه خدا بیداری زیاد کشیده، اشک هم زیاد ریخته.»
#دفاع_مقدس
#شهادت
@Modafeaneharaam
🌷شهیدمحمدابراهیم همت
حکایت «گوش»
حکایت چشم ابراهیم آن بود ولی حکایت گوش چه بود؟ همانجا، در همان کتاب روایت گوش هم هست: «خبر را داخل مینیبوس از رادیو شنیدم.» این بار اشک هم آمد. گفت: «نگهدارید! مگر نشنیدید؟ شوهرم شهید شده»... «شوهرم نبود. اصلاً هیچ وقت در زندگی برایم حالت شوهر نداشت. همیشه حس میکردم رقیب من است و آخر هم زد و برد.»... «وقتی میرفتیم سردخانه، باورم نمیشد. به همه میگفتم: من او را قسم داده بودم هیچوقت بدون ما نرود. همیشه با او شوخی میکردم. میگفتم: اگر بدون ما بروی، میآیم گوشَت را میبرم!». بعد کشوی سردخانه را میکشند و میبینی اصلاً سری در کار نیست. میبینی کسی که آن همه برایت عزیز بوده، همهچیز بوده…
#دفاع_مقدس
#شهادت
@Modafeaneharaam
🕊شهید محمدابراهیم همت
حکایت «سَر»
حکایت گوش ابراهیم هم آن بود ولی گوش و چشم با سر بود، سر چه شد؟ رفته بود کمی جلوتر سرک بکشد به خطمقدم، در جزیره مجنون در عملیات خیبر. دیده بود سربازانش، رفقای عزیزتر از جانش آب گلآلود میخورند از تشنگی؛ آب نهرهای اطراف مجنون که پیکرها در آن افتاده بود و هجوم خمپارهها گل آلودش کرده بودند. قمقمهها را به کمر بست و رفت جلوتر و نهفقط یکی از رزمندگان، همه دیدند: «من به چشم خودم دیدم که وقتی شهید همت برای سرکشی به خط آمدند و این صحنه را دیدند 5 تا قمقمه خالی را به فانوسقه وصل کردند و دور کمرشان محکم بستند و از خاکریزی که در تیررس عراقیها بود بالا رفتند. این صحنه را تنها من ندیدم. اول خدا دید و هزاران سرباز و رزمندگان لشکر 27 دیدند و گواهی میدهند که چطور فرمانده لشکر از خاکریز خطمقدم به سمت آب سرازیر شد و از جنازهها و آلودگیها و تلههای انفجاری و سیم خاردارها عبور کرد و خود را بهوسیله یک یونولیت شکسته به قسمت آبهای تمیزتر رساند و قمقمهها را پر از آب کرد درحالیکه هزاران تیر در کنارش میخورد دوباره از خاکریز بالا آمد و آب را به بچهها رساند. این حرکت فرمانده انرژی مضاعفی به بچه های لشکر داد.»
آنموقع که در پی آب میرفت لابد نیتی داشته و یاد بزرگی بوده از میان بزرگواران. و همین یاد بوده لابد که خدا نظر کرده به ابراهیمش و خدا که نظر کند کار تمام است و خدا کند خدا نظر کرده باشد به آدم. یک گلوله توپ آمد حوالی ابراهیمی که خدا نظر کرده بود به او و یک ترکش از گلوله جدا شد و دنبال سَر سرداری گشت که آب آورده بود؛ ساقی شده بود در ره منزل جانان. و بوسه زد به ابراهیم؛ بوسهای بود آنقدر جانانه که نهفقط گونه را و چشم را و گوش را که سَر را!
#دفاع_مقدس
#شهادت
@Modafeaneharaam
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
" شهيد حميد باكري "
🌱🌷 دعا کنید که خداوند #شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرامی رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند:
🌱🌷 1- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته خود پشیمان اند.
🌱🌷 2- دسته ای راه بی تفاوتی را برمی گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند.
🌱🌷 ٣- دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.
🌱🌷 پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول
#ختم_به_خیر_نخواهد_شد
و جز دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود....
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Modafeaneharaam
🔺 #شهادت یک پلیس در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر
مرکز اطلاعرسانی پلیس سیستان و بلوچستان:
♦️استوار یکم «حسین شِیبَک» در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مهرستان به شهادت رسید.
♦️در این درگیری یک دستگاه خودرو تویوتا و یک دستگاه پژو از افراد مسلح که قاچاقچی مواد افیونی بودند توقیف شد.
♦️تلاش برای شناسایی و دستگيری عوامل جنايت کار در اين حادثه در حال انجام است.
@Modafeaneharaam
🌷شهید #قاسم_غریب
🍂راوی:همسر محترمه شهید
#تکاور؛ نیروی مخصوص گروه #صابرین سپاه قدس. جانشین گردان تکاوری سپاه نیوای استان گلستان، #مداح اهل بیت(علیه السلام)، #جانباز رشید اسلام(محل جانبازی منطقه #جاسوسان درگیری با #گروه_پژاک لعنت الله)، #سردار پاسدار خلبان #قاسم_غریب (مهدی) در سومین جلسه خواستگاری خواب عجیبی را که دیده بود برایم تعریف کرد گفت:خواب دیدم امام حسین(علیه السلام) سرش رو گذاشته رو پام. میگه هل من ناصر ینصرنی؟ من هم جواب دادم:
#آقاجان_من_شما_رو_یاری_میکنم.
🍁آخرین مسافرتمان را رفتیم پابوس #امام_رءوف.همیشه ازم میخواست حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) و امام رضا(علیه السلام) که میروی دعا کن #شهید بشم. وقتی نگاهم گره خورد به ضریح،گفتم:یا امام رضا مهدی من! عاشق شهادته، شما بخواهید عاقبتش ختم به شهادت بشه. و دانه های اشک لغزید رو صورتم. مهدی هم متوسل شده بود به ضامن آهو. با دلی پر از حسرت گفت:دعا کردم من #فقط با #شهادت از زن و بچه هام #جدا بشم.
#برات_ما_رو_هم_امضا_کن😭
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظات اعلام خبر #شهادت پاسدار شهید بهروز واحدی خدمت خانواده محترم ایشان
@Modafeaneharaam
#ﻳﻚ_اﺭﺗﺸﻲ_ﻋﺎﺷﻖ_ﺷﻬﺎﺩﺕ :
آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید.
شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، #شهادت بود او گفت: "من یک #ارتشی هستم ماموریت های زیادی می روم و #عاشق_شهادتم."
برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند
✍ دستنوشته شهید مجتبی ذوالفقارنسب در روز 13 فروردین (ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ)/سوریه:
امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به سمت و سوی احسن الحال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و جمیع شیعیان و محبین حضرت علی علیه السلام در مورد آمرزش و مغفرت قرار گیرد و نهایت عمر من هم به #شهادت در راه خدا رقم بخورد.
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمجتبی_ذوالفقارنسب🌹
@Modafeaneharaam
یادمه از #آقابهروز دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت...
میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو....
ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد...
یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم #رزمنده_اسلام بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری )
میگفت بزنید #برادر_بهروز_واحدی ...
وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین...
هیچ موقع بالا نمیشست....
در کل خیلی خاکی و ساده بود #آقابهروز ...
#ساده_ولی_زرنگ....
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #بچه_زرنگ #مردونگی
@Modafeaneharaam
یادمه صبح از خواب بیدار شدم خیلی ناراحت بودم که نمیتونستم برم تشییع شهید...
درسته از قبل اصلا نمیشناختمش ولی خیلی دوست داشتم حتما تو مراسماتش شرکت کنم ولی چه کنم مشغله های کاری سر منو اونقدر شلوغ کرده بود که حتی تشییعشم نمیتونستم برم...خیلی حالم بد بود.😔
رفتم پی کارهام که اصلا نمیدونم چی شد ولی سر از حوالی امامزاده حسن(ع) در آوردم و درست زمانی رسیدم که #شهید از جایگاهش روی ماشین داشت به روی دستای مردم منتقل میشد که بازم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که خودم رو زیر پیکر مطهر و دیدم و تابوت روی شونه هام بود...💚
دیگه حالم دست خودم نبود و فقط داشتم اشک میریختم انگار که #داداشبهروز رفیق چندین ساله من بوده و خیلی خاطره ها با هم داشتیم و اصلا سیل جمعیت هم حواسمو پرت نمیکرد و متوجهش نبودم ، حس میکردم تنها منم و داداش بهروزم...😭
همینطور شهید رو گذاشتن روی جایگاه و مداح شروع به مدیحه سرایی کرد و سردار سخنرانی ولی باز من متوجه چیزی نبودم و بعدا از فیلم ها متوجه همه این اتفاقات شدم ؛ من فقط در این مدت چهره نورانی #آقابهروز جلو چشمم بود داشتیم با هم صحبت میکردیم و یه عالمه حرفای گرم و شیرین از #شهادت بهم میزد و منم همینطور گریه میکردم...💚🖤
از من دلیل گریه هامو پرسید و من توضیح دادم که #آقابهروز من از خودم ناامیدم و فکر نمیکنم روزی عاقبت شما نصیب من هم بشه ...
با اینکه اصلا من تا حالا شهید رو ندیده بودم به اسم منو صدا کرد و گفت انشاالله اون روز میرسه نگران نباش...🤲🖤
من هم از اون روز حس برادری و #رفاقت دارم با شهید و هرروز به نیتش چندتا #صلوات میفرستم...
❤️💚
شادی روح شهید صلوات...🌹
#شهید_بهروز_واحدی
#رفیق_شهیدم
#خاطره
#بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam
یادمه از #آقابهروز دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت...
میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو....
ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد...
یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم #رزمنده_اسلام بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری )
میگفت بزنید #برادر_بهروز_واحدی ...
وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین...
هیچ موقع بالا نمیشست....
در کل خیلی خاکی و ساده بود #آقابهروز ...
#ساده_ولی_زرنگ....
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #بچه_زرنگ #مردونگی
@Modafeaneharaam
یادمه چند سال پیش بود که با یه گروهی رفتیم راهیان نور
گروه با صفایی بودن ، بینشون چندتاشون مدافع حرم بودن که اواخر سفر دیگه کم کم با هم رفیقم شده بودیم....
تو مسیر برگشت به کرج بودیم و داشتیم با رفقای جدیدمون صحبت میکردیم که حرف از محلمون شد...
اونا که اسم محلمون ترک آبادو شنیدن دونه دونه شروع کردن از بچه محلامون نام بردند که رسیدن به اسم #بهروز_واحدی ....
ما گفتیم آره میشناسیمش تو پایگاه بسیج خودمونه اصلا و هیئت های خودمونیمونم میاد...
یه کمی که صحبت کردیم گفت #آقابهروز خیلی مرده🖤
گفتیم چطور ؟
گفت ما تو منطقه باهاش آشنا شدیم...
تو منطقه خیلیا هستن شبا بیدار میمونن ولی #بهروز بعد از اینکه همه شب بیداری یاشون تموم میشد تازه میزد بیرون از چادر و آسایشگاه و میرفت بیرون...
یه شب از سر کنجکاوی رفتم دنبالش ، دیدم رفت سراغ دستشویی های مقر و شروع کرد دستشویی هارو شستن و نظافت کردن 💚🖤 و بعدشم اومد نمازای شبانه اش رو بیرون از چادر خوند و ادامه روزشو گذروند...
از اون به بعد هروقت میدیدمش تازه فهمیده بودم چه کسی بینمونه و خبر نداشتیم...
بهشم که میگفتیم قبول نمیکرد و میزد زیرش 😔
ما هم با هم قرار گذاشتیم اگه یه روزی شهید شد بعد شهادتش اینارو بگیم ؛ #آقابهروز زرنگی کردی و رفتی و ما موندیم با #خاطرات
ای #بچه_زرنگ
شادی روحش یه #صلوات بفرستید...
#رفیق_شهیدم
#شهیدالقدس
#شهید_بهروز_واحدی
#شهادت #شهدا #مدافعان_حرم
@Modafeaneharaam
رفتم #مسجد و نماز جماعت تموم شده،آقا بهروز هم انتهای مسجد به دیوار تکیه داده بود و قرآن دستش بود و داشت قرآن میخوند....
رفتم نشستم کنارش یه چند دیقه ای کشید تا قرآنش تموم شد و قرآن رو داد دست من و گفت: اینو میشه بزاری سرجاش ؟
گفتم:چشم #آقابهروز
اومدم بلند شم گفتن :بشین رفتنی میزاری سرجاش...
ادامه داد گفت:نگاه کن بیا بهت یه چیزی بگم!..
_جانم #آقابهروز
+روزانه همیشه چندتا آیه #قرآن بخون... حتی شده یک آیه...
اولش یه آیه میخونی،فردا میکنی دو آیه ،بعد یه صفحه و همینطور ادامه میدی میبینی به جز در روز میرسی..
حتی اگه سختته عربی خوندن معنیشو بشین بخون...
اصلا بیکار میشی #قرآن بخون....
شادی روح شهدا #صلوات...
#بچه_زرنگ #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #شهادت #مدافعان_حرم #آقابهروز #شهیدالقدس #معرفت
@Modafeaneharaam
یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد...
دیگه کلافه شده بودم که #آقابهروز اومد،دید من کلافم و گفت :
+چی شده چرا بی حالی ؟؟
_آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه...
+چرا سرکار نمیری خو؟
_نیست و کار خوب گیر نمیاد..
دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت :
+پاشو بریم سرکار !!!
_آقا بهروز کجا آخه ؟!
+پیش خودم ...!
اون موقع ها شغلش برقکاری بود ...
یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم .
یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت...
خواستم بگم #مردونگی تو پوست و استخونش بود ...🌹
من اینا رو نوشتم که از #معرفت آقابهروز بگم ... ❤️
بگم که #بیریا بود و عاشق $شهادت... 🖤
و در آخر به #معشوق رسید و #شهادت نصیبش شد .💚
نثار شادی روح #شهدا و آقا #صاحب_زمان عجلاللهتعالیفرجه #صلوات .🌺
#خاطرات_شهدا #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #رفاقت #مدافعان_حرم #بچه_زرنگ
@Modafeaneharaam
یادمه اوایل که #آقابهروز برای دفاع از حرم #حضرت_زینبسلاماللهعلیها میرفتن سوریه و میومدن هرکس ازشون میپرسید کجا بودین میگفت کرمانشاه توی آشپزخونه کار میکنم....
هرکس ام میفهمید که مشرف میشن سوریه باز زیر بار نمیرفت و میگفت ما لیاقت نداریم بریم سوریه که....
حالا اگه زیر بارم میرفت میگفت اونجا ما برای رزمنده ها غذا میپزیم و اینطور چیزا...
حتی یادمه سرش زخم شده بود و ما هم میدونستیم تو جنگ این اتفاق افتاده ولی #آقابهروز در جواب اینکه چه اتفاقی افتاده ؟
جواب میدادن توی آشپزخونه دیگ خورده بهش..
بچه ها هم باور میکردناااا...
یه سری ازش پرسیدم آقابهروز چرا اینطوری میگی:
گفتن اونی که باید بدونه خودش میدونه ،چرا باید همه بدونن؟!
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #شهیدالقدس #رفیق_شهیدم #آقابهروز #بچه_زرنگ #بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam
یک روز که داشتم از باشگاه به سمت خونه برمیگشتم ، دیدم #آقابهروز دم در مسجد وایساده و داره با گوشیش کار میکنه و فکرش انگاری مشغول یک چیزی شده بود
رفتم جلو تا ببینمشون و یه سلامی عرض بکنم و احوالاتشون رو بپرسم.
-سلام #آقابهروز
+سلام داداش خوبی انشاالله بهتری
-ممنون شما خوبید؟
+شکر خدا
-اقا بهروز کمک نمیخواید،انگاری که یه چیزی
فکرتون رو مشغول کرده...؟!
+نه داداش چیزی نیست ، قرآن گوشیم باز نمیشه.
-اقابهروز میخواید بدید یه نگاهی بندازم
+بیا داداش
گوشیو از #آقابهروز گرفتم و یه نگاهی به برنامه انداختم و متوجه شدم که این برنامه ، نیاز به بروزرسانی داره.
-آقابهروز این برنامه باید بروزرسانی بشه ، بروزرسانی کنم؟؟
+باشه داداش مشکلی نیست ولی داخل این برنامه فقط میتونی
صوت 10 تا سوره رو دانلود کنی ، برنامه دیگه ای نمیشناسی؟
-چرا میشناسم میخواید براتون نصب کنم..؟؟
+آره نصب کن نصب کن
برنامه رو برای آقا بهروز نصب کردم و شروع کردم به توضیح دادن برنامه و کارهایی که میشد توش انجام داد .
+داداش بی زحمت برو توی قرآن این سوره هایی که میگم رو
علامت بزن که همیشه دم دست باشن.
-چشم بفرمایید
+سوره یس ، سوره نور ، سوره واقعه ، سوره جمعه و .......
سوره ها رو که علامت زدم و کارم تموم شد ، #آقابهروز کلی تشکر کردن و ، بابت این موضوع خوشحال شدن.
اونقدر خوشحال شدن که حد و وصف نداشت....
چیزی که اونروز خیلی توجهمو جلب کرد این بود که خیلیامون شاید فضای مجازیمون به مشکل بخوره اونقدر ناراحت بشیم ولی شهید برای قرآن گوشیش داشت غصه میخورد...
البته باید بگم که ما هرموقع #آقابهروز رو دیدیم یه جایی فرصتی پیدا میکرد یه #قرآن جیبی کوچیک هم داشت که باز میکرد و میخوند....🖤
شادی روح #شهدا و #آقابهروز صلوات...🌹
#مدافعان_حرم #بچه_زرنگ #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #خاطرات_شهدا #شهادت #بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبی که همسر آیتالله مطهری از گریههای شبانه استاد بیدار شد!
🔰 به مناسبت ۱۲ اردیبهشت، سالروز #شهادت آیتالله مطهری و روز معلم
استادشهید #مرتضی_مطهری🕊🌹
@Modafeaneharaam
رئیس جمهوری مخلص
امام جمعه ای مردمی
وزیر خارجه ای پرتلاش
آیا پاداشی بهتر از #شهادت برای این عزیزان سراغ دارید؟
@Modafeaneharaam
خستگی از سر و روش میبارید
الان دیگه استراحت میکنه
دیگه چشمش کاسه خون نیست
دیگه قرار نیست هر توهینی رو تحمل کنه
#خدانگهدار_سید_محرومان
#امام_جمعه_تبریز
#استاندار_تبریز
#امور_خارجه
#شهادت
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈
@Modafeaneharaam