📚 نفرین مادرِ عابد بنی اسرائیل
#امام_باقر علیه السلام فرمودند :
« كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَابِدٌ يُقَالُ لَهُ جُرَيْحٌ وَ كَانَ يَتَعَبَّدُ فِي صَوْمَعَةٍ ...
در میان #بنی_اسرائیل ، عابدی به نام #جریح زندگی می کرد که همواره در صومعه به #عبادت می پرداخت . »
روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد ، اما جریح چون مشغول نماز بود ، پاسخ مادرش را نداد .
#مادر به خانه اش بازگشت و بار دیگر ، پس از ساعتی به صومعه آمد و او را صدا زد ؛ اما باز جریح به مادر اعتنا نکرد .
وقتی برای بار سوم مادر آمد و از او جوابی نشنید ، _ با ناراحتی _ برگشت و می گفت :
ای خدای بنی اسرائیل ! او را خوار و ذلیل کن .
فردای همان روز ، زن بدکارهای که حامله بود ، نزد جریح آمد و همان جا در کنار دیوار صومعه بچه ای به دنیا آورد و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه ، فرزند این عابد است .
این موضوع همه جا پخش شد و سر زبانها افتاد ، به طوری که مردم به یکدیگر می گفتند:
کسی که مردم را از #زنا نهی می کرد و سرزنش می نمود ، اکنون خودش به آن مبتلا شده است.
ماجرا را برای حاکم وقت تعریف کردند و او فرمان #اعدام جریح عابد را صادر کرد .
در این هنگام مادرش آمد . وقتی فرزندش را آنگونه در حالت رسوایی دید ، از شدت ناراحتی به صورت خود سیلی می زد .
جریح رو به مادر کرد و گفت : مادرم ! ساکت باش! #نفرین تو مرا به اینجا رسانده است ، وگرنه من بیگناه هستم .
وقتی مردم این سخن جریح را شنیدند به او گفتند : ما از تو نمیپذیریم مگر اینکه ثابت کنی.
عابد گفت : طفلی را که به من نسبت می دهند ، پیش من بیاورید.
طفل را آوردند . جریح از طفل چند روزه سؤال کرد پدرت کیست؟
_ در حالی که همه متعجب بودند _ طفل گفت: پدرم، فلان چوپان از فلان خاندان است.
به این ترتیب _ پس از رضایت مادر ، خداوند آبروی از دست رفتۀ عابد را باز گرداند _ و #تهمتی که مردم به او می زدند ، برطرف شد.
بعد از این ماجرا ، جریح قسم خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و همواره در خدمت او باشد .
🗂منبع :
بحارالأنوار ، ج ۷۱ ، ص ۷۵
→
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚ای کاش مثل #عجوزه_بنی_اسرائیل #دعا می کرد !
رسول خدا(ص)پيش از اسلام در طائف بر مردی #مهمان شد و آن مرد از ایشان پذيرائى كرد و او را گرامى شمرد و چون خداوندش بمردم #مبعوث كرد بدان مرد گفتند آيا ميدانى اينكه خدا عز و جل بمردم فرستاده كيست؟ گفت:نه،گفتند او محمد بن عبد الله يتيم ابى طالب است و وى همان كسى است كه در روز چنان و چنين بطائف آمد و تو او را ارجمند داشتى و پذيرائى كردى.
آن مرد نزد #رسول_خدا (ص) آمد و بر او سلام كرد و مسلمان شد و سپس گفت يا رسول الله مرا ميشناسى؟
رسول خدا(ص) پرسید تو كيستى؟ مرد طائفى گفت من صاحب همان منزلم كه شما در زمان جاهليت در طائف بدان نزول كردى در روز چنان و چنين و من از شما پذيرائى كردم و احترام نمودم.
رسول خدا(ص) فرمود خوش آمدى حاجت خود را بخواه.
آن مرد طائفى گفت من از شما دويست سر #گوسفند با #چوپان هاى آن خواستارم .
رسول خدا(ص) دستور داد تا آنچه را خواست بوى بدهند سپس به #اصحاب خود فرمود: چه می شود این مرد مثل #عجوزه #بنی_اسرائیل از من خواهش می کرد .
اصحاب در مورد عجوزه بنی اسرائیل سوال کردند که حضرت اینگونه شرح داد :
حضرت #یوسف (ع) را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت #موسی (ع) میخواست با بنی اسرائیل از #مصر خارج شود.
مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (برای حرکت از مصر به طرف شام احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند)
خداوند به حضرت موسی (ع) #وحی کرد که تابوت یوسف را از قبر بیرون آورد و به #شام ببرد و با انجام این دستور ماه ظاهر خواهد شد
موسى (ع) از كسى كه محل #قبر يوسف را مىدانست سراغ گرفت ، به ايشان عرض شد:در اين جا پيرزنی است كه او مىداند،حضرت دنبالش فرستاد،پس پیر زنی زمين گير و #نابينا را آوردند،حضرت به او فرمود:آيا محل قبر يوسف عليه السّلام را مىدانى؟ گفت:آرى. حضرت فرمود:مرا از آن خبر مىدهى؟ گفت:خير مگر چهار خصلت به من عطاء كنى،پاهايم را روان گردانى،چشمم را به من برگردانى،#جوانى مرا را بازگردانى،مرا با خودت در #بهشت قرار دهى (در برخی از روایات آمده در و نیز درخواست کرد: مرا به همسری قبول کنی).
اين درخواست بر موسى گران آمد،حقّ تعالى وحى نمود : اى موسى آنچه را كه خواسته به او عطا كن چه آن كه در قبال فعل او به وى خواهى داد،بارى آن پير زن موسى را بر قبر يوسف راهنمايى نمود پس از كنار نيل استخوانهايش را كه در صندوقى مرمر بود بيرون آوردند و وقتى آن را خارج كردند ماه طلوع نمود پس استخوانها را به شام حمل كردند .
📚منبع : الکافي , ج 8 , ص 155 - علل الشرائع صفحه ١٠٧
❥↬
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
🌆 قشنگ ترین شهری
که دو عیب داره
#امام_باقر علیه السلام فرمودند :
روزی یکی از پادشاهان #بنى_اسرائيل گفت:
می خواهم شهرى بسازم كه كسى نتواند عيبى از آن بگيرد .
وقتی ساختن شهر به پایان رسید ، همه گفتند : هرگز مانندش را نديده اند .
مردى گفت : اگر امانم می دهى عيبش را بگويم ؟
گفت : در امانى .
مرد گفت : دو عيب دارد : يكى اينكه تو در آن می میری و دوم اينكه پس از تو ويران شود .
پادشاه گفت : كدام عيب از اين بدتر ؟!
سپس پرسيد : پس چه كنم ؟
مرد گفت : شهری باید بسازی که می ماند و نابود نمی شود و خودت نیز در آن جوان می مانی و هرگز پیر نمی شوی . ( اشاره به جاودانگی در بهشت)
پادشاه این حرف را به دخترش گفت و او گفت :
كسى جز اين مرد به تو راست نگفته است .
📚منبع :
بحارالأنوار ، ج ۷۵
→
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📛هفت نفر اول #جهنم را بشناسید...📛
🔹#شیخ_صدوق در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» درباره کیفر #قابیل فرزند خطارکار حضرت #آدم(ع) و دو نفر از #بنی_اسرائیل و دو تن از امت اسلام با توجه به روایات رسیده این چنین نقل می کند:
-راوى می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند:
🔹در روز #قیامت_عذاب هفت نفر از همه سختتر است: فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت #ابراهیم(ع) در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد، دو نفر از بنى اسرائیل که قوم خود را #یهودى و #مسیحى کردند، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم و دو نفر از این امت که یکى از آنها بدتر از دیگران است و در تابوتى شیشهاى در زیر #جهنم در دریاهایى از آتش قرار دارد.
-راوى از امام باقر(ع) پرسید: اولین کسى که وارد جهنم می شود کیست؟! فرمودند: ابلیس و دو نفر دیگر که در سمت راست و چپ او هستند.
🔹اسحاق بن عمار صیرفى مىگوید: به امام کاظم(علیه السلام) عرض کردم: درباره آن دو نفر چیزى بگویید و من درباره آن دو مطالب زیادى از پدرتان شنیدهام، فرمودند: اى اسحاق! اولى همانند آن #گوساله و دومى همانند #سامرى است،عرض کردم: بیشتر بفرمایید.فرمودند: به خدا سوگند آنها عدهاى را مسیحى، یهودى و مجوسى کردند، خداوند کار آنها را نبخشد.عرض کردم: بیشتر بفرمایید.فرمودند: سه نفر هستند که #خداوند به آنها نظر #رحمت نمىافکند، آنها را پاک نمی کند و عذاب دردناکى براى آنها مهیاست.
عرض کردم:فدایت گردم، اینان کیستند؟
🔹فرمودند: کسى که از #جانب غیر خدا ادعاى #امامت کند یا امام از طرف خدا را بدنام کند و یا گمان کند آن دو نفر بهرهاى از اسلام داشتهاند.عرض کردم: بیشتر بفرمایید.فرمودند: اى اسحاق! برایم فرقى ندارد که آیه محکمى از #قرآن را محو کنم، پیامبرى حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم) را انکار کنم، گمان کنم در #آسمان خدایى نیست یا در امامت بر حضرت على(ع) پیشى بگیریم (یعنى #گناه این کارها با گناه انکار امامت امیرالمؤمنین(ع) و ادعاى امامت خودم برابر است).عرض کردم: فدایت شوم، بیشتر بفرمایید.فرمودند: ای اسحاق! همانا در #جهنم درهاى به نام «سقر» است، از زمانى که خداوند آن را آفریده، نفس نکشیده است، اگر خداوند به اندازه سر سوزنى به او اجازه تنفس بدهد، بدون شک همه زمینیان را آتش مىزند و همانا #جهنمیها از گرما، بدبویى، کثیفى و عذابهایى که خداوند براى اهل این دره آماده کرده، گریزانند و همانا بدون شک در این دره کوهى است که همه کسانى که در این دره هستند از گرما، بدبویى، کثیفى و عذابهایى که خداوند براى ساکنان این کوه #مهیا کرده است، گریزان هستند و همانا بدون شک در این چاه افعىای است که همه اهل این چاه از پلیدى، بدبویى، کثیفى و سمهایى که خداوند عزوجل در نیش آن براى اهلش مهیا کرده، گریزان هستند و همانا و بدون تردید در شکم این #افعى هفت صندوق است که پنج نفر از امتهاى گذشته و دو نفر از این امت در آن هستند.عرض کردم: فدایت شوم این پنج نفر و دو نفر کیستند؟فرمودند: آن پنج نفر عبارتنداز:
#قابیل که هابیل را کشت، #نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) درباره وجود خدا بحث کرد و منکر خدا شد و گفت: من زنده می کنم و می میرانم، #فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم، #یهودا که گروهى را یهودى کرد و #بولس که عدهاى را مسیحى کرد و دو تن بیابانى از این امت.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi