adab ebadat 1.mp3
10.38M
✅ خلاصه کتاب شریف «آداب الصلاة» امام خمینی
💠 اگه دوست دارید نمازتون بهتر بشه این ۱۵ جلسه پادکست صوتی رو گوش کنید
╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮
@Namazeavalevaght
╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯
بهناماو
چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق
غیر از غمی که از سر من هم زیاد بود
فاضل نظری
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
#del_gooye
╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮
@Namazeavalevaght
╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯
رباعیات و اشعار صلوات.pdf
327.3K
🌹 ﷽؛
☀️ صد رباعی و شعر زیبای صلوات مناسب برای معلمان و مبلغان و مجالس ختم صلوات و...☀️
ای تشنه لبان جرعه آب حیات
وی منتظران مَقدم باب نجات
💓
از مهر و صفای دل و جان بفرستید
تقدیم به محضر شهیدان صلوات
╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮
@Namazeavalevaght
╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯
543.5K
⁉️اگر نماز تشکر از خداست ... پس چرا اینقدر قانون داره ... مگه در هر حالی نمیشه از خدا تشکر کرد؟
⁉️گی گفته نماز تشکر از خداست؟
🌱از موضوعات دوره
👈جامع تربیت عبادی👉
روی لینک زیر ضربه بزنید👇
https://asrevasl.ir/landing/education
💠۱۰۰ #تکنیک_تربیت_عبادی
〰〰〰〰〰〰
🙏 کانال را به دوستانتان معرفی کنید 👇
🔘http://eitaa.com/joinchat/4225105935C6d58cba546
#همنشین_خدا 16 ؛ حقوق هفتاد برابر
بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم
یک سؤال از شما میپرسم؟
اگر آموزش و پرورش اعلام کند هر معلّمی عطر زده وارد کلاس شود حقوقش هفتاد برابر میشود آیا آن معلم عطر میزند؟ آیا میشود روزی فراموش کند عطر بزند؟ فکر میکنید چند درصد از معلمان عطر میزنند؟
به نظر بنده صد در صد ! چون به دو چیز را اطمینان دارد.
یک. هفتاد برابر بودن حقوق را درک میکند که چقدر زیاد میشود !
دو. به گفته آموزش و پرورش اعتماد دارد.
جایی این سخنرانی را انجام دادم یکی از معلمان گفت اگر هر روز با عطر وضو بگیریم و وارد کلاس بشویم باز سود میکنیم ! !
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند قول داد « صَلَاةُ مُتَطَیبٍ » یک نماز با عطر را خداوند هفتاد برابر یک نمازی که قبلش عطر نزده باشی پاداش بیشتری به شما میدهد ! [1]
چرا بعضی از ما کوتاهی میکنیم؟ ! آیا تفاوت هفتاد برابری را درک نمیکنیم؟ ! یا به وعده خداوند اطمینان نداریم؟ ! در حالی که خداوند خلاف وعدهاش عمل نمیکند. « إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِفُ الْمیعاد »[2]
اسلام با احکامِ نماز دوست داشته ما خوشبو باشیم و حداقل روزانه پنج بار عطر بزنیم.
امام خمینی رضوان الله علیه قبل از نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا عطر میزد. حتی موقعی که در نجف بودند ۱۵ تا ۲0 تا پله باید میرفتند بالای پشت بام آنجا نمازشان را میخواندند همراه با خودشان شیشه عطرشان را میبردند تا قبل از نماز عطر زده باشند. [3]
حضرت زهرای مرضیه علیها السلام در ساعات آخر عمر شریفشان بسیار بدنشان رنجور و ضعیف شده بود و بسیار درد میکشیدند و نمیتوانستند به راحتی حرکت کنند، به اسماء فرمودند: « هَاتِی طِیبِی الَّذِی أَتَطَیبُ بِهِ » آن عطری را که قبل از نماز با آن خودم را خوشبو میکنم بیاور میخواهم عطر بزنم و برای نماز خودم را آماده کنم. [4]
حالا میخواهم سه نکته خدمتتان عرض کنم:
یک. سعی کنیم عطری که استفاده میکنیم ملایم باشد و تند نباشد. چون بعضیها نسبت به این عطرها حساسیت دارند و اذیت میشوند. مواظب باشیم مؤمنین را اذیت نکنیم !
دو. خانمها در خانه عطر استفاده کنند و بیرون از خانه جایی که نامحرم با آنها در ارتباط است بویِ خوش به مشام آنها میرسد، فرمودند این کار را نکنند. [5]
سه. امام صادق علیه السلام به محلِ سجده خود عطر میزدند. [6] یعنی اسلام دوست دارد بوی خوش کنار نماز باشد. یعنی یک حسّ خوشایندی ما از نماز خود داشته باشیم ! وقتی به سجده میرویم دوست داشته باشیم سجدههای ما طولانیتر باشد.
حالا در نمازخانه مدارس چه اتفاقی میافتد؟ وقتی سر را به سجده میگذاریم بوی بدِ جوراب دانش آموزان را اذیت میکند !
پیشنهاد ما این است که به دانش آموزان بگوییم قبل از ورود به نمازخانه پایشان را بشویند و جورابشان را داخل جیب بگذارند.
اگر بتوانیم عطر یا حداقل گلابی به سر و صورت آنها بپاشیم، آن حسّ خوشایند نماز را توانستیم در آنها ایجاد کنیم.
بیاییم پاداش هفتاد برابری استفاده از عطر در نماز را دست کم نگیریم !
[1] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : صَلَاةُ مُتَطَیبٍ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ صَلَاةً بِغَیرِ طِیبٍ. (الکافی، ج6، 511)
[2] سوره آل عمران، آیه 9.
[3] سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، ج3، ص 29 و 30.
[4] (بحار الأنوار، ج43، ص 185)
[5] (وسائل الشیعة، ج 20، ص 161)
[6] (طبرسی، مكارم الأخلاق، ص : 42)
بهناماو
بازگو ای عقلِ دوراندیشِ تنهایی طلب
من یکی مانندِ او را از کجا پیدا کنم؟
#به_وقت_شهادت
#به_وقت_حاج_قاسم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
#del_gooye
┄┅═══••✾••═══┅┄
"نماز اول وقت"| عضو شوید👇
@Namazeavalevaght
✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
حلقه نامزدی
حلقهی نامزدی را که از توی جعبهی چوبی بر می دارم یاد لحظهای می افتم که انگشتر را توی انگشتم میکرد. صدای کف زدن مهمان ها را یادم هست ولی صدای کل کشیدن هم توی خاطره ام پخش می شود. نمی دانم واقعا کل کشیدند یا نه. آن لحظه ها آن قدر استرس داشتم که جزئیات زیادی یادم نمانده. نوزده ساله بودم. مرد بیست و یکسالهای که تازه شش روز بود دیده بودمش حالا محرمم شده بود و رفته بودم توی یک دنیای عجیب و جدید.
آن لحظه از حلقه خوشم نیامد. با تصوراتم فرق داشت و زیاد هم شکل حلقه نبود. یک انگشتر بود با طرحی شبیه بته جقه. نمی دانم به اینها طلای هندی می گفتند یا نه ولی طرحی بود که آن سال ها مد شده بود. گشاد هم بود و حرصم را درآورد. بعدها دوستش داشتم. نشان نامزدی بود. تصاویر توی ذهنم پشت سر هم می آیند. انگشتر را میگذارم کنار بقیهی طلاها. چشمم به پلاک طلای گردنبند می افتد. برای هدیه ی تولد یکی از دخترهایمان بود. شبیه به نوت موسیقی است با یکی دو تا گل ریز روی آن. زنجیر گردنبند ولی آن زنجیری هست که سر عقد، یکی از اقوام انداخت گردنم.
خاطره ها شیطان شده اند چسبیده اند به دل و دستم. یکی دستم را میکشد: این نه! یادت رفته مامانت چه ذوقی داشت وقتی این را برایت خرید؟ -آن یکی نه! فراموش کردی یادگار مادربزرگ است؟ طلای قدیمی است، سنگین است. یک شیطان، شاید هم نفسم، چرتکه را آورده دارد به نرخ روز قیمت طلاها را حساب می کند.
راستش از روز اول هم، همین جملهها توی سرم میچرخیدند و توجیهم میکردند که: نه! صبر کن! درگیر موج احساسات شدی، دو روز دیگر پشیمان می شوی! نه! صبر کن. یک کلیپ توی اینترنت و تلویزیون دیدی جوگیر شدی! تو، همان زمان که آقا گفتند « بر همه فرض است به محور مقاومت کمک کنند»، پول دادی دیگر. همین حرفها، هی جلوی من را گرفتند. تا اینکه دخترم سراغ جعبه طلاها را گرفت. بعد هم النگوی بچگی هایش را برداشت گفت: «این را بدهیم برای غزه و لبنان.» انگار آب سرد ریخت باشند رویم، بی حس شدم. فهمیدم چقدر عقب هستم. کم کم چیزی شبیه شرم و حسرت و غرور در دلم جوشید. بعد خودم را دلداری دادم فکرکردم بچه است، احساساتی شده، دو روز دیگر پشیمان می شود. جعبهی النگو را تا یکی دو هفته همینطور گذاشتم روی دراور. ولی نظرش عوض نشد.
این کار او من را هم آورد توی مسیر. بالاخره وسوسهها را انداختم دور. نشستم پای جعبهی طلاهای خودم. حالا بعد از این همه سال زندگی، چند تکه از آن کم شده و رفته یک جایی، زخم یا چاله ای را پر کرده یا نذر و صدقهای شده. دو سه تا هم بعدتر به آنها اضافه شده است. همه را نگاه می کنم. ازشان عکس می گیرم که اگر دلم تنگ شد دوباره ببینمشان. دروغ چرا؟ دل کندن سخت است. دل کندن از خاطره ها خیلی سخت تر. آخرش هم یکی از همین خاطره ها دستم را می چسبد و دستبندم را برمی گرداند توی کمد.
نمیدانم، شاید من هنوز آنقدر وسیع نیستم که بتوانم از همه چیزم بگذرم. شاید که نه! حتما همین است. هنوز به آن لحظه ی بأبى أنت و أمى و ولدى و نفسى و مالى نرسیده ام. بعضی آدم ها یک باره بزرگ می شوند، رشد میکنند. و بعضی ها مثل من یک قدم پیش میروند و دو قدم عقب میآیند.
یک بار دیگر نگاهشان میکنم. تصویرها، صداها حتی عطر خاطره هایی که پشت هر کدام از طلاهاست هجوم میآورد. نفس عمیقی می کشم. یاد غسان میافتم در غزه. زمانی که مادرش تصویر لبخندش را فرستاده بود که کمک های ایران به دست مردمشان رسیده. صدای سیدحسن نصرالله شهید در سرم می پیچد:« با مالتان به مقاومت کمک کنید. در غزه اگر بتوانند خانه هایشان را از نو بسازند، اگر بتوانند غذا تهیه کنند، یعنی زندگی ادامه دارد، یعنی رژیم آپارتاید در نسل کشی و کشتن یک ملت شکست خورده...» یعنی به حذف این رژیم کودک کش که دشمن همه بشریت است، کمک کرده ایم. یعنی یک قدم به آرزوی آزادی قدس نزدیک تر شده ایم.
نت موسیقی گردنبند من، شاید صدای لبخند کودک آواره ای بشود در چادری در غزه یا لبنان. یا بشود ذکر الحمدلله مادری که غذایی خورده و میتواند نوزادش را شیر بدهد. یا بشود جرینگ فشنگ یک اسلحه در دست یک مجاهد مقاومت..
۱
۲
صدایی با تشر از درونم، درباره بالا رفتن قیمت طلا صحبت می کند. درباره وزن اینها که روی هم چند گرم می شوند. دست و دلم می لرزد. بسم الله می گویم، دانه دانه برشان میدارم میگذارم توی یک جعبه .جدید و درش را می بندم. به خدا میسپارمشان.
آذر و دی 1403
پ.ن.: مینویسم که یادم نرود.میترسم چیزی توی متن باشد که خواننده را دچار سوتفاهم کند. جملهها را خیلی وقت است بالا وپایین میکنم. میدانم هنوز هم خیلی راه مانده تا به آن دختر پیامبری برسم که لباس عروسیاش را بخشید یا حتی آن نوعروسی که از همهی دنیا فقط یک حلقهی ازدواج داشت و از آن گذشت .برای من هنوز خیلی سخت است تا بتوانم همهی دنیایم را ببخشم.
✍ #سوده_عابدی
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#ایران_همدل
🔻
〰〰〰〰〰
@╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮
@Namazeavalevaght
╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯