eitaa logo
گروه فرهنگی نسل نسیم
818 دنبال‌کننده
2هزار عکس
569 ویدیو
8 فایل
"گروه فرهنگی نسل نسیم" جهت ارتباط با روابط عمومی و ارسال انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر پیام بدید. منتظر پیام های خوبتون هستیم. @RO_Nasle_nasim
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 °•○●﷽●○•° محمد: پنجره‌ی ماشینو تکیه گاه آرنجم کردم، یه دستم رو فرمون بود. نگاهمو به در مدرسه ریحانه دوخته بودم، حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست. یه دستی به موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم. از ماشین پیاده شدم. تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه! خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همه چی امن و امانه. در زدم‌ و وارد دفتر مدیر شدم. بعد از اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد. مدیرشون یکی رو فرستاده بود که به ریحانه بگه من اومدم. چند دقیقه بعد صورت ماه خواهرم به چشمم خورد. خواستم یه لبخند گرم بزنم که با دیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم! صدای ریحانه رو شنیدم که گفت: +سلام داداش یه دقیقه وایستا الان اومدم. توجه‌ام جلب شد به دختری که با تعجب بهم خیره شده بود. خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تو دلم گفتم: امان از دختر بچه‌های امروزی! وقتی ریحانه اومد سمت ماشین، ماشینو دور زدم و در طرف راننده رو باز کردم و نشستم. شیشه پنجره طرف ریحانه باز بود. هنوز درو باز نکرده بود که دوستش بلند صداش زد: ریحووووون اخمام تو هم رفت، خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه. و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن! ریحانه جوابشو داد. میخواستم بهش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو. کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم که دوباره داد زد: +جزوه قاجارو میفرستم برات. خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلند زد زیر خنده. واییی خداا اگه ریحانه اینجوری می‌خندید تو خیابون می‌کشتمش. نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد. هرکاری می‌کردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی می‌شدم. ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود. خندید ولی صدایی ازش بلند نشد و دوستشو فاطمه خطاب کرد. صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود، مخصوصا وقتی جیغ زد. ریحانه نشست تو ماشین. می‌خواستم برگردم‌ و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی ‌ترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره. دخترای تو این سن خیلی بچه‌ان. فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده. با این حال به دلیل کنجکاوی خیلی زیادم طوری که متوجه نشه، نگاهش کردم. بعد از چند ثانیه پامو روی گاز فشردم و حرکت کردم. فکرم مشغول شده بود. تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست. یهو بلندددد گفتم: عهههههههه فهمیدم. بعد از چند ثانیه مکث زدم زیر خنده و توی دلم گفتم: آخییی اینکه همون دخترست چقدر کوچولوئه، وای منو باش جدیش گرفته بودم. خب خداروشکر الان که فهمیدم همسن خواهرمه خیالم راحت شد! توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست به سینه به روبه روش خیره شده بود. بہ قلمِ🖊 و @nasle_nasim
🌺 °•○●﷽●○•° با دیدن قیافش خندم گرفت، زدم رو دماغشو گفتم: _چیه بازم قهری؟؟؟ حق به جانب سریع برگشت طرفمو گفت: + ۱۰۰ بارررررر صدات زدم. إ إ إ، معلوم نیست حواسش کجاست نشنید حتی!!!! لپشو کشیدم و گفتم: _خب حالا تو هم، حرص نخور جوجه کوچولو. چشم غره رفت که گفتم: _سلام بر زشت ترین خواهر دنیا، حال شما چطوره؟ با همون حالت جواب داد: + با احوال پرسی شما. راستی بابا چطوره. کجاست؟ _خونست. پیش داداش. رفتیم خونه زود آماده شو که بریم. پکر گفت: +چشم. _نبینم غصه بخوریا. لبخند قشنگی زد و دوباره به دستش خیره شد. ____ رسیدیم خونه. داداش علی برامون ناهارو آماده کرده بود. ما که رسیدیم خونه خیالش راحت شد و رفت سر کارش. خیلی زود آماده شدیم. و بعد از خوردن ناهار، اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین. بابام اولین الگوی زندگی بود و از بهترین آدمایی که می‌شناختم!! حاضر بودم جونمم بدم تا کنار ما بمونه، داغ مادرمون نفس گیر بود و طاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم. ...... یکی دو ساعت بود که تو راه بودیم. بی حوصله به جاده خیره شده بودم. بابا خواب بود. صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد. از تو آینه نگاهش کردم و گفتم کیه؟ صداشو قطع کرده بود و به صفحه‌اش نگاه می‌کرد. وقتی دیدم جواب نمیده دستمو بردم پشت تا گوشیو بده بهم. بی چون و چرا موبایلشو گذاشت کف دستم. تماس قطع شده بود. گوشیو گذاشتم روی پام که اگه دوباره زنگ زد جواب بدم. چند ثانیه بعد دوباره زنگ خورد. جواب دادم و گفتم: الو؟ بازم قطع شده بود. بعد چند لحظه زنگ خورد. حدس زدم مزاحمه و بازیش گرفته واسه همین لحنمو ملایم کردم و گفتم: _ سلام. وقتی جواب نداد آماده شدم هرچی میتونم بگم که صدای نازک و دخترونه ای مانع حرف زدنم شد. گفته بود: الو بفرمایین؟ حدس زدم از دوستای ریحانه باشه. وقتی به جملش فکر کردم، یهو منفجر شدم. گوشی رو از خودم فاصله دادم و لبمو به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه. ریحانه که قیافه سرخمو دید دستپاچه گفت: +کیه داداش؟ دوباره گوشی رو کنار گوشم گرفتم.... بہ قلمِ🖊 و @nasle_nasim