📚 #داستان_کوتاه
👈 قدر ندانستنِ داشته ها
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. "خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار "
صاحب خانه گفت دوباره بخوان!
مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت: این خانه فروشی نیست!!! در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم.
👌خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم، نمی بینیم چون "به بودن با آنها عادت کرده ایم" ، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل دوست داشتن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم....قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم و خدا را در هر حال شاکر باشیم.
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 برخورد پسنديده
يكی از خويشان امام زين العابدين عليه السلام در برابر آن حضرت ايستاد و زبان به ناسزاگويی گشود. حضرت در پاسخ او چيزی نگفت.
هنگامی كه مرد از پيش حضرت رفت. امام به اصحاب خود فرمود: آنچه را كه اين مرد گفت، شنيديد. اكنون دوست دارم، همراه من بياييد تا نزد او برويم و جواب مرا نيز به او بشنويد. عرض كردند: حاضريم، ما دوست داشتيم شما هم همانجا پاسخ ايشان را بگوييد و ما هم آنچه می توانيم به او بگوييم.
سپس امام نعلين خويش را پوشيده، به راه افتاد. در بين راه اين آيه را می خواند:
وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ آنان كه خشم خود فرو خورند و از مردم گذشت نمايند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.(آل عمران/134)
راوی می گويد: ما از خواندن اين آيه دانستيم به او چيزی نخواهد گفت. وقتی رسيديم به خانه آن مرد، او را صدا زد و فرمود: به او بگوييد علی بن الحسين با تو كار دارد.
همين كه متوجه شد امام زين العابدين عليه السلام آمده است در حاليكه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بيرون آمد و يقين داشت آن جناب برای تلافی جسارتهايی كه از او سر زده آمده است.
ولی چشم امام عليه السلام كه به او افتاد، فرمود: برادر! چندی پيش نزد من آمدی و آنچه خواستی به من گفتی. اگر آن زشتيها كه به من گفتی در من هست، هم اكنون استغفار می كنم و از خداوند می خواهم مرا بيامرزد و اگر آن چه به من گفتی در من نيست، خداوند تو را بيامرزد.
راوی می گويد: آن شخص سخن حضرت را كه شنيد پيش آمد و پيشانی امام عليه السلام را بوسيد و عرض كرد: آری! آن چه من گفتم در شما نيست و من به آن چه گفتم سزاوارترم.
📗 #بحارالانوار، ج 46، ص54
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 انفاق نان جو
حسن و حسین علیهما السلام مریض شدند. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با چند تن از یاران به عیادتشان آمدند. گفتند: یا علی! خوب بود نذری برای شفای فرزندانت می کردی.
علی علیه السلام و فاطمه علیهما السلام نذر کردند، اگر عزیزان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خود حسن و حسین علیهما السلام و فضه که خادمه آنها بود نیز نذر کردند که سه روز روزه بگیرند. چیزی نگذشت که خداوند به هر دو شفای عنایت فرمود.
روز اول را روزه گرفتند در حالی که غذایی در خانه نداشتند. حضرت علی علیه السلام سه صاع (تقریباً سه کیلو) جو قرض کرد. حضرت زهرا علیها السلام یک قسمت آن را رد کرد. پنج عدد نان پخت. وقت غروب سفره انداختند و پنج نفر کنار سفره نشستند. هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله! من مستمندی از مستمندان مسلمین هستم. طعامی به من دهید که خداوند به شما از طعامهای بهشتی عنایت کند. خاندان علی علیه السلام همگی غذای خویش را به او دادند و تنها با آب افطار کردند و خوابیدند.
روز دوم را نیز روزه گرفتند. فاطمه علیها السلام پنج عدد نان جو آماده کرد و در سفره گذاشت. موقع افطار یتیمی آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمد صلی الله علیه و آله! من یتیمی مسلمانم، به من غذایی دهید که خداوند به شما از غذای بهشتی مرحمت کند. همه سهم خود را به او دادند و باز با آب افطار کردند.
روز سوم را نیز روزه گرفتند. زهرا علیها السلام غذایی (نان جو) آماده کرد. هنگام افطار اسیری به در خانه آمد و کمک خواست. بار دیگر همه غذای خویش را به اسیر دادند و تنها با آب افطار کرده و گرسنه خوابیدند.
صبح که شد علی علیه السلام دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفته و محضر پیامبر رسیدند. در حالیکه بچه ها از شدت گرسنگی می لرزیدند. وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را در چنان حالی دید فرمود: یا علی! این حالی را که در شما می بینم برایم بسیار ناگوار است.
سپس برخاست و با آنان به سوی فاطمه علیها السلام حرکت کردند. وقتی که به خانه وارد شدند. دیدند فاطمه علیها السلام در محراب عبادت ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی بسیار ضعیف گشته و دیدگانش به گودی نشسته.رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به آغوش کشید و فرمود: از وضع شما به خدا پناه می برم.
در این وقت جبرئیل نازل گشت و گفت: ای رسول خدا! خداوند به داشتن چنین خاندانی تو را تهنیت می کند. آن گاه سوره هل أتی را بر او خواند.
📗 #بحارالانوار، ج 35، ص 237
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #کوتاه_و_آموزنده
👈 ای کاش لااقل از انگشتان دستمان بیاموزیم
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ،
ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ...
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ نمی کند،
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ نمی کند،
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ نمی کند...
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ می کنند
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ می کنیم
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎیین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ می پرﺳﺘﯿﻢ...
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ،
ﺧـــــﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ
ﺁﻓﺮﯾﺪ...
ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ می فهمیم...
@Dastanhaykotah
#مشتی_خاک
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام:
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 از ما حركت از خدا بركت
يكی از ياران رسول خدا صلی الله عليه و آله فقير شد. محضر رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد و شرح حال خود را بيان كرد. پيغمبر صلی الله عليه و آله فرمود: برو هر چه در منزل داری اگر چه كم ارزش هم باشد بياور!
آن مرد انصار رفت و طاقه ای گليم و كاسه ای را خدمت پيغمبر صلی الله عليه و آله آورد. حضرت آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمود: چه كسی اينها را از من می خرد؟
مردی گفت: من آنها را به يك درهم خريدارم. حضرت فرمود: كسی نيست كه بيشتر بخرد! مرد ديگری گفت: من به دو درهم می خرم. پيغمبر صلی الله عليه و آله به ايشان فروخت و فرمود: اينها مال تو است.
آن گاه دو درهم را به آن مرد انصار داد و فرمود: با يك درهم غذايی برای خانواده ات تهيه كن و با درهم ديگر تبری خريداری كن و او نيز به دستور پيغمبر صلی الله عليه و آله عمل كرد. تبری خريد و خدمت پيغمبر صلی الله عليه و آله آورد.
حضرت فرمود: اين تبر را بردار و به بيابان برو و با آن هيزم بشكن و هر چه بود ريز و درشت و تر و خشك همه را جمع كن، در بازار بفروش. مرد به فرمايشات رسول خدا صلی الله عليه و آله عمل كرد. مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتيجه وضع زندگی او بهتر شد.
پيغمبر گرامی صلی الله عليه و آله به او فرمود: اين بهتر از آن است كه روز قيامت بيايی در حالی كه در سيمايت علامت زخم صدقه باشد.
📗 #داستان_های_بحارالانوار، ج2
✍ محمود ناصری
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 به سوی خدا فرار کنید
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.
وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چسباند.
شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید.
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله؛ هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.»
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 گناهان خود را کوچک نشمارید!
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت ها همراه جمعی از اصحاب خود در سرزمین خالی و بی آب و علفی فرود آمدند و به یاران خود فرمودند: هیزم بیاور تا آتش روشن کنیم.
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! اینجا سرزمینی خالی است و هیچ گونه هیزمی در آن وجود ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بروید هر کس هر مقدار می تواند هیزم جمع کند و بیاورد.
یاران به صحرا رفتند و هر کدام هر اندازه که توانستند، ریز و درشت، جمع کردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله روی هم ریختند. مقدار زیادی هیزم جمع شد.
در این وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گناهان کوچک هم مانند این هیزمهای کوچک است. اول به چشم نمی آید، ولی وقتی که روی هم جمع می گردند، انبوه عظیمی را تشکیل می دهند.
آنگاه فرمود: یاران! از گناهان کوچک نیز بپرهیزید. اگر چه گناهان کوچک چندان مهم به نظر نمی آیند؛ هر چیز طالب و جستجو کننده ای دارد. جستجو کنندگان! آن چه را در دوران زندگی انجام داده اید و هر آن چه بعد از مرگ آثارش باقی مانده است، همه را می نویسد و روزی می بیند که همان گناهان کوچک، انبوه بزرگی را تشکیل داده است.
📗 #بحارالانوار، ج 73، ص 346
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #کوتاه_و_آموزنده
👈 پيامی از برزخ
يکی از دوستان شيخ رجبعلی خياط نقل می کند:
روزی در خدمت ايشان بودم که فرمود: جوانی را در برزخ ديدم که می گفت: نمی دانيد اينجا چه خبر است!
هنگامی که اينجا بياييد خواهيد فهميد؛ هر نفسی که به غير ياد خدا کشيده ايد به زيان شما تمام شده است!
📗 #کيميای_محبت
✍ محمد محمدی ری شهری
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 چشم برزخی
دکتر حاج حسن توکلی نقل می کند:
روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جايی بروم؛ سوار ماشين شدم؛ ميدان فردوسی يا پيشتر از آن ماشين نگه داشت، جمعيتی آمد بالا، سپس ديدم راننده زن است، نگاه کردم ديدم همه زن هستند، همه يک شکل و يک لباس! ديدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام و اين اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پياده شد، آن زن که پياده شد همه مرد شدند!!
با اينکه بنا نداشتم پيش شيخ (رجبعلی خياط) بروم ولی از ماشين که پياده شدم رفتم پيش مرحوم شيخ؛ قبل از اينکه حرفی بزنم شيخ فرمود: ديدی همه مردها زن شده بودند! چون مرد ها به آن زن توجه داشتند همه زن شدند!
👌شيخ رجبعلی خياط میفرمود: دل هرچه را بخواهد همان را نشان می دهد؛ سعی کنيد دل شما خدا را نشان دهد! انسان هرچه را دوست داشته باشد، عکس همان در قلب او منعکس میشود، و اهل معرفت با نظر به قلب او می فهمند که چه صورتی در برزخ دارد. اگر انسان شيفته و فريفته جمال و صورت فردی گردد، يا علاقه زياد به پول يا ملک و غيره پيدا کند، همان اشياء، صورت برزخی او را نشان می دهند.
📗 #کيميای_محبت
✍ محمد محمدی ری شهری
@Dastanhaykotah
📚 #کوتاه_و_آموزنده
آیت الله بهجت ره:
بارها گفته ام و بار ديگر مى گويم: كسى كه بداند هر كه خدا را ياد كند خدا همنشين اوست احتياج به هيچ وَعْظى ندارد. مى داند چه بايد بكند و چه بايد نكند، مى داند كه آنچه را كه مى داند بايد انجام دهد و آنچه كه نمى داند بايد احتياط كند.
🍂گفتم که الف،گفت دگر، گفتم هيچ
🍂در خانه اگر کس است، يک حرف بس است
📗 #برگی_از_دفتر_آفتاب
✍ رضا باقى زاده پُلامى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 مقام رضا
يكی از زهاد را بيماری عارض شد. شخصی به عيادت او رفت و او را شادمان ديد و زبانش را به شكر و ثنا متذكر يافت.
گفت: می خواهی كه خدای تعالی تو را شفا دهد؟ گفت: نه.
گفت: می خواهی به وضع بيماری بمانی؟
گفت: نه.
گفت: پس چه می خواهی؟
گفت: آن را می خواهم كه خدا می خواهد.
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 روزی همچون روز قيامت
نقل است که آتشی در بصره افتاد. مالک دينار، عصا و نعلين برداشت و بر بالايی رفت و نظاره می کرد.
مردمان در رنج و تعب افتاده، گروهی می سوختند و گروهی رخت می کشيدند.
مالک گفت: سبک باران نجات يافتند و سنگين باران هلاک شدند (روز قيامت نيز چنين خواهد بود).
* توضيح: مالک دينار، از دنيا جز اندکی نداشت، پس همان را برداشت و آسان و سريع از آتش دور شد. اما ديگران چون صاحب اسباب و وسايل فراوان بودند، نتوانستند همچون او آسان و بی دغدغه از آتش دور شوند و گرفتار شدند. چنين وضعی در قيامت نيز روی خواهد داد...
📗 #تذکرة_الاولياء
✍ عطار نیشابوری
@Dastanhaykotah
📚 #کوتاه_و_آموزنده
اگر به جای گفتن "دیوار موش دارد و موش گوش دارد"، بگوییم "عالم محضر خداست"، نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
بچه را ول کردی به امان خدا؟!
ماشین را ول کردی به امان خدا؟!
خانه را ول کردی به امان خدا؟!
و اینگونه بود که "امان خدا" شد مظهر ناامنی!
👌ای کاش می دانستیم امن ترین جای عالم، امان خداست...
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 گوهرهای معنوی
ابوسعيد ابوالخير وارد مجلس شد و به صحبت پرداخت. در ضمن صحبت فرمود: وقتی وارد مجلس شدم جواهرات بسياری ريخته بود، چرا جمع نکرديد؟
عده ای برخاستند تا جواهرات را جمع کنند ولی چيزی نيافتند. عرض کردند: ما چيزی نيافتيم!
فرمود: منظورم گوهرهای معنوی است و آن به «خدمت» حاصل می شود. وقتی شما به آنهايی که به مجلس عاشقان خدا می آيند خدمت کرديد، آن گوهر های معنوی را بدست می آوريد.
📗 #سرّ_دلبران، ص33
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اشكی بر سيدالشهدا عليه السلام
سيد علی حسينی كه از اصحاب امام رضا عليه السلام است می گويد: من همسايه امام علی بن موسی الرضا عليه السلام بودم. چون روز عاشورا می شد از ميان برادران دينی ما يك نفر مقتل امام حسين عليه السلام را می خواند و به اين روايت رسيد كه حضرت باقر عليه السلام فرمود:
«هر كس از ديده های او ولو به قدر بال پشه ای اشك بيرون بيايد. خداوند گناهانش را می آمرزد. اگر چه مانند كف درياها باشد.»
در آن مجلس شخص نادانی كه ادعای علم می كرد. حضور داشت و بر آن بود كه اين حديث نبايد صحيح باشد. چگونه گريستن به آن اندكی بر حضرت حسين عليه السلام اين قدر ثواب می تواند داشته باشد؟ با ايشان مباحثه بسيار كرديم و در آخر هم از گمراهی خود برنگشت و برخاست و رفت.
آن شب گذشت. چون روز شد، نزد ما آمد و از گفته هايش معذرت خواست، اظهار ندامت كرد و گفت: شب گذشته در خواب ديدم قيامت برپا شده است و پل صراط بر روی جهنم كشيده اند و پرونده های اعمال را گشوده اند و آتش جهنم را افروخته اند و بهشت را زينت كرده اند.
در آن وقت گرما شديد شد و عطش سنگين بر من غلبه كرد. چون به جانب راست خود نگاه كردم حوض كوثر را ديدم و بر لب آن دو مرد و يك زن را مشاهده كردم كه ايستاده اند و نور جمال ايشان صحرای محشر را روشن كرده است. در حاليكه لباس سياه پوشيده اند و می گريند. از كسی پرسيدم: اينها كيستند كه بر كنار كوثر ايستاده اند؟
پاسخ داد: يكی محمد مصطفی صلی الله عليه و آله و ديگری علی مرتضی و آن زن فاطمه زهرا عليهاالسلام است. گفتم: چرا سياه به تن دارند، غمگين هستند و می گريند؟ گفت: مگر نمی دانی كه امروز عاشوراست؟ گفتم: روز شهادت شهيد كربلا امام حسين عليه السلام است. آنان به اين جهت غمناك اند.
سپس نزديك حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتم و گفتم: ای دختر رسول خدا! تشنه ام. آن حضرت از روی غضب به من نظر كرد و گفت: تو مگر همان شخص نيستی كه فضيلت گريستن بر ميوه قلبم، نور چشمم، فرزندم حسين را انكار می كردی؟ با اينكه با ظلم و ستم او را شهيد كردند. لعنت خدا بر قاتلين و ظالمين و كسانی كه ايشان را از آشاميدن آب منع كردند.
در اين حال از خواب وحشتناك بيدار شدم و از گفته خود پشيمان گشتم. اكنون از شما معذرت می خواهم و باشد كه از تقصير من درگذريد.
📗 #بحارالانوار، 44، ص 293
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خواجه و غلام
خواجهای غلامش را به بازار فرستاد که انگور و انار و انجير بخرد و زود بيايد. غلام رفت و دير آمد و انگور تنها آورد.
خواجه او را بسيار زد و گفت: چون تو را پی کاری می فرستم بايد چند کار کنی و زود بيايی، نه آنکه پی چند کار میروی دير بيايی و يک کار کنی.
غلام گفت: بچشم، از اين به بعد.
بعد از چند روز اتفاقاً خواجه مريض شد و او را پی طبيب فرستاد. غلام رفت و زود برگشت و چند نفر همراه خود آورد. خواجه گفت: اين ها چه کسانند؟
گفت: تو با من گفتي چون پی کارت فرستم چند کار بکن و زود بيا. اکنون اين طبيب است که جهت معالجه آورده ام، و اين غسال است که اگر مردی غسلت دهد، و اين آخوند است که بر تو نماز بخواند، و اين تلقين خوان است، و اين قبر کن است و اين قرآن خوان!
📗 #کشکول_منتظری_يزدی
✍ شیخ محمد منتظری یزدی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اين الطّالب بدم المقتول بکربلا
کلينی به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده است که چون حضرت امام حسين عليه السلام را شهيد کردند، آسمان ها و زمين ها و هرکه بر اين ها بود از ملائکه فرياد بر آوردند که: «پروردگارا ما را رخصت بده که خلق را از روي زمين براندازيم و همه را هلاک گردانيم، که هتک حرمت تو را حلال شمردند و برگزيدگان تو را کشتند.»
پس حق تعالی وحی کرد به سوی ايشان که: ای ملائکه ی من و ای آسمان ها و زمين، ساکن باشيد. پس حجابی از حجب را برداشت و در پشت آن حجاب محمد و دوازده وصی او صلوات الله عليهم اجمعين را ديدند؛
پس اشاره کرد بسوی قائم آل محمد صلی الله عليه و آله وسلم و سه مرتبه فرمود که: ای ملائکه ی من و ای آسمان ها و زمين من! به اين مرد انتقام خواهم کشيد از برای او.
📗 #الکافی، ج1، ص 534
✍ شیخ کلینی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 دعای یوسف (ع) برای نجات خود از چاه
هنگامی که برادران یوسف(ع)، آن حضرت را به بیابان برده، و به چاه افکندن، جبرئیل نزد یوسف (ع) آمد و گفت: ای پسرک! در اینجا چه می کنی؟
یوسف: برادرانم مرا در چاه افکندند.
جبرئیل: آیا دوست داری از چاه خارج گردی؟
یوسف: این با خداوند بزرگ است، اگر خواست مرا خارج می کند!.
جبرئیل: خداوند به تو می فرماید، مرا با این دعا بخوان، تا تو را از چاه خارج سازم.
یوسف: آن دعا چیست؟
جبرئیل: آن دعا این است، بگو:
«اللهم انی اسلک بان لک الحمد، لا اله الا انت المنان، بدیع السماوات و الارض، ذوالجلال و الاکرام، ان تصلی علی محمد و آل محمد، و ان تجعل لی مما انا فیه فرجاً و مخرجاً»
«خدایا از درگاه تو درخواست می کنم، به اینکه حمد و سپاس مخصوص ذات پاک تو است، معبودی نیست جز وجود یکتای تو که بخشنده نعمتهای فراوان هستی، آفریننده آسمانها و زمین، و صاحب مقام ارجمند و والا می باشی، (از تو می خواهم) بر محمد و آل او (ص) درود بفرستی، و مرا در این محلی که قرار دارم خارج سازی و راه گشایشی به رویم باز کنی.»
امام صادق (ع) فرمود: یوسف (ع) این دعا را خواند، و از چاه (توسط کاروانیان) خارج گردید.
📗 #داستانهای_اسلامی_از_اصول_کافی
✍ محمد محمدی اشتهاردی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 بهلول و قصر متوکل
گویند روزی بهلول برمتوکل وارد شد. متوکل وضع خوب و بد قصر خود را از وی پرسید. بهلول گفت: خوب است اگر دو عیب نداشته باشد. متوکل پرسید: آن دو عیب کدام است؟
بهلول گفت: اگر از مال حلال است اسراف شده است: «انه لا یحب المسرفین؛ همانا خدا اسراف کاران را دوست ندارد.»(انعام/ 141)
و اگر از مال حرام است، خیانت کرده ای «ان الله لا یحب الخآئنین؛ همانا خدا، خیانت کاران را دوست ندارد.»(انفال/58)
📗 #هزار_و_یک_حکایت_قرآنی
✍ محمد حسین محمدی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 دعای غلط
پیامبر مهربان صلی الله علیه و آله و سلم که همواره جویای حال یاران خود می شد دریافت که یکی از یارانش بیمار و بستری شده است به عیادت او رفت و بربالینش نشست.
پس از احوال پرسی، بیمار گفت: «یارسول الله! نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم شما سوره قارعه را در نماز خواندید من آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتم که به خدا عرض کردم اگر در نزد تو گنه کارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم در همین دنیا مرا عذاب کن». اکنون ای رسول خدا می بینی که بیمار شده ام.
پیامبر فرمود: دعای درستی نکرده ای می بایست در دعا به پیروی از قرآن بگویی: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ پروردگارا به ما، در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاه دار.» (بقره/201)
آنگاه پیامبر برای او دعا کرد و او از بیماری نجات یافت.
📗 #سفینه_البحار، ج1، ص 208
✍ شيخ عباس قمی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 بوسه بر دست خدا
امام سجاد علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید. شخصی از آن حضرت، راز این بوسیدن را پرسید،
امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «صدقه مؤمن قبل از آن که به دست فقیر و نیازمند برسد، به دست خداوند می رسد.» (از این رو من دستم را می بوسم)
آنگاه حضرت برای تعلیل گفته اش این آیه شریفه را قرائت فرمود:
«أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ... آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد.»(توبه/ 104)
📗 #وسائل_الشیعه، ج 4، ص 303
✍ شیخ حرّ عاملی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 مراد و مرید
از ابوعبیدالله پرسیدند: به نظر شما، چه کسی مراد است و چه کسی مرید؟
ابوعبید در پاسخ گفت: مرید آن کس*حضرت موسی علیه السلام* است که از پروردگار خویش درخواست نموده و گفت:
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی.
پروردگارا! سینه ام را گشاده کن (به من شرح صدر عنایت فرما) و کارم را برایم آسان گردان.
(طه/26 - 25)
اما مراد کسی *پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم*است که بدون این که درخواست کند به او گفته شد:
اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَکَ.
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم ( به تو شرح صدر ندادیم) و بار سنگین تو را از تو بر نداشتیم؟! (انشراح / 2 - 1)
📗 #محاضرات_الادبآء، ج 4، ص 400
✍ راغب اصفهانی
@Dastanhaykotah
از بزرگی پرسیدن خدا رو دیده ای؟
جواب داد.آره دیدم!
گفتند: کی،کجا؟
گفت..
اونجایی كه لغزیدم دستمو گرفت
اون وقتی كه کج رفتم هدایتم کرد
ناخوش بودم و عافیتم داد
تنگدست بودم و رزقم داد
@Dastanhaykotah