eitaa logo
رَشتاك!🇵🇸
572 دنبال‌کننده
2هزار عکس
587 ویدیو
37 فایل
- ☁️🔗 وَ ما در آرزوی زیستن تن به مردن نخواهیم داد؛ می‌نویسم که بعدترها از من بخوانی ؛) . بیرون‌پراکنیِ درونیات . https://daigo.ir/secret/6107676899
مشاهده در ایتا
دانلود
با آدم‌هایی که وقتی کارشون پیشت گیره یادشون میفته تویی هم وجود داره حقیقتاً اصلاً و ابداً ، حال نمی‌کنم :)
بغضم می‌گیره از ترس تو چشمِ بچه‌های فلسطینی خیلی‌ از این طفلان معصوم پدر یا مادری ندارن که وقتی ترس به دلشون می‌شینه به آغوششون پناه ببرن . .
هدایت شده از رَشتاك!🇵🇸
به نام او . .
-
رَشتاك!🇵🇸
-
حال مرا از دانه‌های انار حال مرا از نزار بپرس . .
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
آدمی‌زاد بنده‌یِ دیده شدنه. حالا به هر قیمتی. اونقدری که شرف‌شو میزاره زیر پاهاش و لبخندزنان به زندگیش ادامه میده و کَـکِـش هم نمیگزه ، مبادا که حرفی بزنه و یه وقت به مذاق مخاطبش خوش نیاد... اون وقت فرسخ‌ها اون طرف‌تر یکی داره جنازه‌یِ بچه‌یِ پرپر شده‌شو داخل ملحفه‌یِ گلگون شده می‌پیچه ، و یکی اینجا نگران دوتا دونه کم و زیاد شدن ممبرشه. رها کن بره بابا. رها کن فقط.
هدایت شده از - اَنـا مَـجنون -
@Rashtak🦋💙
هدایت شده از رَشتاك!🇵🇸
به نام او . .
-
رَشتاك!🇵🇸
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراءِطبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟
‏سلام خدا بر سرزمینی که مردمان آن به جای اذان و اقامه در گوش فرزاندانشان شهادتین می‌خوانند!
هدایت شده از رَشتاك!🇵🇸
به نام او . .
-
رَشتاك!🇵🇸
-
چرا غم پای خود را از گلویم برنمی‌دارد چرا دست از پریشانیِ مویم برنمی‌دارد
چرا این ماتم سایه‌اش را از روی سر ما برنمی‌دارد ؟ آن سر دنیا جنگ و این سر دنیا عزا دلمان را به رنگ سیاه آغشته کرده . .
عمری چكش برداشتم و بر سر میخی كه روی سنگ بود كوبیدم . اكنون می‌فهمم كه هم چكش خودم بودم ، هم میخ و هم سنگ !
-
رَشتاك!🇵🇸
-
اگر بدانم که شعرها از کجا می‌آیند ، به آنجا خواهم رفت .
خوشحالم ! عمیقاً و بی دلیل . .
Michael_Ortega_Rain_A_Very_Sad_Piano.mp3
15.08M
آرامش این آهنگ رو فقط با اشتراک گذاشتنش می‌تونم بهتون انتقال بدم :) واسه حال خوبتون *
بهترین تجربه ام.. توی نماز خانه بودیم. آقای رضایی از نیروی انتطامی سخنرانی داشت. همان لحظه خبر رسید که کلاس انشا داریم. راستش من یکی که سوخته‌ی رفاقت بودم نتوانستم تحمل کنم. رفیقم را قال گذاشتم و الفرار. البته عشق و علاقه ام به خانم توانایی هم بی تاثیر نبود. در را باز کردم و دیدم همه مشغول نوشتن اند. خانم توانایی گفت: یالا بدو بیا یکی انتخاب کن و بنویس. سریع موضوعات را از بغل دستی گرفتم و یکی را انتخاب کردم و شروع به نوشتن کردم. راستش اولین بار بود دست به قلم میشدم. انتخاب کردم: کافه انبار جمله های عاشقانه است وقتی تمام شد اولین نفر من دست بلند کردم. و تنها کسی که از اولین جلسه‌ی انشا بیست گرفت منی بودم که اولین بار بود مینوشتم. و معجزه ی قلم را از آن روز فهمیدم. استارت زدم و تا الان هم با قلم رفیقم. 📝 فاطیما
-
رَشتاك!🇵🇸
-
اما این خاطرات را چه کسی جز تو به خوبی یادش هست ؟ چه کسی جز تو می‌تواند با به یادآوردن خنده‌های کودکی‌ات لبخند روی لبت بنشاند ؟ جز خودت . . .