هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
آدمیزاد بندهیِ دیده شدنه.
حالا به هر قیمتی.
اونقدری که شرفشو میزاره زیر پاهاش و لبخندزنان به زندگیش ادامه میده و کَـکِـش هم نمیگزه ، مبادا که حرفی بزنه و یه وقت به مذاق مخاطبش خوش نیاد...
اون وقت فرسخها اون طرفتر یکی داره جنازهیِ بچهیِ پرپر شدهشو داخل ملحفهیِ گلگون شده میپیچه ، و یکی اینجا نگران دوتا دونه کم و زیاد شدن ممبرشه.
رها کن بره بابا. رها کن فقط.
سلام خدا بر سرزمینی که
مردمان آن به جای اذان و
اقامه در گوش فرزاندانشان
شهادتین میخوانند!
#طوفان_الاقصی #فلسطین
رَشتاك!🇵🇸
-
چرا غم پای خود را از گلویم برنمیدارد
چرا دست از پریشانیِ مویم برنمیدارد
#فاطمه_خسروی #فاطیماه
چرا این ماتم سایهاش را از روی سر ما
برنمیدارد ؟ آن سر دنیا جنگ و این سر
دنیا عزا دلمان را به رنگ سیاه آغشته کرده . .
عمری چكش برداشتم و بر سر میخی كه روی
سنگ بود كوبیدم . اكنون میفهمم كه هم
چكش خودم بودم ، هم میخ و هم سنگ !
#فرانتس_کافکا
Michael_Ortega_Rain_A_Very_Sad_Piano.mp3
15.08M
آرامش این آهنگ رو
فقط با اشتراک گذاشتنش
میتونم بهتون انتقال بدم :)
واسه حال خوبتون *
هدایت شده از مهـــارتهای نویسنــدگی
#دست_نوشته
#تمرین
بهترین تجربه ام..
توی نماز خانه بودیم. آقای رضایی از نیروی انتطامی سخنرانی داشت. همان لحظه خبر رسید که کلاس انشا داریم. راستش من یکی که سوختهی رفاقت بودم نتوانستم تحمل کنم. رفیقم را قال گذاشتم و الفرار. البته عشق و علاقه ام به خانم توانایی هم بی تاثیر نبود.
در را باز کردم و دیدم همه مشغول نوشتن اند. خانم توانایی گفت: یالا بدو بیا یکی انتخاب کن و بنویس. سریع موضوعات را از بغل دستی گرفتم و یکی را انتخاب کردم و شروع به نوشتن کردم. راستش اولین بار بود دست به قلم میشدم. انتخاب کردم:
کافه انبار جمله های عاشقانه است
وقتی تمام شد اولین نفر من دست بلند کردم. و تنها کسی که از اولین جلسهی انشا بیست گرفت منی بودم که اولین بار بود مینوشتم.
و معجزه ی قلم را از آن روز فهمیدم. استارت زدم و تا الان هم با قلم رفیقم.
📝 فاطیما
رَشتاك!🇵🇸
#دست_نوشته #تمرین بهترین تجربه ام.. توی نماز خانه بودیم. آقای رضایی از نیروی انتطامی سخنرانی داشت
خاطرهای از اولینباری که قلم را دست گرفتم :)
رَشتاك!🇵🇸
-
اما این خاطرات را چه کسی جز تو
به خوبی یادش هست ؟ چه کسی
جز تو میتواند با به یادآوردن خندههای
کودکیات لبخند روی لبت بنشاند ؟
جز خودت . . .
رَشتاك!🇵🇸
-
ای کاش همان دوچرخهی قدیمیِ زنگزدهی
وسط جنگل بودم که کنار کلبهی متروکه به
خواب رفته . ای کاش درخت کاج رفیق
همیشگیام بود و تمام حرفهایم را
میشنید . نه ! او هم همه چیز را دیده ،
راههای تلخ را تنهایی پیموده و شاید بیشتر
از من زمین خورده باشد ، شاید اصلا جای
زخم های بیشتری روی زانوهایش باشد .
چقدر شبیه من هنوز هم امید به زندگی در
چشمانش موج میزند . . .
- #فاطیماه
رَشتاك!🇵🇸
-
شب که میشود نقش عوض میکنیم
در واقع همان آدم اصلی . آدم شبها
به حقیقت خودش نزدیکتر میشود !
آدم دیگری میشویم و صبح به نقش
بازیگریِ خودمان بازمیگردیم . . .
شب عجیب آدم را شبیه خودش میکند .
- #فاطیماه
مرگ بزرگترین خسران زندگی نیست ؛
بزرگترین خسران زندگی ، آن چیزی است
که در شما میمیرد ، هنگامی که هنوز زندهاید .