eitaa logo
65 دنبال‌کننده
319 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺اندکی صبر سحر نزدیک است... 🌱 در دوره‌ دوم انتخابات دولت دوازدهم که برای انتخابات، هیاهو زیاد بود، آقایی تصمیم داشت به آقای روحانی رأی بدهد. به او گفتم: آیا کارنامه چهارساله (خراب) این آقا برای شناخت شما از ایشان کافی نیست؟ 🌱 حالا هم به برخی دوستان عرض می‌کنم: آیا کارنامه (مثبت) آقای رئیسی در همین چند ماه، برای شناخت شما از ایشان کافی نیست؟ ✍️علی فراهانی https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی شخصی سنگی را از ارتفاع بالا به داخل آتشفشان می‌اندازد، چه می‌شود؟ 🐚 وقتی جاهلی سنگی را به نشانه مثلا اعتراض به سمت شیشه یک مغازه پرتاب می‌کند، چه می‌شود؟ 🐚 وقتی یک روزنامه‌نگار یا کنش‌گر رسانه‌ای، عجولانه مطلبی را نشر می‌دهد، چه می‌شود؟ 🐚 وقتی یک شخص تحصیل‌کرده، به یک شخص کم‌سواد، کنایه‌ای نابه‌جا می‌گوید، چه می‌شود؟ 🐚 وقتی پدر یا مادری، فرزندش را سرکوب می‌کند، چه می‌شود؟ 🐚 وقتی معلم به شاگرد خود در مقابل هم‌کلاسی‌هایش، سیلی می‌زند، چه می‌شود؟ 🌼 مواظب باشیم تا برخی از گفته‌ها و رفتارهای ما، آتشی را روشن نکند. ✍️علی فراهانی https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
هدایت شده از بهتر بنویسیم
📚 چند کتاب فارسی که دایرۀ واژگانی را گسترش می‌دهد و نثر را بهبود می‌بخشد: 📓 اسرارالتوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه. 📔 تاریخ سیستان (به‌ویژه بخش نخست)، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی. 📕 تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، سروش. 📒 ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، دانشگاه تهران. 📗 سفرنامۀ ناصرخسرو، به کوشش محمد دبیرسیاقی، زوار. 📘 سیاست‌نامه، خواجه نظام‌الملک، به کوشش محمود عابدی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی. 📙 قابوس‌نامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، علمی‌وفرهنگی. ✍️ز.ساده 💠 بیایید : 🆔 @behtarbenevisim
هدایت شده از بهتر بنویسیم
📌گامی مؤثر برای ️⃣ 🔮 خالق کتاب پرفروش «راه هنرمند» یکی از تمرین‌های افزایش خلاقیت را «صفحات صبحگاهی» می‌داند. 📝 در این تمرین شما در صبحگاه، قبل از شروع کارهای روزانه، قلم به دست می‌گیرید و در چند صفحه، آزادانه می‌نویسید. تأکید می‌کنم «آزادانه» و بدون هر «قید و محدودیتی» بنویسید. 🖌 یعنی به این فکر نکنید که درباره «چی» می‌خواهم بنویسم و دقایقی رو فقط صرف «چی نوشتن» بکنید؛ بلکه هرآنچه به قلمتان سرازیر می‌شود، در صفحه‌های صبحگاهی‌تان، بنویسید. ✅ در صبحگاه باشد؛ چون صبح‌ها معمولاً انسان‌ها خالی از ذهن‌اند و این تمرین در صبح به ایجاد ابتکار و خلاقیت در شما، کمک بیشتری می‌کند. ✅ آزادانه بنویسید؛ چون رعایت محدودیت‌ها و قیدها، به‌مثابه طنابی ماند که می‌خواهد قلم شما به دار بیاویزد. پ.ن: ✍️ این تمرین را انجام دهید اما من یک پیشنهاد دیگری هم دارم که ان‌شاءالله در یاداشت بعد، به آن اشاره خواهم کرد. ✍️ علی فراهانی 💠 بیایید : 🆔 @behtarbenevisim
هدایت شده از بهتر بنویسیم
📌گامی مؤثر برای ✍️دوره مقدماتی ✍️ 👈در کانال 🌺در این دوره، با شناخت مهارت‌هایی، می‌آموزیم که چگونه: ✔️دقیق و ریزبین شویم؛ ✔️ارتباط‌ها را کشف کنیم؛ ✔️سوژه‌ای نو بیابیم؛ ✔️موضوعی مفید انتخاب کنیم؛ ✔️با ترکیب و پردازش؛ ✔️نادیدنی‌ها را دیدینی کنیم؛ ✔️و اثری زیبا بیافرینیم. ✏️نوشتن، گوشه‌ای از کار ما است، ولی آفریدنِ اثری زنده، گویا، زیبا و جذاب، مسیر ما و و به شکل هنرمندانه، هدف ما است. ما را در دنبال کنید:👇 🌺https://eitaa.com/behtarbenevisim👈 🌸https://eitaa.com/behtarbenevisim👈 💠 بیایید : 🆔 @behtarbenevisim
خیلی اتفاقی وقتی تصاویر خردسالان گریان در منتشر میشه وقتی سوز و غیرت خانواده‌های ایرانی نمایش داده میشه خیلی اتفاقی تصاویر یک علف هرز با دوتا قارچ سمی دورش، در فضای مجازی پخش میشه @Fanus_AliFarahani
رئیس سابق موساد: بزرگ‌ترین تهدید برای اسرائیل خودمان هستیم نه ایران! 🔹«تامیر پاردو» با اشاره به عدم وجود راهبرد مشخص در رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ تاکنون، گفت بزرگترین تهدید برای این رژیم، ایران یا فلسطین نیست. 🔹رئیس سابق موساد گفت: سیستم خودتخریبی بزرگترین تهدید برای اسرائیل است. اسرائیل در حال از هم پاشیدن است و دوره‌ای حساس را تجربه می‌کند که مربوط به وجود اختلافات داخلی است. پ.ن: انگار این‌ها کم‌کم دارند می‌فهمند که چرا رهبر حکیم ایران، فروپاشی رژیم صهیونیستی را زودتر از این‌ها پیش‌بینی کرده بود؛ 🔸بزرگترین تهدید برای اسرائیل، خودشانند. @Fanus_AliFarahani
استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد فاطمی نیا نقل می کنند از زبان علامه جعفری و او از زبان آیت‌الله‌خویی رحمه‌الله علیهما، که: 🍀 در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام علی باباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که همسرت را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ ___
صریر
#مرواریدهای_مشکی5️⃣ 🌹دختران، رحمت‌اند، مادام که دختری کنند. 🌹دختران، زیبایند، مادام که زیبا بیندیش
️⃣ 🍭 از اینکه بر سر من و دوستانم روکشی نیست، تعجب نکنید. این تقصیر ما نیست. مدیریت کارخانه‌مان تصمیم گرفته که مدتی آب‌نبات‌های چوبی کارخانه را بدون عرضه کند. 🍭 مدیران می‌گویند، این کار به خاطر جلب مشتری‌هایمان است. چون آب‌نبات بیش‌ازحد در بازار زیاد شده است. طبیعتاً در این رقابت، تنها کارخانه‌ای موفق‌تر است که بتواند سرعت رسیدن مشتری را به طعم خوشمزه آب‌نبات، بیشتر کند. 🍭 الآن من در قفسه یک فروشگاه و بافاصله‌ای مشخص از دوستانم، روی پایه خودم ایستاده‌ام. 🍭 مشتری زیاد می‌آید و بیشترشان من و دوستانم را لیس می‌زنند و طعم ما را امتحان می‌کنند. البته تعداد کمی از آن‌ها ما را می‌خرند. 🍭 همه ما تقریباً شبیه هم هستیم. چشم و بینی و گونه‌هایمان، مثل هم است، ولی نمی‌دانم چرا این مشتری‌ها اصرار دارند، طعم همه ما را امتحان کنند. این خیلی بده. 🍭 بدتر اینکه با هر بار لیسیدنِ این گرسنه‌ها، هم عمر من کم می‌شود و هم شانس خریده شدنم. 🍭 جالب است! این روزها همه کارخانه‌های آب‌نبات‌سازی، محصولاتشان را بدون روکش عرضه می‌کنند. جالب‌تر اینکه همه ما، لیسیده می‌شویم؛ چه آن آب‌نبات‌هایی که مثل من، فقط در ویترین، برای جلب‌توجه مشتری‌ها، لیسیده می‌شوند و چه آب‌نبات‌های دیگر داخل جعبه؛ چون برخی از مشتری‌ها از لیسیدن آب‌نبات چند بار لیسیده شده، بدشان می‌آید، ترجیح می‌دهند که از داخل جعبه یکی را بردارند و طعم دلخواه خودشان را امتحان کنند. 🍭 افسوس! گاهی صاحب فروشگاه از یک پیرزن که آب‌نبات محلی درست می‌کند، محصولاتی می‌آورد. گاهی حسودی‌ام می‌شود، بااینکه آن آب‌نبات‌ها، قیافه‌های معمولی و گاه نامیزانی دارند، ولی پیرزن روکش‌دارشان می‌کند و این باعث شده، مشتری‌هایی که به پاکیزگی اهمیت می‌دهند، فقط آن‌ها را بخرند. 🍭
پرحرفی بس است، فعلاً منتظر یک خریدار واقعی‌ام.

✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدید طرف تا کمر موهاشو باز میکنه و توی این آلودگی هوا هر ده دقیقه‌ای، دوسه بار سرش رو چپ و راست میکنه تا کاملا اکسیژن به زیر تار و پود موهاش بره و بعد روی شونه‌هاش هم یه جُل جلوباز نازک تر از بال مگس میندازه و یه شلواری هم به تن میکنه که خود چگونگی پوشیدنش، دو تا واحد دانشگاهی نیاز داره... هر دو سه متری هم که راه میره، سر شلوارش رو میگیره تا جناق سینه میکشونه بالا😬 وقتی بهش میگه: ببخشید شکفته خانم! شما که نداری، لااقل رو بذار رو سرت، هم که نداری، دست‌کم جلوی اون لیف حموم از هم وا رفته رو دوشت رو ببند، میگه برید اختلاس‌گرها بگیرید😳 یعنی فکر کنم تنها کسانی که تو دنیا آرزوی بقای اختلاسگری رو داشته باشند، همین‌هایند.🙄 اونیکه هوار میزنه و میگه باید آن مامور وَن گشت ارشاد توبیخ بشه، نمیفهمه که داره اصل قانون‌مداری رو ذبح میکنه... با طناب تذکر درست لسانی، ضرورت قانون‌مداری را خفه نکنیم. @Fanus_AliFarahani
📌 مربیان بدانند که آن‌ها مربی نیستند! 🔰 داشتن دانش تربیت نمی‌تواند تمام علت برای یک تربیت صحیح باشد؛ همچنان که مهارت زیاد یک راننده، ضامن تصادف نکردن او نیست. 💠 شیخی بزرگوار، دارای کرسی تدریس و شاگردهای فراوان، روزی دلش گرفت. برای گشایش غمش، به مشهدالرضا، پابوس امام رئوف علیه‌السلام رفت. گوشه‌ای نشست و نجوا کرد: 🌱 یا امام رضا جان، مولای من، این پسرم، در روز ولادت شما به دنیا اومده، براش خیلی وقت گذاشتم، گفتم نظرکرده است، ولی الآن یه کفتربازه. پای رفیق‌های نابابش هم شده وبال آبروی من. خسته‌ام کرده. آخِ چرا؟! پسر من گمراه و پسر اوس محمد مکانیک سربه‌راه، پسر من در عشق لاتی و پسر اون، نماد حزب‌اللهی... شیخ همان‌جا خوابش برد و در عالم رؤیا، مولایش 🌷علی بن موسی‌الرضا🌷 علیه‌السلام را دید. آقا فرمود: 🌺 شیخ! خاطرت هست که پسر تو و پسر همسایه‌ات، در یک روز به دنیا آمدند؟ آن روز وقتی تو از بیمارستان خارج شدی، پسرت را در آغوش گرفتی و گفتی: «جان پدر، خودم جوری تربیتت می‌کنم که مایه فخر اسلام بشی» ولی اوس محمد مکانیک وقتی از بیمارستان خارج شد و نوزادش را به آغوشش دادند، گفت: یا امام رضا، چهارتا بچه قبلی رو خواستم خودم بارشون بیارم، هیچ نشدند، آقاجان این‌یکی را خودت تربیتش کن» آشیخ! راز غم تو، «خودم» تو است. او پسرش را به ما سپرد، و تو به «من» خودت سپردی، ما هم کنار کشیدیم تا ببینیم «من» تو چند من است... . کی و کو، چندوچون و چیست، چرا هست از اوصاف «انتم الفقرا» این‌همه وصفها ز امکان است علت احتیاج و نقصان است @Fanus_AliFarahani
صریر
#مرواریدهای_مشکی6️⃣ 🍭 از اینکه بر سر من و دوستانم روکشی نیست، تعجب نکنید. این تقصیر ما نیست. مدیریت
7⃣ فَاِنَّ الْمَرْاَةَ رَيحانَةٌ وَ لَيسَتْ بِقَهْرَمانَة. زن ریحانه است، ظریف و لطیف، نه خادم و کارپرداز. 🌱یکبار در جمعی همین مثال «زن ریحانه است» را گفتم. گفتم که گیاه ریحان، در عرب گیاهی است با عطری خوش و البته ملایم. 🌿تا وقتی به ریشه است، عطرافشانی می‌کند، با نوازش نسیمی، به رقص می‌افتد، با گرمای پر مهر نور خورشید، صلابت و استواری می‌گیرد. ☘و این‌ها همه تا زمانی است که او به ریشه وصل باشد. البته که به محض جدایی از ریشه عطرش، صلابتش، جمالش، همه ضعیف و فرسوده می‌شود. 👈و ریشه برای «زن» خانه است؛ خانواده است. 🍀این نه به معنای این است که ریسمان به پای «زن» بسته شود و در خانه اسیر که مقصود این است: 🌺 نقش آفرینی او با خانه و خانواده است؛ 🌴و مقصود این است که حتی اگر زینب سلام الله علیها هم با کاه و تاخِ کاخ یزید، آتش افروخت، در کنار خانواده بود. 🌴و اگر آسیه سلام الله علیها، در آغوش رحمت خدا، خانه‌ای را جنّت می‌کند، به لطف همان خانه‌ای است که در آن فرعون می‌غرّید. 🌴و مریم سلام الله علیها که در اوج زیبایی، پاک زیست 🌴و خدیجه سلام الله علیها که در اوج قدرت و ثروت، اشک‌های فراغ و پر مهر پیامبر، آن قلب هستی، آن محبوب جهان‌آفرین را صاحب شد 🌴و فاطمه اطهر -سلام و صلوات خدا بر او- که حجت بر امام شد، که یادش تا قیامت خاری بر چشم دشمنان ولایت شد، 👇👇👇👇👇 منبع همه این درخشانی‌ها، از خانه و خانواده است. @Fanus_AliFarahani
به نام خالق این جهان آسی برای خودکامان عاصی برای لذت توییت بازی بیشتر به کام شاخ‌های مجازی برای جیب‌های شوخ شیخ سعودی برای شوخیدن گوساله‌های سامری برای سرسپردگی بی‌دلیل برای سوختن پرچمی بی‌بدیل برای بردن در قمار خونریزی برای قطع حلقوم به ناچیزی برای اخذ گرین‌کارت برای وطن‌فروشی برای شعله‌ور کردن خیابان برای ... برای پرواز خاکسترهای قرآن... 🔸🔹🔸🔹🔸 به نام ناظم نانظمی برای شهیدان انتظامی برای خروش مردمی شیفته برای ناله مادران دل‌سوخته برای سردار دل‌ها برای علی لندی ها برای سپاه جانانه برای ارتش دلیرانه برای رهبرم، رهبرت، رهبرمون برای حجاب وطنمون برای... برای شنیدن صوت قرآن مهدی باید هم گفت از آزادی... ✍️علی فراهانی ... https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
به نقل از یکی از ماموران انتظامی: نیمه شب بود که مردی مضطرب وارد کلانتری شد. کلانتری شلوغ بود و ما هم شدیدا درگیر موضوع اغتشاشات بودیم. مرد با چشمانی بهت زده، جلو آمد و آهسته و شمرده‌شمرده گفت: - ببخشید، من، من با خانمم تو تجمعات بودیم که، که چهار نفر خانمم رو با خودشون بردن. یکی از ماموران: بردند؟!!😳 - بله، البته نفهمیدم چی شد. توی اون سر و صدا و شلوغی، نفهمیدم چی شد. آن مأمور با گردش چشمانش اشاره به شلوغی کلانتری کرد و گفت: می بینی که، سرمون شلوغه. اونایی که اغتشاش می کنن، باید فکر اینجاشم بکنن. فعلا برید تا اوضاع خلوت بشه.😏 🔹خود کرده را تدبیر نیست... ✍️علی فراهانی https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
ظاهراً زمستان سرد و زغال‌سنگی، اروپایی‌ها را خیلی ترسانده است. 🇮🇷 از چندی پیش تحرکات آذربایجان در ناحیه شمال غرب ایران، تمرکز نهادهای نظامی را به آن سمت گره می‌زنند. تجهیز سلاح های نظامی، جلسات رسمی و غیررسمی با صهیونیست‌ها، پیش‌بینی یک حادثه را گوشزد می‌کرد. 🇮🇷 حال پایگاه‌های کومله‌ها در غرب ایران، جیش‌العدل در شرق ایران، آماده یک جرقه در مرکز ایران‌اند. خیلی روشن است که این حوادث اخیر، تنها یک فتنه ساده نیست، حمله‌ای همه‌جانبه در سر بوده است. 🇮🇷 چیزیکه برای آن‌ها قابل پیش بینی نبود، حمله کوبنده و فوری سپاه به پایگاه‌های کومله‌ها بود. 🇮🇷 باید هم غربی‌ها بسوزند؛ زمانی ایران منبع سوخت و انرژی رایگان بود. همچون ، مطیعشان بود و حالا که محتاج شد‌ه‌اند، سخت است برایشان که ایران را مستقل و قویتر از خود ببینند. سخت است که برای انرژی به گدایی بیفتند. سخت است که سرازیر شدن سرمایه‌داران به سمت ایران قوی را ببینند. 👤این وسط تنها کسانی آتش‌بیار معرکه می‌شوند که از هویتشان بیزارند، استقلال و قدرت کشورشان را باور نمی‌کنند. ✍علی فراهانی
🌸در دنیا شهرت زیادی دارد و برای خیلی از زنان اسوه است. 🌸در آسمان‌ها و نزد فرشته‌ها، مشهورترین و محبوب‌ترین زن است. 🌸او پاکیزه‌ترین زن هستی است. 🌸دانشش، فوق تصور است؛ کتابی از او به‌جا مانده که تمام وقایع هستی در آن نوشته شده است. 🌸او برای قدیمی‌ها و امروزی‌ها و حتی آیندگان، نام‌آشنا است. 🌸از مشخصات فردی و روش زندگی‌اش در کتاب‌های تاریخ، فراوان نقل ‌شده است. 🌸ملاقات با او از آرزوهای بسیاری از زنان است. 🌷او ذره‌ای از تمام این ارزش‌ها را از بدن و اندامش به دست نیاورده است. 🔮فاطمه زهرا سلام‌الله علیها گران‌ترین زن هستی است؛ بی‌آنکه ذره‌ای از بدن مطهرش را نامحرمی دیده باشد. سلام الله علیها ✍️علی فراهانی
🌿 چیدمان صندلی‌های کلاس به شکل مربع بود. وقتی فضای گفت‌وگو بین دانش‌آموزان کلاس گُر گرفت، از صندلی‌اش بلند شد و بر صندلی که به من نزدیک‌تر بود، نشست. 🌿 بی‌قرار بود. احساس می‌کرد دیدگاه مخالفش در حال غلبه است. یک‌بار رشته کلام دوستش را پاره کرد و گفت: «چرا باید دین برای من تعیین و تکلیف کنه. ما عقل داریم. بابا ما هم می‌فهمیم.» بعد رو کرد به من و ادامه داد: چرا همش میگید فلان حدیث می‌گه، فلان آیه می‌گه... . 🌿چند باری پرسش‌هایش زبانه کشید، ولی نتوانست پاسخی را بسوزاند. زمان کلاس رو به پایان بود. نفس عمیقی در سینه‌اش جمع کرد و با فوتی آن را خارج کرد. با حالتی کلافه‌گونه گفت: «چقدر هوا گرمه.» 🍀 با نگاهی محبت‌آمیز و لبخندی شیرین، نسیمی خوش به سویش فرستادم. نگاهم کرد و خنکی چشمانم، گرمای شکستش را کمی کم کرد. در این لحظه به او گفتم: «آقای وحیدی! من به شما ارادت دارم. شما آدم دوست‌داشتنی هستی.» دوباره لبخندی از مهر نثارش کردم. مشخص بود که درد دارد؛ علائمش خیلی پیچیده نبود. با نگفتن حرف‌هایش تب کرده بود. با خراشیدن به گلوگاه تفکرات دینی، سرفه می‌کرد. بستن ساعت دیجیتالی با صفحه درشت و پهن به دور مچ‌های باریکش، لباس گشاد و تیره به تن نحیف و سبزه‌اش و تارهای مو باکمی موج گوشه صورتش، نشان از طبع بلند او داشت. هرچند ایده‌آل‌هایی برای خودش دوخته بود، ولی گمان می‌کرد با قواره‌اش تناسب ندارد. محبوبیت برای او اصل بود. برای دیده شدن ظاهرش غم نداشت، ولی برای دیده نشدن افکارش درد داشت. البته باید برای دوستی مراقب می‌بودم؛ غلبه صفرایش او را زود به خروش می‌آورد. 🌿 وقت کلاس تمام شد. جلو آمد. با چهره گشاده‌اش، لبخند شیرین من را پس داد. او نمی‌خواست ارادتی که از من به دست آورده بود را از دست بدهد. گفت: استاد، من حرفم اینه که چرا عقل رو کنار می‌گذاریم. چرا گفته یک اندیشمند مثلاً اسرائیلی رو گوش نمی‌کنیم. شاید او هم درست بگه. گفتم: «پیامبر... »، یکباره وسط حرفم گفت: دوباره شروع کردید از حدیث و پیامبر می‌گه و... ؛ گفتم: پیامبر رو به‌عنوان یه اندیشمند قبول داری؟ اندیشمندی که طبق گفته مراجع آماری جهان، محبوب‌ترین شخص در طول تاریخ جهان بوده؟ گفت: خُب، بله. گفتم: او می‌گوید به عدد نفس‌های خلایق در هستی راه به‌سوی خدا وجود داره و این یعنی تو هم راهی هستی به‌سوی خدا. 🌿 چشمانش برق زد. احساس هویت و ارزشمندی کرد. خیال او را راحت کردم؛ مخاطب او طلبه‌ای نبود که بخواهد او را به خاطر افکارش تخریب و به خاطر تندی شبهاتش مغلوب کند. تمام میدان جنگی را که در مواجهه با من تصور کرده بود، تبدیل به وطنش کردم. من طرفدار او شدم؛ چون روحیه ایده‌آل‌گرایی و حس عزت‌نفس او را تائید کردم. 🌿 با خنده‌ای از ذوق گفت: احسنت، منم همینو می‌گم. می‌گم ما آدما ربات نیستیم که هرچی بگن باید انجام بدیم. - پس قبول داری، مقصد خدا است؟ - بله، قطعاً. من خدا رو قبول دارم. - سؤال اصلی اینه، چگونه؟ این راه، چطور ممکنه به خدا منتهی بشه؟ او بعداز مکث کوتاهی گفت: خُب همین عقلی که خودش داده. - این عقل آدرس مقصد رو هم بلده؟ یک‌باره هنگ کرد. مردمک سیاهش پایین آمد و با حرکت چپ و راست، دنبال پاسخی می‌گشت. بعد از مکثی سرش را بالا آورد و با چشمانی از خواهش گفت: «حاج‌آقا!» 🍀 لبخندی پرمهر نثارش کردم و رویم را از صورتش چرخاندم تا بدهکارش کنم. بلند شدم به سمت بیرون کلاس حرکت کردم. دنبالم آمد. فهمیدم قلابم به قلبش گیر کرده است. بین راه پرسش و پاسخی داشتیم تا رسیدیم کنار در خروجی مدرسه. 🌿 به چشمانش نگاه کردم. نخواستم حس بدهکاری در او کهنه شود. این بار لبخندش را با صورت باز و چشمان افتاده و دستان کشیده به سویم، بسیج کرد. با حسی از صمیمیت گفت: حاج‌آقا، من خدا رو دوست دارم، ولی سؤال زیاد دارم. قول می‌دید بهم وقت بدید و با هم صحبت کنیم؟ دستش را فشردم و با چهره‌ای مصمم گفتم: بله، حتماً. من از گفت‌وگوی با شما لذت می‌برم. با خنده‌ای نمکین گفت: «قول دادیدا.» گفتم: «قول دادم.» ادامه دارد... . ✍️علی فراهانی
🔹 ما آدمیان باطناً مخلوقاتی دورنگریم و عالم را زمانی به روشنترین وجه می‌بینیم که از آن فاصله بگیریم. 🌴 گاهی جزئیات باعث اختلال است. باید از آنچه خواهان سنجش آنیم، قدری دوری جوییم. 🌿جوانی که غرق در رفاه پدر است، از دلسوزی پدر گله دارد، آدمی که تن سالم دارد، از ارتفاعات زندگی، بی‌محابا می‌پرد، مسلمانی که زیر بارش باران اسلام آب‌تنی می‌کند، از حیات‌بخشی اسلام فرار می‌کند و جامعه‌ای که بهترین امنیت را دارد، از ناامنی می‌نالد؛ 🔮ساده است: درختها، مانع دیدن جنگل‌اند و صداقت نمایش موجودات رنگارنگ به وسیله آب زلال، باعث فراموشی همان آب می شود؛ هرچند خالص و دلسوز بوده است. ✍علی فراهانی https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
انار فروشی در این بازار پرهیاهوی قیمت‌ها، دو دسته انار می فروخت، یک دسته را پانزده هزار تومان و یک دسته را ده هزار تومان. خیلی شبیه هم بودند. از نمونه‌های باز‌شده‌اش هم که خوردم، همچنان شبیه هم بودند. دلیلش را پرسیدم، ولی فرشنده چیزی نگفت. از آن انار ده هزارتومانی، پانزده‌تایی خریدم. وقتی در خانه، ده تا از آن ها را پاره کردم، هشت عدد از انارها کیفیت مطلوب داشت، ولی دوتا از آن‌ها، از داخل خراب بود؛ طوریکه اصلا از ظاهر بیرونشان نشان نمی دادند. راز ارزانتر بودن آن دسته انارها، وجود انارهایی بود که از داخل خراب بودند ولی از ظاهر نمیشد، تشخیص داد. 🍭چه جمع های بسیار خوبی که ارزش و قیمت شان به‌خاطر چند فاسد به‌ظاهر سالم در بین‌شان، بی‌ارزش می‌شوند. ✍️علی فراهانی https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
🔹اگه ۱۰۰ تا مورچه قرمز را با ۱۰۰ تا مورچه سیاه بندازی توی یک شیشه، هیچ کاری بهم ندارند تا وقتی که شیشه را تکون بدی۰ اون موقع شروع می کنن به کشتن همدیگه! قرمزها فکر میکنن سیاه ها دشمنن و سیاه ها هم فکر می کنن قرمز ها دشمنن؛ اما دشمن واقعی تویی که شیشه را تکون دادی! توی دنیای ماها این اتفاق میفته دوستی ها، رابطه ها و حتی زندگی‌های زیادی فقط به خاطر حرف های اطرافیان خراب میشه پس قبل از اینکه به جون هم بیفتیم باید از هم بپرسیم چه کسی داره این شیشه را تکون میده؟! https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
حرم بوی خون دارد صحن رنگی از جنون دارد صدای شیون و ناله از هر سو نشان از دل پر آشوب دارد غباری که در آسمان محو است هم نوای مادران شهر است بتاب مهتاب بر تن تب دار که در آغوش خون خود به خواب رفته است "زهرا کهن" 💔 https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11