eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
21.9هزار دنبال‌کننده
420 عکس
337 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #246 پریا رو میگم اون دختره لاشی که معلوم نیست با چند نفر ... با س
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 با چشمانی گریان بهش نگاه میکردم ..... اما اون متوجه من نبود و با صورتی که سرخ شده بود به بنیتا و صمدی چشم دوخته بود بنیتا با دو به طرف اتاقش رفت..... صمدی هم با عصبانیت از خونه بیرون رفت بعد از اینکه رفتن آرشام به طرفم چرخید وقتی چشم های پر اشکم رو دید با شرمندگی سرش رو پایین انداخت دیگه تحمل اون محیط رو نداشتم با دو به طرف اتاقمون دویدم .... از آرشام عصبانی نبودم بلکه بیشتر از دست خودم عصبانی بودم که چرا همچین توقعی از آرشام داشتم .... چرا اجازه میدادم این عشق توی قلبم خودخواهم بکنه در اتاقمون رو باز کردم و با گریه وارد اتاق شدم خواستم در رو ببندم که پشت سرم آرشام وارد اتاق شد دستام رو گرفت و همونطوری که دستش رو به ته ریشش میکشید گفت: رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_هشتاد_وشش _انتظار داری تبریک بگم؟ یا آرزوی خوش بختی کنم؟ آبج
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 _اینجوری نباش صحرا.. خجالتم نده.. همینجوریش شرمنده ام.. همینجوریش دارم عذاب میکشم.. وقتی فهمیدم از مهراد جدا شدی تمام شهرو دنبالت گشتم اما نبودی.. _بودم! میتونستیم پیدام کنی.. بنفشه خونه ی منو بلد بود.. چطور تمام شهرو دنبالم گشتی وپیدام نکردی اما مهراد پیدا کرد؟ میدونی چرا؟ چون قدرت واندازه دوست داشتنتون باهم فرق میکنه.. واسه من ادای آدم خوب هارو درنیار داداش.. من آدم خوب تو زندگیم ندیدم.. ناشیم توی باور کردن.. زودباور میکنم و اون وقته بازم ضربه میخورم.. ازسرمیز بلندشدم و دستمو روی شونه ی سارا گذاشتم وگفتم: _خوشحال شدم دیدمت.. یه کم از دلتنگی هام کم شد.. امیدوارم بازم ببینمت.. اونم بلند شد.. محکم بغلم کرد وبا گریه گفت: _نرو قربون چشمات بشم.. دیگه دلم طاقت ندیدنت رو نداره.. به خانوادت یه فرصت دیگه بده.. دنیارو به پای چشمای قشنگت میریزیم.. _مرسی آبجی که این همه خوبی.. انشاالله توی یه فرصت بهتر.. یه روز که دنیا به کامم بود.. میام بهت سر میزنم.. دست سبحان روی دستم نشست و از آغوش سارا بیرونم کشید.. اونقدر سفت توی آغوش کشیدم که حس میکردم میخواد توی وجودش حلم کنه.. _صحرا نرو.. بذار بعداز چندسال روم بشه توی چشم مادرمون نگاه کنم.. بذار دعای خیر مادرم بدرقه ی زندگیم باشه.. شرمنده اتونم.. بهم بگو.. بگو چطوری باید نگهت دارم.. آخ.. مادرش.. ازمادرش حرف میزد ودلم ضعف میرفت برای تکرار اسم مادر.. چند ساله که از آوردن این اسم محرومم.. راستی الان چه شکلی شده؟ بعد مرگ بابا پیرشده؟ شکسته شده؟ دلش برای من تنگ میشه؟ یادش میاد دختری هم داره؟ آخخ چقدر سوال بی جواب توی ذهنم دارم خدایا... @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #247 با چشمانی گریان بهش نگاه میکردم ..... اما اون متوجه من نبود و
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر میشه همه ی این حرف ها رو با عصبانیت میگفت وقتی این حرفش رو شنیدم ... وقتی این حرفش رو شنیدم اشکام از چشام سرازیر شدن از این حرفش تعجب کرده بودم منو باش که از خودم عصبانی بودم که چراخودخواهی میکنم در حالی که این آقا به فکر این بود که توجه صمدی نسبت به من زیاد میشه به شدت از دستش عصبانی شده بودم الان بهترین وقت تلافی بود...... هم این حرفش رو تلافی میکنم .... هم اینکه چند لحظه پیش وقتی بنیتا اون حرف رو زده بود کاری نکرده بود با عصبانیت تو چشاش خیره شدم و با اخم گفتم: _خیلی هم خوب مگه چه اشکالی داره صمدی بهم توجه کنه واای قیافه آرشام دیدنی بود داشت از عصبانیت میترکید با عصبانیت از میان دندونش غرید : رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_هشتاد_وهفت _اینجوری نباش صحرا.. خجالتم نده.. همینجوریش شرمنده
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 ازش جدا شدم.. منتظر جوابم شد.. نمیتونستم این آدم روبه روم که یه روز بخاطر غیرت توخالیش لباسام رو از پنجره پرت کرد و بیرونم کرد رو ببخشم.. این پسر روبه روم نمیتونه ادعای برادری و دلسوزی کنه.. این آقا باعث تمام عذاب های منه وهرگز نمی بخمش.. دستشو که روی شونه ام بود پس زدم وبا غروری کاذب گفتم: _هیچ جوره نمیتونی نگهم داری.. خم شدم وستایشو بوسیدم.. محکم بغلش کردم و کنار گوشش آروم گفتم: _بزرگ شدی دوردونه ام.. بازم می بینمت.. من فعلا باید برم.. _خاله؟ _جون خاله؟ _قول میدی بیای خونمون؟ _آره قربونت بشم.. من دیگه میرم مواظب خودت باش.. _خیلی دلم برات تنگ شده بود خاله.. خیلی دوستت دارم! دوباره و چند باره بوسیدمش _منم دوستت دارم عزیزدلم.. ازجام بلند شدم و با سارا خداحافظی سرد کردم و راه خروجی رو پیش گرفتم.. اصلا نمیدونم واسه چی اومده بودم شهروند.. فقط میدونم باید هرچه زودتر از اون منطقه دور شم! سریع تاکسی گرفتم و برگشتم خونه.. ساعت 6ونیم غروب شده بود هنوز خبری از مهراد نبود.. دلمو به دریا زدم و اومدم بهش زنگ بزنم که متوجه تماس های بی پاسخش شدم.. پس همچین بی خبره بی خبر هم نبود.. خب شد..حالا دیگه واسه زنگ زدنم بهونه داشتم.. میتونستم راحت توپ رو بندازم توی زمین مهراد.. شمارشو گرفتم ومنتظر جواب ‌شدم بوق دوم نخورده جواب داد.. _الو؟ _سلام.. _چه عجب حالاهم پیدات شد.. چرا گوشیتو جواب ندادی؟ چرا در رو باز نکردی؟ _در؟ _کجابودی؟ _بیرون.. ندونستم اومدی.. گوشیمم روی سایلنت بوده.. تماستو دیدم گفتم زنگ بزنم ببینم چی میخواستی.. _کجا رفته بودی؟ بی حوصله دستمو روی پشیونم گذاشتم وچشمامو بستم.. _رفتم شهروند خرید کنم که نشد! _چرا اینجوری حرف میزنی؟ _حالم خوب نیست مهراد.. _چرا خانومم؟ چیزی شده؟ _میشه بیای پیشم؟ _البته.. فکر کردم بازم دنبال بهونه بودی و قهرکردی.. توپارکینگ خونه اتم.. حوصله ی حرف زدن یا حتی سوال پرسیدن راجع به اون زنیکه نداشتم با صدای آرومی گفتم: _بیا پیشم... @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌 قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی و قیمت جفتشون ۷۰ هزار می‌باشد ✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی می‌شه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #248 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیشتر میشه همه ی این حرف ها رو با عصبانیت میگفت وقتی این حرفش رو شنیدم ... وقتی این حرفش رو شنیدم اشکام از چشام سرازیر شدن از این حرفش تعجب کرده بودم منو باش که از خودم عصبانی بودم که چراخودخواهی میکنم در حالی که این آقا به فکر این بود که توجه صمدی نسبت به من زیاد میشه به شدت از دستش عصبانی شده بودم الان بهترین وقت تلافی بود...... هم این حرفش رو تلافی میکنم .... هم اینکه چند لحظه پیش وقتی بنیتا اون حرف رو زده بود کاری نکرده بود با عصبانیت تو چشاش خیره شدم و با اخم گفتم: _خیلی هم خوب مگه چه اشکالی داره صمدی بهم توجه کنه واای قیافه آرشام دیدنی بود داشت از عصبانیت میترکید با عصبانیت از میان دندونش غرید : رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_وهشت ازش جدا شدم.. منتظر جوابم شد.. نمیتونستم این آدم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 بی حوصله مانتومو روی مبل انداختم و موهامو پشت گوشم زدم و رفتم چای ساز رو روشن کردم دلم آرامشی میخواست که با وجود زندگی مزخرفم هرگز نسیبم نشد... زنگ خونه زده شد.. بافکراینکه مهراده درو باز کردم و برگشتم توی آشپزخونه.. ازتو کابینت استکان درآوردم و با دیدن فرشته جلوی در آشپزخونه اول ترسیدم اما سریع خودمو جمع کردم و اخم هام به سرعت توی هم کشیده شد.. _تواینجا چه غلطی میکنی؟ _اومدم بهت بفهمونم پاتو کفش من کردن چه عواقبی داره.. اومد جلو که صدای عصبی و شبیه به نعره ی مهراد مانعش شد.. _توبیجا کردی... به معنای واقعی کلمه کپ کرده بودم.. یعنی میخواست چیکارکنه؟ خونه ی منو ازکجا یاد گرفته؟ اینجا چیکارمیکرد.. _اینجا چه خبره؟ مثلا میخوای چه غطی بکنی؟هان؟ مهراد که شدت عصبانیت رنگش به سفیدی دیوارشده بود اومد جلو و مانتوشو کشید وبه سمت در کشوندش وگفت: _ازاین غلطا کردی دیگه نکردیا!! یک باردیگه اینجا یا دور وبر زنم ببینمت دمار از روزگارت درمیارم.. فکرنکن من با پلیس وشکایت پیش میرم میدونی که خودم بلدم چطوری قلم پاتو بشکونم.. _مهراد ولش کن ببینم میخواست چیکار کنه؟ به چه حقی اومدی توی خونه من هان؟ واسم جالب بود فرشته سکوت کرده بود وحرف نمیزد.. مهراد تکونش داد وگفت: _لال مونی گرفتی؟ دیگه اینجا نبینمتا وگرنه خداشاهده با موهات از پنجره آویزونت میکنم درس عبرت بشی! گمشو برو بیرون! با هول دادنش یه لحظه دلم سوخت.. میخواست چیکارم کنه؟ کتک کاری کنه؟ مگه کسی هم دیگه از کولی بازی ها میکنه وا..... چرا سکوت کرد؟ پرذهنم سوال های بی جواب بود.. بارفتنش مهراد عصبی گفت: _کی به توگفت در رو برای این احمق بازی کنی؟ هان؟؟ _واسه چی سرمن داد میزنی؟ ازکجا بدونم اونه؟ فکرکردم تویی درو باز کردم! بازهم باهمون تن صدای بلند گفت: _هرخری میخواد باشه نباید اول نگاه کنی کیه؟ اگه بلایی سرت میاورد چی؟ _چه بلایی سرم بیاره؟ چه خبره اینجا؟ دست راستشو درازکرد وگفت: _بدو بیا ببینم.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌 قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی و قیمت جفتشون ۷۰ هزار می‌باشد ✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی می‌شه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ فاش شدن راز زیبایی 😈این کلیپو از دست نده 😵شگفت زده شدی ‼️ خانگی پوست🤯 😱 فقط ۷ روز ازش استفاده کنی انگار وایتکس زدی 😳 و دیگه از سیاهی صورت و نواحی بدنت خجالت نکش😌 😀 https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671 ⭕️ما سلامتی رو بهتون هدیـــه میدیم ☝️
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #249 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیش
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم احساس میکردم الان قلبم از قفسه سینه ام میزنه بیرون آرشام تقه ای به در زد و با خنده گفت: _فدای خجالت کشیدنت بشم خانم خوشگله لازم نیست خجالت بکشی بیا بیرون کار و زندگی داریم چیزی نگفتم که دوباره گفت: _پریا؟ با صدای لرزانی گفتم: _وایسا لباسم رو عوض کنم بعد در رو باز میکنم +باشه ولی زود باش باید بریم برای فردا شب لباس بخریم با کلافگی موفق کشیدم و با عصبانیت گفتم: _کی این بازار رفتن و خرید کردن تموم میشه آرشام_وقتی میگم متفاوت دختری هستی که دیدم برای همینه...... خدایا شکرت صدام رو شنیدی و زنی نصیبم کرد یکه اهل خرید کردن نیست هم پاهام رو از دست نمیدم هم پولم تو جیبم میمونه به طرف کمد لباس رفتم.... رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_ونه بی حوصله مانتومو روی مبل انداختم و موهامو پشت گوش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 دلم ضعف رفت واسه محبت های پراز خشمش.. به آغ.وشش نیاز داشتم.. مثل این دختر لوس های حرف گوش کن رفتم توی ب.غ.لش... روی موهامو بوسه زد وآروم گفت: _اگه بلایی سرت میاورد من باید چیکار میکردم.. دیگه بدون نگاه کردن ومطمئن نشدن در رو روی کسی باز نکن.. سکوت کردم.. فقط عطرتنشو بو کشیدم.. _خوبی؟ _اون اینجا چیکار میکرد؟ _نمیدونم فردا میرم ازش شکایت میکنم دیگه ازاین تهدید ها نکنه.. _حامله اس؟ ازخودش جدام کرد وبااخم بهم زل زد.. _یعنی هنوز بهم شک داری؟ _نمیتونم بیخیال این مورد بشم.. دستشو توی جیب شلوارش کرد و برگه ای تاشده رو درآورد وگفت: _بیا نگاش کن.. مادر بچه ی من فقط تویی نه کس دیگه! با تعجب به برگه نگاه کردم و بادیدن منفی بودن آزمایش بارداری ته دلم شاد شد.. خداروشکر که دروغی بیش نبود.. راستش نمیدونستم اگه باردار هم بود چطور باید ازمهراد جدا میشدم حتی ممکن بود مهرادو ببخشم و ترکش نکنم! خداروشکر میکردم که این موضوع صحت نداشت.. _خدارشکر که واقعی نبود! _با ترلان هم حرف زدم وقرار گذاشتم همه چی رو بیاد با زبون خودش واست توضیح بده که خیالت راحت بشه! دلم میخواست بگم لازم نیست وقبولت دارم اما واقعا لازم بود.. نمیخواستم با شک وشبه زندگی رو باهاش شروع کنم! _ممنون! روی دستاش بلندم کرد و ازآشپزخونه رفت بیرون وگفت: _حالا توضیح بده ببینم خانوم من پشت تلفن از چی ناراحت بود؟ چی باعث شده دل عشقم بگیره؟ روی کاناپه نشوندم ومنتظر جواب شد.. عاشق سوالی نگاه کردنش بودم.. عاشق تیله های خوش زنگش بودم.. دلم ضعف میرفت واسه نگاهش... _تو شهروند سارا وسبحان رو دیدم! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #250 به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم احساس میکردم الان قلبم از ق
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 و همونطوری که لباسم رو با یه لباس بیرون دیگه عوض میکردم با خنده گفتم: _خدا معلومه خیلی دوستت داره آرشام_چطور؟ _چون علاوه بر اینکه زنت خوش رفتار هست خوشگل هم هست قهقهه آرشام بالا رفت و همونطوری میون خنده هاش گفت: _خانوممم سقف اتاق رو نگه داشتی؟ با تعجب به سقف نگاه کردم و گفتم: _چی؟ آرشام با خنده _میگم سقف رو نگه دار یه وقت رو سرت آوار نشه حالا فهمیده بودم منظورش چیه با حرص از لای دندونم غریدم : _بزار بیا بیرون خودم سقف رو ،روی سرت خراب میکنم آرشام همونطوری دوباره با خنده گفت: _اگه دعوامون مثل چند دقیقه پیش تموم بشه من میخوام همش باهات دعوا کنم همزمان با این حرفش..... منم لباسم رو پوشیدم و کلاه گیس رو هم گذاشت رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀