eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_هشتاد_دو سمانه درحالی که نگاهش به پشت سرم بود آروم گفت: _بح
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 ضربات قلبم دوباره شدت گرفت.. نمیدونم چرا ترسیده بودم.. سرمو پایین انداختم وزیرلب ببخشید گفتم واومدم برم که دستمو گرفت.. فقط خدامیدونه چه حالی شدم.. لرزش بدن وروحی داشت ازتنم پرمیکشید رو نمیتونم توصیف کنم! باچشم های گرد شده به دستم که اسیر دست های مردونه اش بود نگاه کردم.. سرموبلندکردم وناباور نگاهش کردم.. چشماش کاسه ی خون شده بود.. اخم هاش چنان توی هم بود که شک نداشتم اگر شرایط فرق میکرد این چشم ها قصد کشتن وگرفتن جانم رو کرده بودن! بادیدن نگاهم باصدایی که ازمیون دندون بود اما بامهارت سعی بربیخیال نشون دادنش کرده بود گفت: _تواینجا چیکارمیکنی؟ برعکس مهراد واون همه تظاهر.. من صدام میلرزید.. حتی مطمئن بودم که فهمید صدام چقدر بغض داره.. _من کارمند شرکتم.. نمیدونستم شماهم.. حرفمو قطع کرد و باتکون دادن سرش گفت: _میدونم.. منم نمیدونستم.. دستمو ول کرد و کنار لبشو با انگشت شصتش پاک کرد وبدون اینکه نگاهم کنه گفت؛ _میتونی بری! آخ خدایا.. این بغض لعنتی چی از جون گلوی بیچاره ی منم میخواست.. بااجازه ای زیرلب گفتم واومدم برم که بازم بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت: _صبرکن! _صحرا؟ وای خدایا.. بهم بگو که این صدای آرشا نیست ومن کابوس نمی بینم!! بی رمق برگشتم وبه پشت سرم نگاه کردم! این دیگه خارج از توانم بود.. دلم میخواست خودمو زمین بندازم وهای های گریه کنم! آرشا بود که با اخم به سمتمون اومد.. _خوبی؟ بدون جواب به مهراد نگاه کردم.. چی توی چشم هاش بود که دل بی صاحبمو خون کرد؟ چرا فکرمیکردم هوای گریه داشتن این چشم های غمگین؟؟؟؟ به خودم که اومدم دیدم دست همو گرفتن.. آرشا_ آرشاویر سعادت هستم مدیر تاسیسات شرکت صدای ناراحت مهراد چنگ به قلبم انداخت.. _مهرآذر آرشا_بله ذکرخیرتون تمام شرکت هست.. خوشبختم! لبخند کجی که بیشترشبیه پوزخندبود روی لب مهراد نشست وتنها با گفتن "همچنین" اکتفا کرد!! کاش می میردم وبه این مهمونی نیومده بودم.. همراه آرشا راه افتادم ونگاهم میخکوب مهرادی بود که رنگ نگاهش دنیامو به آتش کشیده بود.. "از عشق زیاد شنیدم, اما طعم عشق را زمانی چشیدم که در چشمان او اشک هایی را دیدم که برای پاک شدن, به جز دستان من به هیچ دستی اعتماد نداشت...." @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥