eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
22هزار دنبال‌کننده
369 عکس
284 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_ویازده ساعت نزدیکی های ۷غروب بود که رسیدیم خونه.. خونه ای ک
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 بعدازمدت ها امشب یه دل سیر به خودم رسیده بودم.. دلم میخواد مثل گذشته ها همیشه آراسته و خوش پوش باشم.. واسم مهم نیست مهراد الان چیکار میکنه مهم اینکه مهراد قراره چیکار کنه.. صدای زنگ درکه اومد سریع رفتم رژ لبمو تمدید کردم.. عمدا زنجیر در رو از پشت انداخته بودم که وقتی کلید میندازه نتونه در رو باز کنه.. این کارم واسه یه آدم شکاک ومریضی مثل مهراد یه پوئن مثبت بود! یه کمم عطر زدم که زنگ دوم هم زده شد.. توآینه موهامو مرتب کرد و منتظر زنگ سوم شدم که دیدم پیاپی شروع کرد به زنگ زدن.. ساعت ۱۰شب بود واگه زود نمی جنبیدم آبروم جلودرو همسایه میرفت.. سریع از اتاق اومدم بیرون وباغرغر گفتم؛ کیه؟ جه خبرته؟ اومدم! دروباز کردم ومهراد با اخم های توهم رفته اول بادیدنم ولباس باز تنم تعجب کرد بااخم گفت؛ _چرا درو باز نمیکنی؟ واسه چی پشت درو انداختی؟ بانفرت نگاهی چندشی بهش انداختم وگفتم: _ببخشید یادم رفت واسه توالت رفتن از تو اجازه بگیرم! پشت بند حرفم به طرف آشپزخونه رفتم و ازتوی کشوی دارو ها یه مسکن برداشتم.. سرم خیلی درد میکرد و با دیدن مهراد هم بدتر شد.. اومدم قرصو بخورم که دیدم دستم وسط راه توی دست مهراد اسیر شد.. با صدای آروم وبدون هیچ نفرتی گفت: _تا2هفته نمیتونی هیچ قرصی بخوری! دستمو کشیدم وگفتم: _شما دکتری؟ باهمون لحن مهربون گفت: _دکترت گفت.. _نمیتونم سرم درد میکنه.. قرصو خوردم و لیوانو سر جاش گذاشتم و بی تفاوت ازبغل مهراد که داشت با تاسف یاشایدم حسرت نگاهم میکرد رد شدم! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥