عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #85 حتی به مهران که اینقدر بهشون نزدیک هست نگفتن آرشام _آره فردا
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#86
چند تا لباس و کلاه گیس که تو کمد بود و مهران خریده بود رو هم تو چمدون چیدم
وقتی کارم تموم شد به طرف آرشام چرخیدم و گفتم:
_کار من تموم شد میتونیم بریم ......
آرشام سری تکون داد و با همدیگه از اتاق بیرون اومدیم
نمیدونم چرا آرشام از صبح سرسنگین شده و تو فکره
چمدون هام خیلی سنگین بود و حمل دو تا چمدون برام خیلی سخت بود
اما آرشام عین خیالش نبود حتی احساس میکردم داره بهم نگاه میکنه و میخنده
به زور چمدون ها رو داخل آسانسور گذاشتم
و با اخم ایستاده بودم که دیدم آرشام زیر زیرکی میخنده
با عصبانیت به طرفش چرخیدم و گفتم:
_چیه هی داری میخندی هان ؟؟
سریع خودشو جمع کرد و طوری که مثلا اون نخندیده
شونه هاش رو بالا انداخت گفت :
_چی میگی توهم زدی ها......
دستم رو به نشانه تهدید بالا آوردم و زیر لب خریدم:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وده توجاده کنار یه رستوران بین راهی ایستاد.. منم که خودمو ب
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_ویازده
ساعت نزدیکی های ۷غروب بود که رسیدیم خونه..
خونه ای که باتموم وجودم ازش متنفر بودم.. تمیز ومرتب بود.. این تمیزی کار مهراد نبود ویواشکی توی توالت اشک ریختم وقسم خوردم همون صحرایی بشم که مهراد جلوش اشک میریخت وزار میزد که دوستش داشته باشم..
بعداز گرفتن دوش نیم ساعته حسابی به خودش رسید ورفت بیرون..
خودمو بالباس هام سرگرم کردم تافکر کنه بهش توجهی نکردم وحواسم به رفتنش نیست..
بعداز رفتنش نشستم و باصدای بلند گریه کردم.. تماس های سبحان ومامان اینا تمومی نداشت.. وقتش بود بهشون بفهمونم من دیگه دختر اونا نیستم با عصبانیت گوشی رو جواب دادم:
_بـــــله؟
سبحان_ الو.. واسه چی جواب نمیدی؟ مردم از نگرانی..
_چون دلم نمیخواد جواب شماهارو بدم.. چون ازتون متنفرم.. چون نمیخوام صدای نحس هیچکدومتونو بشنوم.. شیرفهم شد؟
سبحان با لحنی غمیگن_ چرا؟
میخواستم بگم چون به این روزم انداختین.. چون پشتم نبودین.. چون ازخونه بیرونم کردین اما نگفتم.. وقتش نرسیده بود.. گفتم:
_چون ازتون خوشم نمیاد وشمارو مزاحم زندگیم میدونم.. دیگه به من زنگ نزنید نه تو نه سارا ونه اون مادرتون! خداحافظ..
قطع کردم وگریه کردم.. قطع کردم وضجه زدم اما محکم شدم.. با ریختن هرقطره اشک ریشه ی کینه هام محکم تر میشد.. خیلی دردناکه.. اینوفقط یه زن میتونه دردشو حس کنه که بدون شوهرش باکسی دیگه بیرونه و داره با اون خوش میگذرونه.. بااون شاده وازتو متنفره.. اما قسم میخورم به زانو درش بیارم.. قسم میخورم
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #86 چند تا لباس و کلاه گیس که تو کمد بود و مهران خریده بود رو هم
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#87
_ببین من توهم نزدم بلکه یه آدم بیشعور اینجا هست
که نه تنها شعور نداره که به یک دختر کمک کنه بلکه بهش میخنده پس....
هنوز حرفم تموم نشده بود که اوک دستم رو که به نشانه تهدید بالا آورد بودم رو گرفت
دستم رو پایین آورد و منو هول داد .....
به دیواره آسانسور چسبوند وفاصله اش رو باهام نزدیک کرد ......
طوری که نفساش به صورتم برخورد میکرد
مات و مبهوت بهش نگاه میکردم به چشام نگاه کرد و گفت :
_ببین مامور کوچولو وقتی ادعا میکنی
پلیسی باید زور و توانایی پلیسی رو هم داشته باشی
نه اینکه با برداشتن دو تا چمدون سنگین غر بزنی
در ضمن وقتی میبینی چیزی بهت نمیگم این به این معنا نیست که کم آوردم
بلکه حوصله ندارم با یه بچه کلکل کنم پس مراقب رفتار هات باش
بعد با انگشت اشاره اش ضربه ای به بینیم زد و با خنده ازم دور شد
تپش قلبم به قدری بالا رفته بود که نمیتونستم نفس بکشم
احساس گرمای شدید میکردم .....
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_ویازده ساعت نزدیکی های ۷غروب بود که رسیدیم خونه.. خونه ای ک
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_ودوازده
بعدازمدت ها امشب یه دل سیر به خودم رسیده بودم.. دلم میخواد مثل گذشته ها همیشه آراسته و خوش پوش باشم.. واسم مهم نیست مهراد الان چیکار میکنه مهم اینکه مهراد قراره چیکار کنه..
صدای زنگ درکه اومد سریع رفتم رژ لبمو تمدید کردم.. عمدا زنجیر در رو از پشت انداخته بودم که وقتی کلید میندازه نتونه در رو باز کنه.. این کارم واسه یه آدم شکاک ومریضی مثل مهراد یه پوئن مثبت بود!
یه کمم عطر زدم که زنگ دوم هم زده شد.. توآینه موهامو مرتب کرد و منتظر زنگ سوم شدم که دیدم پیاپی شروع کرد به زنگ زدن..
ساعت ۱۰شب بود واگه زود نمی جنبیدم آبروم جلودرو همسایه میرفت..
سریع از اتاق اومدم بیرون وباغرغر گفتم؛ کیه؟ جه خبرته؟ اومدم!
دروباز کردم ومهراد با اخم های توهم رفته اول بادیدنم ولباس باز تنم تعجب کرد بااخم گفت؛
_چرا درو باز نمیکنی؟ واسه چی پشت درو انداختی؟
بانفرت نگاهی چندشی بهش انداختم وگفتم:
_ببخشید یادم رفت واسه توالت رفتن از تو اجازه بگیرم!
پشت بند حرفم به طرف آشپزخونه رفتم و ازتوی کشوی دارو ها یه مسکن برداشتم.. سرم خیلی درد میکرد و با دیدن مهراد هم بدتر شد..
اومدم قرصو بخورم که دیدم دستم وسط راه توی دست مهراد اسیر شد.. با صدای آروم وبدون هیچ نفرتی گفت:
_تا2هفته نمیتونی هیچ قرصی بخوری!
دستمو کشیدم وگفتم:
_شما دکتری؟
باهمون لحن مهربون گفت:
_دکترت گفت..
_نمیتونم سرم درد میکنه.. قرصو خوردم و لیوانو سر جاش گذاشتم و بی تفاوت ازبغل مهراد که داشت با تاسف یاشایدم حسرت نگاهم میکرد رد شدم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #87 _ببین من توهم نزدم بلکه یه آدم بیشعور اینجا هست که نه تنها ش
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#88
به آرشام نگاه کردم که خنده ی پیروزمندانه ای میزد
سریع به خودم اومدم و با تلنگر به خودم گفتم
(پریا چت شده کجاست اون پریایی که هیچکس نمیتونست جوابش رو بده
الان در برابر این بچه سوسول کم آوردی؟
باید یه کاری کنی که به غلط کردن بیوفته
ازش متنفر بودم چون هر بار سعی میکرد تحقیرم کنه
باید ادبش کنم خودراضی عوضی نمیدونم به چیش مینازه )
چشم غره ای نثارش کردم که اخم جای خنده اش رو گرفت
با باز شدن در آسانسور زود تر از من چمدون هام رو برداشت و آروم زیر گوشم گفت :
_یه وقت فک نکنی به خاطر تو چمدون ها رو برداشتم ها چون سخت در اشتباهی،
الان میدونم که آدم صمدی اینجاست.....
تعقیبمون میکنه باید طوری رفتار کنم که شک نکنه
بعد به راحتی چمدون من رو به همراه چمدون های خودش برداشت
با عصبانیت پشت سرش حرکت کردم....
به طرف پذیرش رفتیم و آرشام تسویه حساب کرد
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_ودوازده بعدازمدت ها امشب یه دل سیر به خودم رسیده بودم.. دلم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسیزده
رفتم جلوی تلویزیون نشستم و ازظرف میوه ها پرتقال وسیب برداشتم ومشغول پوست کندن شدم..
صدای زنگ گوشی مهراد یه لحظه پشیمونم کرد که چرا دارم باکسی که سرش جای دیگه ای گرمه زندگی میکنم وتلاش میکنم...
اما باشنیدن صدای مهراد که مخاطب رو مادر صدا میزد آروم شدم..
خدالعنتت کنه که یک سال از عمرمو تباه کثافت کاری های خودت کردی!
دلم میخواست دوباره برم درس بخونم.. دلم میخواد برگردم دانشگاه وخودمو با درس خوندن سرگرم کنم و حیف که خیلی وقته از کلاس ها غافل موندم و باید چند ماه صبر میکردم..
سیب هارو تکه کردم و یه دونه دهنم گذاشتم وگوشامو تیز کردم ببینم مهراد چی میگه..
مهراد_ اون قضیه یه چیز تموم شده و من سرقولم هستم..
_وای مامان جان بخدا جایی بودم کار داشتم چرا اینقدر ذهنت منحرفه آخه؟
_باشه... چشم.. به ترلان همه چی رو توضیح دادم..
باشنیدن اسم ترلان سیبی رو که داشتم می جوییدم تودهنم ثابت موند..
پس مادرشم با ترلان کنار اومده.. چه خوب.. این عالیه.. معلومه که کنار میاد.. کی با خواهر زاده اش مخالفت میکنه که این بکنه..
از همتون متنفرم.. بشقابمو محکم کوبیدم روی میز و به سمت اتاقم رفتم.. مهراد توی اتاق بود وبااشاره ی دست بهش فهموندم گم بشه بیرون..
مهراد_ مامان من بعدا بهت زنگ میزنم.. خداحافظ
گوشی رو قطع کرد و به سمت کمد لباس هاکه بعدازظهرخالیش کرده بودم رفت..
مهراد_ لباسام کو؟
_تواتاق خودته.. بیا برو بیرون میخوام بخوابم..
مهراد_ واسه چی لباس هامو جابجا کردی؟ اینجا اتاق منه مشکلی داری خودت برو!
دست هام میلرزید.. دلم میخواست با ساطور به جونش بیوفتم وقیمه قیمه اش کنم..
باهمون صدای لرزون وبدنی که تموم اعضاش میلرزید گفتم:
_برو بیرون مهراد تا بلایی سر خودت و اتاقت و خودم نیاوردم..
بالحنی موزی گفت:
_شام نداریم؟
عصبی داد زدم_ کوفتم نداریم میری بیرون یا دست به کار بشم؟
ازاتاق زد بیرون زیرلب گفت؛
_جن داره بدبخت..
میلرزیدم.. هیچوقت فکر نمیکردم شنیدن یه اسم اینقدر اذیتم کنه..
از اون مادرشم دیگه متنفرم.. ازهمشون متنفرم..
خودمو انداختم توی تخت و به تک تک دوست های قدیمیم اس ام اس دادم..
یه طومار مخاطب داشتم وفقط ۵ نفرشون جواب دادن و خطشون روشن بود..
واسه فرداشب قرار گذاشتیم که بیرون همدیگه رو ببینیم..
مهراد خان ببین کاری میکنم فرداشب توهم مثل امشب من ازعصبانیت بلرزی یانه!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسیزده رفتم جلوی تلویزیون نشستم و ازظرف میوه ها پرتقال وسیب
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وچهارده
باهرجون کندنی بود خودمو خوابوندم وسعی کردم به بلاهایی که میخوام به سرش بیارم فکرکنم!
صبح وقتی بیدارشدم ساعت ۱۲ظهر بود.. بادیدن ساعت چشمام چهارتاشد.. من چرا این همه خوابیدم!!!!!!
گلوم چرا میسوزه؟ آخ فکرکنم سرما خوردم خدایا چه وقتش بود آخه..
ازجام بلندشدم، اول رفتم توی حال ووقتی دیدم آقا تشریف ندارن رفتم تا دست وصورتمو بشورم..
طبق عادت گند همیشگیم که وقتی سرما میخوردم آب ریزیش بینی شدید داشتم دماغم شروع به روغن ریزی کرده بود!
آب دماغمو با حرص بالاکشیدم وعصبی گفتم: چه وقت سرما خوردن آخه!!!
توی آینه ی سرویس بهداشتی به خودم نگاه کردم.. نوک دماغم قرمز شده بود و
آرایش دیشبم دست نخورده روی صورتم مونده بود فقط یه ذره ریملم ریخته وصورتم چرپ شده بود..
با وسواس صورتمو چندبار شستم و مسواک زدم..
برگشتم تواتاقم وتوی آینه به خودم نگاه کردم..
تازه متوجه لباس خوابم شدم..
هنگ کرده به لباسم نگاه کردم.. من دیشب وقتی خوابیدم این لباس تنم نبود!!!
به رختوابم وبالش مهراد نگاه کردم! چرا هیچی یادم نمیاد؟ باحرص چندبار پامو کوبیدم زمین ومیون دندون های کلید شده گفتم:
_لعنتی لعنتی دارمممم برات!
سرم دوباره درد گرفته بود.. احتمالا بخاطر سرماخوردگی بود!
رفتم که از آشپزخونه قرص بردارم که کلید توی در چرخید ومهراد با کلی خرید وارد خونه شد!
بادیدنش چشمامو ریز کردم.
_بیا اینا رو (مشما های خرید) ببر تو آشپرخونه برم بقیه خرید هارو بیارم!
_واسه چی تو تخت من خوابیدی؟ هان؟
مشماهارو روی اپن آشپزخونه گذاشت وبا سردترین لحن ممکن گفت:
_مشکلی داری میتونی تشریف ببری اتاق بغل دست! من بخاطر تو زندگی رو به خودم زهر نمیکنم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #88 به آرشام نگاه کردم که خنده ی پیروزمندانه ای میزد سریع به خودم
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#89
بعد دوباره چمدون ها رو برداشت در ماشین رو باز کرد
چمدون ها رو داخل ماشین گذاشت .....
منم تو ماشین نشستم آرشام ماشین رو روشن کرد و به طرف ویلای صمدی حرکت کردیم
مخفیانه به آینه نگاه کردم که دیدم آدم صمدی
با همون موتور سیاه رنگ داره تعقیبمون میکنه
پوف کلافه ای کشیدم و خواستم به خیابون ها خیره بشم که آرشام با خنده گفت:
_به این راحتی خسته شدی کوچولو؟؟
اگه نمیتونی از الان اعلام کن و انصراف بده
چون صددرصد دیر یا زود با کارهات
باعث از بین رفتن عملیات میشی پس هر چه زودتر بهتر
با خشم بهش نگاه کردم و گفتم:
_ببین پدر بزرگ داری رو اعصابم راه میری
اگه آدم صمدی تعقیبمون نمیکرد خوب میدونستم چطوری ادبت کنم
حرف زدن با تو رو اصلا دوست ندارم
چون هر چقدر با یه آدم بیشعور حرف بزنی باعث میشه عصبانی تر بشی
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وچهارده باهرجون کندنی بود خودمو خوابوندم وسعی کردم به بلاها
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_پانزده
باز عصبی شدم.. باصدای بالا رفته گفتم:
_حق نداری وارد حریم من بشی! تو واسه من مردی و من کنار یه مرده نمیخوابم.. اگه دارم باهات زندگی میکنم فقط از روی اجباره!! اگه با حضور من زندگی زهرت میتونی طلاقم بدی! حالیته؟ طلاقممم بدی!
عصبی شد.. برزخی شد.. به سمتم خیز برداشت و یقه ی لباسمو چنگ زد و محکم کشید توی فاصله ی کوتاهی از صورتم نعره کشید:
_یه بار دیگه اسم طلاق بیار تا دندون هاتو بریزم توی حلقت.. از کی تاحالا آدم شدی صداتو واسه من بالا میبری؟ هان؟
فکرنکن هرگند وگهی زدی هیچی بهت نگفتم یعنی آدم حسابت کردم وتو زبون دربیاری و اینجوری داد وهوار کنی!
چی فکر کردی باخودت؟ که دیشب پیش توی احمق خوابیدم؟ من چطور میتونم پیش آدم کثیفی مثل تو بخوابم؟ بالشم زیر سر جنابعالی بود اومدم عوض کنم دیدم کپه ی مرگتو گذاشتی بیخیالش شدم..
بعداز اتمام حرفش محکم به عقب حولم داد وادامه داد:
_دفعه آخرت باشه گنده تراز دهنت حرف میزنی وصداتو بالا می بری!
احساس کردم خیلی تحقیر شدم.. اونقدر که وقتی همه چیزمو ازم گرفت تحقیر نشده بودم دیونه شدم..
به ستمش خیز برداشتم وبه جونش افتادم وشروع کردم به بددهنی کردن بامشت ولگد وچنگ وافتاده بودم به جونش و بهش فوش میدادم..
یه دفعه ای نفهمیدم چی شد که پخش زمین شدم مهراد افتاد روم..
باحرکت ناگهانیش یه لحظه خفه خون گرفتم..
سرم به شدت درد گرفت وصدام توگلوم خفه شد
مهراد_ وحشی شدی؟ رومن دست بلند میکنی؟ آدمت میکنم
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #89 بعد دوباره چمدون ها رو برداشت در ماشین رو باز کرد چمدون ها ر
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#90
بعد پوزخند زدم و ادامه دادم:
_پس کاری با من نداشته باش.....
و برای اینکه خیالت راحت بشه باید بگم که من تا آخرین لحظه.....
تو این عملیات هستم و اگر کسی قرار باشه انصراف بده اون تویی نه من
کسی تا حالا ندیده من کم بیارم از این به بعد هم کسی نمیبینه
چون من اجازه نمیدم آرشام اخم کرد و مثل خودم با عصبانیت گفت:
_باشه پس خوددانی ،بهتره اونجا مراقب کارهات باشی
چون اتفاقی هم برات بیوفته برای من مهم نیست
مطمئن باش یه آدم خلافکار مثل صمدی
وقتی اطرافش دختر ببینه
ممکن هست هر بلایی سرش بیاره
اگه دقت میکردی امروز نگاه های صمدی روی تو یه جور عجیبی بود
من نگاه های هم جنس هام رو خوب میشناسم
بعد با خنده ادامه داد:
_هر چند دختره زشت هم باشه برای صمدی مهم نیست
با این حرفش چشام از حدقه بیرون زده بود
خدایا اجازه بده من اینو بکشم راحت بشم
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_پانزده باز عصبی شدم.. باصدای بالا رفته گفتم: _حق نداری وارد
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وشانزده
چشمامو محکم روی هم فشار دادم و منتظر ضربه هاش شدم و ازعصبانیت وشایدم کمی ترس به خودم میلرزیدم.. چندثانیه گذشت واتفاقی نیوفتاد.. چشممو باز کردم..
ازدماغ مهراد داشت خون میومد.. نمیدونم چی شد ترسیده بلند شدم وباهمون ترس گفتم:
_مهراد دماغت داره میاد!
بابلند شدن صدای زنگ آیفون نگاه جفتمون به تصویر توی آیفون کشیده شد! یه مرده بود من نمیشناختم اما مهراد انگار شناخت..
ازجاش بلند شد.. آروم لب زد.. خدا لعنتت کنه صحرا.. خدا لعنتت کنه!
آیفونو برداشت وگفت:
_الان میام داداش معذرت میخوام کار پیش اومد!
اومد بره که سریع بلند شدم و دستمال کاغذی از روی میز برداشتم و به سمتش رفتم..
_مهراد.. از بینیت داره خون میاد..
اومدم دستمالو روی دماغش بذارم که عصبی بهم توپید:
_به من دست نزن!
پشت بند حرفش دستمالو از دستم گرفت وازخونه زد بیرون..
دلم گریه میخواست.. سرم درد میکرد.. پشیمون بودم.. کاش عصبی نمیشدم.. همونجا نشستم روی زمین وشروع کردم به گریه کردن..
حالم ازاین گریه های پی در پی به هم میخوره.. حالم ازموقعیت الانم به هم میخوره خدایا من سزاوار کدوم گناهم؟
سرمو بالا گرفتم وگفتم:
_بابا.. صدامو میشنوی؟ چی میشد دوستم داشتی و هوامو داشتی؟ چی میشد از غیرت سبحان حمایت نمیکردی و بجاش یه ذره هم شده دخترتو دوست میداشتی؟
هق زدم وبلندتر گفتم:
_چی میشد از خونه بیرونم نمیکردین و یه ذره حمایتم میکردین؟ آخه چی میشد مگه ای خدا...
گلوم میسوخت.. سرماخوردگی توی جونم رخنه کرده بود
یک ساعتی گریه کردم وآخرشم مثل همیشه خسته شدم واز جام بلند شدم..
دلم میخواست یه حامی محکم وپروپاقرص داشتم که در مقابل مهراد ضعیف نباشه.. اونقدر محکم باشه که هیچوقت اجازه نده برگردم پیش مهراد.. اونقدر قوی باشه که طلاقمو ازش بگیره..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #90 بعد پوزخند زدم و ادامه دادم: _پس کاری با من نداشته باش.....
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#91
پسره ی بیشعور داره واضح بهم میگه تو زشتی
میترسیدم بچرخم بزنمش آدم صمدی ببینه
برای همین از دستش نیشگون محکمی گرفتم و زیرلب غریدم:
_چشات زشت میبینه پسره ی عوضی نه که خودت تحفه ای ،
بیچاره مادرت وقتی به تو شیر میداده نترسیده؟؟
با این حرفم خنده ی آرشام محو شد و به شدت اخم کرد ،
یه غم عجیبی تو چشاش خودنمایی کرد
با نارحتی به خیابون چشم دوخت و چیزی نگفت
چرا دروغ بگم وقتی اونطوری ناراحت شد از حرفی که زده بودم پشیمون شدم
آخه تقصیر خودش هم هست بهم گفت زشت منم عصبانی شدم
نمیدونستم چی بگم که بتونم از دلش دربیارم
از یه طرف هم غرورم اجازه نمیداد ازش معذرت خواهی کنم
اما دلم رو به دریا زدم و با لحنی که میخواستم بهش بفهمونم پشیمونم گفتم:
_بب..خشید
با این حرفم آرشام سریع با تعجب به طرفم چرخید
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀