عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_سی لعنتی توهر ۵ کلمه ای که میگفت ۴تاش متلک وکنایه بود! شونه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_یک
گیج به دستم که محکم دستشو گرفته بودم نگاه کرد که گفتم:
_بمون!
کنارم نشست و دستشو روی پیشونیم گذاشت..
مهراد_ تب داری!
بدون اینکه به حرف هام فکرکنم گفتم:
_بمونی خوب میشم!
گوشیش که توی جیبش بود زنگ خورد.. کلافه به شماره گناه کرد وجواب داد..
مهراد_ بله؟
_سلام خوبی؟
صدای زنونه ای خیلی ضعیف به گوشم رسید..
روح ازتنم جداشد.. چرا؟ چرا فراموش کردم که مهراد دیگه برای من نیست..
مهراد_ خوبم.. میشه بعدا زنگ بزنی؟ الان کار دارم خداحافظ!
وقطع کرد..
دوباره نشست کنارم وگفت:
_دکترت تازه رفته قرص هاتو میارم بخوری!
بغض داشتم.. دلم میخواست بمیرم! دلم میخواست اونقدر کتکش بزنم که خون از چشماش بزنه بیرون!
قرص هامو با لیوان آب آورد وکمک کرد بلند شم!
لیوانو جلوم گرفت که محکم زدم زیر لیوان و زدم زیر گریه!
هنگ کرده نگاهم کرد که باهمون گریه گفتم:
_برو بیرون! بــــــــــرو بیرون مهراد! برو به تلفنت جواب بده منتظرش نذار!
مهرادباچشمای گرد شده وصدایی آروم گفت:
_صحرا؟
تکه ای ازلیوان شکسته رو دستم گرفتم وگفتم؛
_برو بیرون تا بلایی سرخودم نیاوردم!
مهراد_ع؟؟؟ بنداز اونو بچه ای مگه؟ یکی از کارمند هام بود!
هه.. چرا مهراد لعنتی نمیفهمه من صدای اون دختره ی عوضی رو میشناسم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥