عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وچهلودو ساعت ۲ونیم صبح بود که ازخواب پریدم وبادیدن سکوت خونه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وچهلوسه
بابوق دوم جواب داد.. صداش خواب آلود بود ومن از مزاحمتم خجالت کشیدم!
بنفشه_ الو سلام..
_سلام خوبی؟ خواب بودی؟
بنفشه_ کله صبح که توقع نداری بیدار باشم؟
_پاشوبیا اینجا.. تنهام!
بنفشه_ چرا ؟ چی شده باز؟ بازم بامهراد دعوات شده؟
_نه دعوام نشده! میای؟
بنفشه_ تهران نیستم اومدم بهت خبرمیدم.. بی حوصله رو گفتم:
_اوکی وقطع کردم!
خودمو مشغول جمع کردن خونه وغذا درست کردن کردم..
ساعت ۳ظهرشده بود وازدیشب که رسوندم خونه خبری ازش نشده!
دلم میخواست بدونم کجاست وچیکار میکنه اما به خودم نهیب زدم که این یه کارغیر ممکنه، چون من هرگزبه اون زنگ نمیزنم!
ناهار درست کرده بودم اما لب به غذا نزدم واونقدر به به تلوزیون خاموش زل زدم تا شب شد..
ساعت ۱۱ونیم شب بود وهنوزم خبری از مهراد نبود!
شونه ای بالا انداختم وآهسته گفتم:
_حتما مرده.. به درک!
معده ام به قاروقور کردن افتاده بود..
پاشدم غذای ظهر رو که دست نخورده روی گاز مونده بود گرم کردم و واسه خودم کشیدم..
قاشق اولو توی دهنم گذاشتم که حس کردم صدای دراومد..
سریع خودمو به خیالی زدم که انگار نه انگار سراغتو گرفتم!
اما هرچی صبرکردم کسی نیومد!
وا... پس کی بود؟
باترس بلندشدم وبه سمت در رفتم..
خبری نبود.. اما صدای دروشنیدم!
خب حتما توهمی شدم .. اومدم برگردم به آشپزخونه که بازم صدای دراومد.. وحشت زده جیغ کشیدم و به سمت تلفن پراوز کردم..
گور بابای قهر و غرور!
سریع شماره ی مهراد وگرفتم.. جواب داد:
_بله؟
_مهراد توکجایی؟
مهراد_ بیرونم.. چی کار داری؟
بابغض گفتم:
_میترسم.. ازدیشب خونه نیستی!
صدای زن باعث شد حرف های مهرادو نشنوم!
_مهراد ازاین گردوها میخری واسم؟
اشک توچشم هام جمع شد...
اون عوضی زن داره وداره با زن دیگه وقت میگذرونه!
باصدای لرزون گفتم:
_اون کیه؟ کی پیشته؟
مهراد_ ترلانه.. اومدم خاله اینارو برسونم خونشون..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥