عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #118 نمیدونم چقدر گذشته بود اما زود بود لباسی که خریده بودیم رو پو
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#119
_چون نمیتونم چی؟؟
هول شد و سریع دستم رو گرفت و گفت:
_هیچی زیادی حرف میزنی ها
با عصبانیت ایشی گفتم
دستام رو دور بازوش حلقه کردم......
که به طرفم چرخید و لبخند زد
خدایا این یهو اشتباه برداشت میکنه ها
من فقط میخوام نقشم رو خوب ایفا کنم
آرشام برای اینکه من اذیت نشم آروم راه میرفت
فک کنم درباره اش اشتباه فک کردم اونقدر ها هم بد نیست
اما بازم ازش بد میاد تقریبا سالن شلوغ شده بود و مهمون ها اومده بودن
وقتی به سالن رسیدیم صمدی به طرفمون اومد
خیره بهم گفت:
_چقدر دیر اومدید آرشام
آرشام نیشخندی زد و گفت:
_ما دیر نیومدیم مهمون های شما زود اومدن
صمدی بی توجه به آرشام خیره به من گفت:
_چه زیبا شدی پریا
آرشام که معلوم بود عصبانی شده به طرفش رفت و.....
با خشم تو چشمای صمدی نگاه کرد و گفت:
_پریا خانوم
خنده ام گرفته بود بابا ایول این باید بازیگر میشد چقدر خوب تو نقشش فرو رفته
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀